به اتفاق آرا محکوم به اعدام شدیم


به اتفاق آرا محکوم به اعدام شدیم

دنیای اقتصاد: ابراهیم یونسی که متولد ۱۵ خردادماه سال ۱۳۰۵ در بانه‌ کردستان بود و ۱۹ بهمن سال۱۳۹۰ در ۸۵سالگی در تهران از دنیا رفت، تقریبا به اندازه سال‌های عمرش کتاب داشت؛ تالیف و ترجمه‌ از «دفتر یادداشت‌های روزانه یک نویسنده» فئودور داستایوفسکی، تا «گورستان غریبان» و «دلداده‌ها» تا «مادرم دو بار گریست» و «داداشیرین». او کتاب‌هایی را هم در حوزه آموزش و تحلیل داستان‌نویسی منتشر کرده است.

به اتفاق آرا محکوم به اعدام شدیم

خودش گفته است: «در سال ۱۳۰۵ شمسی، در شهر بانه متولد شده‌ام که بر نوار مرزی است. اما این تاریخ ظاهرا درست نیست! شناسنامه دیر به کردستان آمد؛ مثل همه‌چیز. سال ۱۳۱۰ یا ۱۳۱۱ بود که شناسنامه برای من گرفتند. یادم هست بر سر سن من بین پدرم و مادربزرگم اختلاف بود. مادربزرگ می‌گفت سنش را زیاد نوشتی و پدرم می‌گفت درست نوشته. مادربزرگ از نظام اجباری می‌ترسید و می‌خواست تا می‌تواند جریان رفتنم به سربازی را به تعویق بیندازد؛ بنابراین سعی می‌کرد مرا کوچک‌تر جلوه دهد. خودم با توجه به وقایعی که به یاد دارم، خیال می‌کنم دو سه سالی بزرگ‌تر از این سنی باشم که در شناسنامه آمده است.»

یونسی در سال ۱۳۱۷ دبستان را به پایان برد و تصدیق کلاس ششم ابتدایی را گرفت. «بانه مدرسه متوسطه نداشت، بنابراین پدرم مرا به سقز فرستاد. شهر سقز شصت‌ کیلومتری با بانه فاصله دارد.» او سیکل اول (سه سال اول) دبیرستان را در سقز خواند و سال ۱۳۲۰ بود که سیکل اول متوسطه را به پایان رسانید. به گفته خودش «سال ۱۳۲۰ سالی بود که طی آن کشور از سوی قوای متفقین اشغال شد. با اشغال کشور، منطقه آشفته و عشایری شد. دیگر مدرسه‌ای نبود و من تا سال

۱۳۲۲ بی‌کار بودم. در این سال، ارتش طی بخشنامه‌ای از خانواده‌های عشایری دعوت کرد چنانچه فرزند یا فرزندان واجد شرایطی دارند، آنها را به مدارس نظام (دبیرستان نظام و دانشکده افسری) بفرستند. من واجد شرایط بودم.» بعد از انتقال به لشکر چهار ارومیه، همان‌جا ازدواج می‌کند و بچه‌دار می‌شود. یونسی در حادثه‌ای تیر می‌خورد... «رضائیه زیاد برف می‌بارید... پایم را بریدند...».

آن روزها نه می‌نوشته، نه ترجمه می‌کرده است تا سال ۱۳۳۲. خودش می‌گوید: «تا سال ۱۳۳۳ در ذخایر ارتش بودم. در این سال بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۳ سازمان نظامی وابسته به حزب توده ایران کشف شد و عده زیادی از افسران بازداشت شدند. من هم جزو بازداشت‌شدگان بودم. در دادگاه بدوی به اتفاق آرا محکوم به اعدام شدیم. در آخرین لحظات، هنگام اجرای حکم، به من ابلاغ شد به علت نقص عضو خدمتی از یک درجه تخفیف (یا عفو ملوکانه) برخوردار شده‌ام.»

یونسی پس از چندین سال تحمل سختی و زندان با واسطه دوستش، دکتر روح‌الله عباسی، در مدرسه عالی اقتصاد اسم‌نویسی کرد و از همان مدرسه لیسانس اقتصاد را اخذ و دکترای همین رشته را هم در سال ۱۳۵۶ از دانشگاه سوربن فرانسه دریافت کرد.

او ترجمه و کار داستان‌نویسی را از همان روزهایی که در زندان بود، آغاز کرد. پس از آزادی‌اش در سال ۱۳۴۱ «هنر داستان‌نویسی» را که در این ایام تالیف کرده بود، منتشر کرد. «آرزوهای بزرگ» چارلز دیکنز را هم آن‌جا ترجمه می‌کند.

از جمله نکات جالب توجه یونسی در برگردان فارسی کتاب‌ها اعتقادش به متن یک اثر بود که اگر با ایده و تفکر او همراهی نداشت آن را ترجمه نمی‌کرد، چنانکه خود در این زمینه به خاطره‌ای اشاره می‌کند: «یادم می‌آید کتابی را به اسم «شرلی» که ۷۰۰ صفحه بود، از شارلوت برونته ترجمه کردم، اما دیدم کتاب ضدکارگری شد و قرار بود علمی‌ها (انتشارات علمی) آن ‌را چاپ کنند، اما چون به مصالح ملی ضرر می‌رساند، آن را پاره کردم و چاپ نشد. معتقدم که مترجم باید کتابی را ترجمه کند که برای جامعه مفید باشد و به درد جامعه بخورد.»

او در ترجمه نوعی تعهد برای نویسنده قائل می‌شود. در این ارتباط می‌گوید: «من معمولا دستم را به خون نویسنده نمی‌آلایم و حتی‌الامکان سعی می‌کنم حقی از نویسنده ضایع نشود. مترجم باید به زبان خاص افراد توجه کند و آن را به نوعی در اثر وارد کند که خواننده زبان شخصیت را به‌خوبی درک کند، زیرا روایت یک پزشک با روایت یک هنرمند تفاوت دارد.»

ابراهیم یونسی که دغدغه‌اش همواره معرفی مردمش و ایجاد تفاهم بین تیره‌های مختلف ایرانی بود، گفتن از کردها و کردستان را فراراه خود قرار می‌دهد که حاصلش می‌شود: مساله‌ کرد و روابط ایران و ترکیه، جامعه‌شناسی مردم کرد، کردها، جنبش ملی کرد، کردها، ترک‌ها، عرب‌ها و ...؛ «در دبیرستان نظام طرفین به هم «بد» معرفی شده بودند. وقتی کسی منتقل می‌شد به کردستان، تلاش می‌کرد با پارتی‌بازی و رشوه آن‌جا نیاید. اما بعد که می‌آمدند، می‌دیدند غیر از این است که شنیده‌اند و باید چیزی می‌دادی تا بروند!»

یونسی معتقد بود: «مردم ایران واقعا همدیگر را نمی‌شناسند. نه تهرانی آذربایجانی را، نه آذربایجانی کرد را، نه کرد خراسانی را. همه تصور مبهمی از هم دارند و من همانند هرکس دیگری که با زادگاه خود بیش‌تر مانوس است، به نوشتن از کردستان پرداختم.» علاوه بر ترجمه‌هایش، در داستان‌هایش چون «گورستان غریبان»، «خوش ‌آمدی»، «کج‌کلاه و کولی»، «‌مادرم دو بار گریست»، «دادا شیرین»، «رویا به رویا»، «دعا برای آرمن» و ... نیز همواره به طرح شخصیت‌ها و آداب و رسوم کردی توجه داشته؛ هرچند نخواسته مخاطب را درباره‌ جغرافیا گیج کند. یونسی نخستین استاندار کردستان بعد از انقلاب ۱۳۵۷و در دولت مهندس مهدی بازرگان بود.


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

سفره شب یلدا سنتی با تزیینات بسیار شیک