منم که سد منم
منم که دیوار منم
منم که ایستاده برابر خویشتنم
این منم که بسیط به گستردگی باران
و باران
باران
این منم باران
به روی پوست آسمان و آسمان که منم
و منم در برابر منم
ایستاده برابر من ، این منم
باید که بردارم
این آسمان و باران و سد و منم
هین ! اگر بردارم
زهی باران اگر ببارم به روی پوست باران
و تیغ به روی تیغ کشم
که بازوان سنگ در بر کشم
گونه ی صخره اگر لمس کنم
و آویزان ز آسمان و کوفته چون درکوب به کومه
چگونه بردارم؟
این منم، تنها، ترس خورده
به سوی سوگ سیاووش رفته
این منم صدای سامورایی در پهنه ی هاراکیری، آخته
چگونه بشکنم این منم که منم
نه منم
نه تویی
که ایستاده برابر منم
آخته چون شمشیر برابر تقدیر یا تقصیر یا تقریر
این منم که دیوار منم