بر شکوهِ خلقت هستی تو هستی شاهکار
مرمری یا جنسی از گل ؟ از چه داری ساختار؟
سرو قامت ، دیده نرگس ، ارغوانی سنبلت
زلف چون ابریشمی بر چهره داری سایه سار
از برای من به هنگام غزل پردازی ام
شیوه ی چشم تو باشد بهترین آموزگار
ای کمانِ ابروی تو تَرکشی بر جانِ من
ای لب شیرین تو با قند من، ناسازگار
کرده ای عزم سفر ای نازنین، باشد، برو
می سپارم عشق پاکم را به دست کردگار
آسمان ابری، دلم ابری و یارم در سفر
آسمان بارید بر حالم ز جور روزگار
یار یک سو، آسمان یک سو، من از سویی دگر
حالتی را هرسه بود از گریه یِ بی اختیار
بی تو میخواهم نروید سبزه ای در هر چمن
بی گل رویت نخواند بلبلی بر شاخسار
کی صفا دارد روم بی روی تو در بوستان؟!
کی دل انگیز است بی رویت نوای جویبار؟ً!
من ز داغ لاله ی رخسار تو هر روز و شب
همچو لاله داغدارم، داغدارم، داغدار!
از غم تو، از غم تو، از غم تو، نازنین
بیقرارم، بیقرارم، بیقرارم، بیقرار
من به عشق روی تو در خاک می پوسم ولی
بعد مرگم این غزلها مانَد از من یادگار
عشق پاک تو مرا آموخت درسِ شاعری
ای که اشعار حمیدی با تو دارد اعتبار
.
.
.
عبدالخالق حمیدی (شگفتی)
مرمری یا جنسی از گل ؟ از چه داری ساختار؟
سرو قامت ، دیده نرگس ، ارغوانی سنبلت
زلف چون ابریشمی بر چهره داری سایه سار
از برای من به هنگام غزل پردازی ام
شیوه ی چشم تو باشد بهترین آموزگار
ای کمانِ ابروی تو تَرکشی بر جانِ من
ای لب شیرین تو با قند من، ناسازگار
کرده ای عزم سفر ای نازنین، باشد، برو
می سپارم عشق پاکم را به دست کردگار
آسمان ابری، دلم ابری و یارم در سفر
آسمان بارید بر حالم ز جور روزگار
یار یک سو، آسمان یک سو، من از سویی دگر
حالتی را هرسه بود از گریه یِ بی اختیار
بی تو میخواهم نروید سبزه ای در هر چمن
بی گل رویت نخواند بلبلی بر شاخسار
کی صفا دارد روم بی روی تو در بوستان؟!
کی دل انگیز است بی رویت نوای جویبار؟ً!
من ز داغ لاله ی رخسار تو هر روز و شب
همچو لاله داغدارم، داغدارم، داغدار!
از غم تو، از غم تو، از غم تو، نازنین
بیقرارم، بیقرارم، بیقرارم، بیقرار
من به عشق روی تو در خاک می پوسم ولی
بعد مرگم این غزلها مانَد از من یادگار
عشق پاک تو مرا آموخت درسِ شاعری
ای که اشعار حمیدی با تو دارد اعتبار
.
.
.
عبدالخالق حمیدی (شگفتی)