چارلی چاپلین؛ کمال گرای بیرحم
سِر چارلز اسپنسر چاپلین، زاده 16 آوریل 1889 و درگذشته به تاریخ 25 دسامبر 1977، بازیگر کمدی، فیلمساز و آهنگساز انگلیسی بود که در دوران فیلم های صامت به شهرت رسید.
سِر چارلز اسپنسر چاپلین، زاده 16 آوریل 1889 و درگذشته به تاریخ 25 دسامبر 1977، بازیگر کمدی، فیلمساز و آهنگساز انگلیسی بود که در دوران فیلم های صامت به شهرت رسید. چاپلین از طریق شخصیت سینمایی "آواره"اش آوازه جهانی پیدا کرد و تا به امروز یکی از مهمترین چهره های تاریخ صنعت فیلمسازی محسوب می شود.
کودکی چاپلین در لندن و در فقر و سخت گذشت. چاپلین خود ادعا میکرد که در سال ۱۸۸۹ در محلهای در جنوب لندن متولد شدهاست؛ یعنی تنها چهار روز پیش از تولد هیتلر که چاپلین وی را در دیکتاتور بزرگ مورد تمسخر قرار داد. اما سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده که در مورد وی تحقیق کردهاند تاکنون به مدرک دقیقی مبنی بر مکان و زمان تولد وی دست نیافتهاند.
پلیس فدرال آمریکا معتقد بود چارلی چاپلین در واقع یک یهودی روس با نام اصلی اسرائیل تورنشتین بوده است. از سوی دیگر، اسکاتلندیارد با ارائه اطلاعاتی از سوی یک منبع اظهار کرد که ممکن است وی در فرانسه متولد شده باشد.
والدین چاپلین هر دو هنرمندانی در سالن بزرگ لندن بودند و هر دو بازیگر و آوازه خوان، اما پیش از آنکه چاپلین سه ساله شود از هم جدا شدند. مشهور است که نام مادر چاپلین هنا است. چارلی آواز خواندن را از مادرش آموخت. پدرش الکلی شد و کمتر با چارلی ارتباط داشت. بعدها مادر چاپلین دچار بیماری روانی شد و در یک آسایشگاه در حوالی لندن بستری گردید.
با بستریشدن مادر، چارلی و برادرش رابطه عمیقتری پیدا کردند و هر دو با استعداد بالایی که داشتند در همین سالن قدیمی که پدر و مادرشان در آن کار میکردند، مشغول به کار شدند. در سال ۱۹۲۸ مادر چارلی ۷ سال پس از انتقال وی توسط پسرانش به هالیوود درگذشت. سالهای پس از مرگ مادر و فقر و استیصال برادران چاپلین تأثیر زیادی بر فضای فیلمهای چاپلین در سالهای بعد گذاشت.
چاپلین از سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۲ بههمراه فرد کارنو سراسر آمریکا را دوره کرد و نمایش تئاتر اجرا میکرد. چاپلین در زمان همکاری با شرکت کارنو در آمریکا هماتاقی استن لورل بود. استنلی به انگلیس بازگشت اما چاپلین در آمریکا ماند. در سال ۱۹۱۳ بازی چاپلین مورد توجه یکی از فیلمسازان قرار گرفت و از آن پس با شرکت فیلمسازی کی استون همکاری کرد. وی نخستین فیلم خود را با نام «ساختن یک زندگی» که فیلمی کمدی بود در سال ۱۹۱۴ آغاز کرد.
چاپلین در این شرکت و با این فیلم بهسرعت به شهرت رسید. برای آنکه خود را از دیگر بازیگران در سنت فیلمز متمایز سازد، تصمیم گرفت که کاراکتر منحصر بفردی بازی کند و بدین ترتیب بود که «آواره کوچولو» به دنیا آمد و بینندگان برای اولین بار در «مسابقه اتومبیلرانی در ونیز» (1914) با این شخصیت آشنا شدند.
در سال ۱۹۱۴ با شرکت کی استون چاپلین سه فیلم بازی کرد و به موفقیتهای چشمگیری رسید. فیلمهای نخست به سبک مک سنت که کارگردان بود، از فضای کمدی جسمی و ژستهای اغراقشده استفاده میکرد. کمکم چاپلین برای این شرکت فیلمسازی کرد و بهعنوان کارگردان فیلمهای کوتاه بیش از ۳۴ فیلم ساخت.
در سال ۱۹۱۵ چاپلین با کمپانی اسانای قرارداد بست و مشغول ساخت فیلمهای بلندتری شد و قرار شد هفته ای 1250 دلار دستمزد بگیرد. در این دوران و با کمپانی اسانای بود که چاپلین برادرش سیدنی را به عنوان مدیر برنامه هایش استخدام کرد و به شهرت رسید.
در 26 سالگی، چاپلین دیگر تبدیل به یک سوپراستار شده بود. در سال ۱۹۱۶ شرکت فیلمسازی موچوال با چاپلین قرارداد بست که سالی 670 هزار دلار به او دستمزد می داد و باعث شد که او ثروتمند شود، ولی انگیزه های هنری اش کمرنگ نشد و در مدت ۱۸ ماه وی ۱۲ فیلم بلند کمدی برای آنها ساخت که در این نوع، از ویژگی ممتازی در تاریخ سینما برخوردار بودند.
چاپلین در کارش یک کمالگرای بی رحم بود و عشقش به تجربه کردن اغلب به معنای آن بود که برداشت های بیشماری باید انجام می شد و دوباره سازی کل صحنه در کار او چیز عجیبی نبود و گاهی فیلمش را با یک بازیگر نقش اصلی آغاز می کرد و وقتی در میانه راه می دید که در انتخاب بازیگر اشتباه کرده، بازیگر جدیدی انتخاب کرده و فیلم را از نو می ساخت.
در دهه بیست، حرفه اش بیش از پیش شکوفا شد و در این دهه فیلم های مهمی از جمله «پسربچه» (1921)، «زائر» (1923)، «زن پاریسی» (1923)، «جویندگان طلا» (1925)، «سیرک» (1928) را ساخت که «جویندگان طلا» فیلمی بود که بعدها درباره اش می گفت که دلش می خواهد با آن از او یاد کنند.
در دهه سی وی به ساختن فیلم های جالب و جذاب ادامه داد. در سال 1931 فیلم «روشنایی های شهر» را ساخت که موفقیت چشمگیر تجاری و کیفی از دید منتقدین داشت و آهنگسازی آن را نیز خود چاپلین انجام داده بود. با فیلم «عصر جدید» (1936) که مستندی هجوآمیز درباره زیرساخت های اقتصادی و سیاسی دنیا بود، تحسین بیشتری کسب کرد. البته این فیلم که صامت بود، تا حدودی حاصل تور 18 ماهه دور دنیا بود که چاپلین بین سال های 1931 و 1932 داشت و در طی آن شاهد ترس های اقتصادی حاد و افزایش شدید ناسیونالیسم در اروپا و مناطق دیگر بود.
در «دیکتاتور بزرگ» (1940) که مرکزیت داستانش استهزای تند و تیز رژیم های هیتلر و موسولینی بود، چاپلین بلندتر حرف هایش را زد و درباره این فیلم در همان دوران گفته بود: «می خواهم بازگشت مهربانی و شرف را ببینم. من فقط یک انسانم که می خواهد کشورش دمکراسی واقعی را ببیند.»
البته چاپلین برای کل جامعه محبوب نبود. روابط رمانتیک او باعث شده بود که زنان رفتار او را سرزنش کنند و همین موضوع باعث شد که از ورود به ایالات متحده منع شود. وی جدای از حرفه اش، به خاطر زندگی شخصی اش نیز شهرت زیادی یافته بود. روابطش با بازیگرانی که در فیلم هایش بازی می کردند، متعدد بود و بعضی از آنها عاقبت بهتری نسبت به بقیه داشتند.
در سال 1936 چاپلین دوباره ازدواج کرد و این بار با بازیگری به نام پائولت گدار بود که زندگی مشترک شان تا سال 1942 ادامه یافت و در نهایت منجر به شکایت از سوی بازیگر دیگری به نام جوان بری شد و در تست های انجام شده معلوم شد که شکایت این بازیگر از چاپلین مبنی بر اینکه وی پدر فرزندش است، بی پایه بوده است، با این حال هیئت ژوری دستور داد که نفقه آن بچه را چاپلین بدهد.
با شروع جنگ سرد، چاپلین صدایش را بر روی بی عدالتی هایی که می دید به نام مبارزه با کمونیسم در کشور منتخبش یعنی ایالات متحده صورت می گیرد، پایین نیاورد. وی خیلی زود هدف انتقاد محافظه کاران حزب راست قرار گرفت. نماینده میسیسیپی برای دیپورت کردن او تلاش کرد و در سال 1952 دادستان کل ایالات متحده اعلام کرد که چاپلین که آن زمان برای تعطیلات به بریتانیا رفته بود، دیگر اجازه بازگشت به ایالات متحده را ندارد، مگر آنکه «شایستگی اخلاقی اش» را ثابت کند. چاپلین که از این قضیه خشمگین شده بود، ایالات متحده را وداع گفت و در مزرعه کوچکی در سوئیس ساکن شد.
نزدیک به پایان عمرش، وی برای بار آخر در سال 1972 به ایالات متحده سفر کرد و جایزه اسکار افتخاری به او اهدا شد. این سفر 5 سال پس از آخرین فیلم چاپلین یعنی «کنتسی از هنگ کنگ» (1967) بود که اولین و تنها فیلم رنگی این فیلمساز بود. علیرغم تیم بازیگران قوی این فیلم که شامل مارلون براندو و سوفیا لورن می شد، در باکس آفیس چندان موفق نبود. در سال 1975 چاپلین از سوی ملکه الیزابت عنوان شوالیه دریافت کرد.
در ساعات اولیه صبح 25 دسامبر 1977، چارلی چاپلین در منزلش در کورسیه-سور-ووه، در سوئیس، از دنیا رفت. همسرش، اونا، و هفت فرزندش در زمان درگذشتش کنار بسترش بودند. جسد چاپلین مدتی پس از تدفینش در کنار دریاچه ژنو در سوئیس، توسط دو نفر دزدیده شد که برای بازگرداندن آن 400 هزار دلار طلب کردند، ماجرایی که شاید از فیلم های خود او الهام گرفته شده باشد. دزدان جسد چاپلین دستگیر شدند و 11 هفته بعد جسد چاپلین بازگردانده شد.
حقایقی در مورد چارلی چاپلین که شاید ندانید:
1. مشخصه ظاهری کاراکتر او سبیل هیتلری، کلاه و عصایش بود. حالت های چهره اش به شدت نمایانگر احساساتش بود و اردک وار راه می رفت.
2. می گویند چاپلین باورهای سیاسی لیبرال داشته است.
3. چه داخل فیلم هایش چه خارج از آنها، به زنان بسیار جوانتر از خودش که اغلب معصوم و غصه دار بودند، علاقه داشت.
4. علیرغم آنکه در فیلم هایش می بینیم چشم های تیره دارد، رنگ واقعی چشمان چارلی آبی روشن بود.
5. وی نگاتیو اوریجینال فیلم «مرغ دریایی» (1933) را مقابل چشمان دیگران از بین برد. این فیلم هرگز منتشر نشد، که احتمالاً دلیلش بازی بد ادنا پرویانس، بازیگر نقش اول فیلم بوده است.
6. وی پدربزرگ دولورس چاپلین، کارمن چاپلین، کیرا چاپلین، اونا چاپلین، اورلیا تیهره و جیمز تیهره است.
7. تا مدتها پس از ثروتمند شدنش، در اتاق قدیمی هتلی زندگی می کرد و چک های دستمزدش را ماه ها در صندوقی نگه می داشت.
8. معتقد بود که دوران کاری اش با موچوال، خوشایندترین دوران کاری اش بود.
9. مجله امپایر انگلستان در اکتبر 1997 او را در رتبه 79 «صد ستاره سینمایی برتر تمام دوران ها» قرار داد.
10. وقتی با میلدرد هریس 17 ساله ازدواج کرد، خود 29 سال داشت. 35 ساله بود که با لیتا گری 16 ساله ازدواج کرد. هنگام ازدواج با پائولت گدار 26 ساله، چارلی 47 ساله بود و در 54 سالگی با اونا اونیل 17 ساله پیوند زناشویی بست.
11. میلدرد هریس مادر اولین فرزندش بود که نامش را نورمن اسپنسر گذاشتند و نام مستعار «موش کوچولو» را به این نوزاد پسر داده بودند. هر چند که این بچه با معلولیت های شدید به دنیا آمده بود و فقط سه روز زنده ماند.
12. داستانی درباره چاپلین هست که به کرات تعریف شده و می گویند وی در مسابقه شباهت به چارلی چاپلین شرکت کرده و در این مسابقه سوم شده است! در بعضی از ورژن های این داستان، می گویند وی دوم شده است!
13. استن لورل، در صحنه فیلم های انگلیسی، بازیگر علی البدل چاپلین بود.
14. وقتی استن لورل و چارلی چاپلین به آمریکا نقل مکان کردند، در هتلی ارزان، هم اتاقی بودند. از آنجائیکه در آن هتل، آشپزی ممنوع بوده، چاپلین ویولن می نواخت تا صدای غذا درست کردن لورل را کسی نشنود.
15. تیپ "آواره" را با کمک شلوار راسکو "فتی" آربوکل، کفش های فورد استرلینگ، کت کوتاه چارلز ایوری و تکه کاغذی از مک اسوین (که بعدها سبیل آواره شد) خلق کرد. تنها آیتمی که متعلق به خودش بود، عصایش بود.
16. عصا و کلاه چاپلین در سال 1987 به قیمت 150 هزار دلار فروخته شد.
17. در جولای 1925، چارلی چاپلین اولین بازیگری شد که چهره اش روی جلد مجله تایم چاپ شد.
18. پس از آنکه جسدش را از دزدان پس گرفتند، آن را در گاوصندوقی که دورش را سیمان کشیده بودند، تدفین کردند.
19. چاپلین موزیسین قهاری بود که در سال های آخرش، فیلم هایش را با آهنگ هایی که خودش ساخته بود، دوباره منتشر کرد.
20. با آنکه آدولف هیتلر طرفدار پر و پا قرص چاپلین نبود – زیرا به اشتباه به او اطلاع داده بودند که چاپلین یهودی است و در نتیجه هیتلر از او خوشش نمی آمد – ولی به خوبی مطلع بود که آن دوران چقدر چارلی در کل دنیا محبوبیت دارد و به همین دلیل بود که از سبیل چاپلین تقلید کرد و سبیلی شبیه به کاراکتر او گذاشت، و بر این باور بود که با این کار نزد مردم عزیز می شود.
21. در کودکی چاپلین به خاطر بیماری جدی، هفته ها در رختخواب بود و شب ها مادرش کنار پنجره می نشست و آنچه بیرون اتفاق می افتاد را برایش بازی می کرد. این دلیل عمده کمدین شدن چارلی بود.
22. موسسه فیلم آمریکا رتبه دهم لیست 50 افسانه سینمایی بزرگ دنیا را به او داد.
23. در تمام سال های کار و زندگی اش در آمریکا، هرگز شهروند این کشور نشد.
24. حدود 500 ملودی از جمله «لبخند بزن» و «این ترانه من است» را ساخت.
25. عاشق تنیس بود و گلف را بازی ای توصیف می کرد که اصلاً تحملش را نداشت.
26. مارلون براندو که در آخرین فیلم چاپلین یعنی «کنتسی از هنگ کنگ» (1967) نقش اصلی فیلم را بازی کرد، همیشه کار چاپلین را بینهایت تحسین می کرد و او را "احتمالاً مستعدترین مردی که سینما تابحال داشته" می نامید. ولی این دو سوپراستار در طول فیلمبرداری اصلاً میانه خوبی نداشتند و براندو در زندگی نامه اش چاپلین را "سادیستیک ترین مردی که تابحال دیده" توصیف کرده بود. چاپلین نیز به نوبه خود گفته بود که کار کردن با براندو "غیرممکن" است.
27. نمایش فیلم «دیکتاتور بزرگ» (1940) ساخته چاپلین در آلمان ممنوع شده بود.
28. به گفته دخترش جرالدین چاپلین، چارلی در سال های آخر عمرش، نگران بود که پس از مرگش کسی از او یادی نکند. همین موضوع باعث شد که اجازه دهد کاراکتر بینظیر آواره در دهه هفتاد برای تبلیغات چند محصول تجاری مورد استفاده قرار گیرد.
29. با آنکه نابغه سینما بود، ولی هرگز برای بازیگری جایزه اسکار نگرفت و تنها اسکارش را به عنوان آهنگساز دریافت کرد.
30. تنها کسی بود که هنگام دریافت جایزه اسکار افتخاری اش، در مراسم اسکار 12 دقیقه ایستاده برایش کف زدند. این طولانی ترین مدت تشویق حضار در طول تاریخ جوایز اسکار است.
نقل قول های شخصی:
- «تنها چیزی که برای ساختن کمدی نیاز دارم، یک پارک، یک افسر پلیس و یک دختر زیباست.»
- «همان لحظه ای که بلیت می خرید، وارد دنیای دیگری می شوید.»
- «من همیشه و تا ابد فقط یک چیز می مانم و آن دلقک است. دلقک بودن مرا در سطحی بالاتر از سیاستمداران قرار می دهد.»
- «غمگین ترین چیزی که می توانم تصورش را بکنم، عادت کردن به تجملات است.»
- (وقتی به او اطلاع دادند که آدولف هیتلر دو بار نمایش «دیکتاتور بزرگ» (1940) را تماشا کرده) «حاضرم هر چه دارم بدهم و بدانم که نظرش چه بوده است.»
- تمام فیلم هایم حول این ایده می چرخند که به دردسر بیفتم و شانس آن را پیدا کنم که در تلاش برای دیده شدن به عنوان یک جنتلمن نرمال، بینهایت جدی شوم.»
- «شکست اهمیتی ندارد. شجاعت می خواهد که خودتان را احمق جلوه دهید.»
- «کمدی مطالعه ای جدی است، ولی نباید آن را جدی گرفت. شاید این به نظرتان پارادوکس باشد، ولی اینطور نیست. مطالعه جدی می خواهد تا کاراکترها را یاد بگیرید و کار سختی است.»
- «یکی از چیزهایی که خیلی زود در کار تئاتر یاد گرفتم این بود که مردم رضایت زیادی می گیرند از اینکه ببینند ثروتمندان بدترین چیزها برایشان اتفاق می افتد. دلیلش هم این است که نه دهم جمعیت دنیا را فقرا تشکیل می دهند و آنها از ثروتمند بودن یک دهم دیگر نفرت پنهانی دارند.»
- «طبیعی بودن، پیش نیاز اصلی کمدی است. کمدی باید واقعی و شبیه به زندگی باشد. من باور اکید به رئالیسم دارم. چیزهای واقعی سریعتر مورد پسند مردم قرار می گیرند. کمدی من همان زندگی واقعی است و کمی اغراق در آن شده است تا چیزهایی که شاید کمی پنهان اند بیرون کشیده شوند.»
- «تنها دشمن من زمان است.»
- «معتقدم اگر روزی کار نکرده باشم، شب لیاقت شام را ندارم.»