کتاب ایثار، به امضای توست/رساله عشق، به فتوای توست
گروه ادب: پنجم جمادی الاول از مناسبتهایی است که در شعر آئینی، اشعار بسیاری را به خود اختصاص داده است.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، حضرت زینب کبری(س) که در واقعه کربلا و دوران اسارت پس از این واقعه نقش ویژهای داشتند، صبر و پایداری آن بانو در واقعه عاشورا با وجود از دست دادن عزیزترین کسانش موجب شد که به عنوان اسوه صبر جاودان شود.
حضرت زینب(س)، پنجم جمادیالاول سال پنجم هجری، در مدینه و پس از امام حسین(ع)، متولد شدهاند، که امسال، در تاریخ شمسی، سه شنبه سوم بهمن ماه میلاد این بانوی بزرگوار است. شاعران آئینیسرا درباره این مناسبت شعرهایی سرودهاند که در ادامه برخی از آنها را بازخوانی میکنیم؛
یکی از سرودهها، مثنوی حاج علی انسانی است که نقش حضرت زینب(ص) در واقعه کربلا را محور قرار داده و به ویژگیهای وی پرداخته است؛
ای که شدی مات رخ شاه عشق
قامت تو، عمود خرگاه عشق
تو کیستی؟ که عقل مجنون توست
عشق، تو را عاشق و مدیون توست
تویی جگر گوشه آلکسا
به دَرْک تو عقل رسا، نارسا
چکیده همت و اسوه صبر
دو چشم تو، دو آسمان، پر ز ابر
چشم علی محو تماشای تو
به جای پای فاطمه، پای تو
شهره شهر شور و حال و وفا
زبانزد آینهها در صفا
به وصف تو، زبون، زبان همه
مگر علی بگوید و فاطمه
تو گردش و ثبات اهل بیتی
تو محور جهات اهل بیتی
دفاع تو، صبر تو، احساس تو
حسین تو، حسن تو، عباس تو
تو بودهای سنگ صبور همه
تو بردهای فیض حضور همه
هر که به اوج تو نگاه افکند
از سر عقل خود، کلاه افکند
روی تو، حسرت دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتی به خواب
کوی تو، طعنهها به مینو زده
پیش قد تو سرو، زانو زده
به وسعت چرخ بباید دهن
که گوید از روح بلندت سخن
مدرسه تو، دامن فاطمه
معلمی ندیده و عالمه
صدای تو دل از علی، میبَرَد
ناز تو را فاطمه هم میخرد
فاطمه، فخر مصطفی بر همه
از تو ولی، فخرکنان فاطمه
نرگس تو تا به پدر باز شد
پیش نبی، علی سرافراز شد
نیست فلک، به قدر، همپایهات
ندیده همسایه تو سایهات
لبت یکی گوی و دو تا نگفته
هر چه شنیده، جز خدا نگفته
ولادتت ولادت گریه بود
گریه تو شهادت گریه بود
ای تو، به هر غمی، امید حسین
کشته عشق و شهید حسین
تو روح صوم و معنی صلاتی
تو، ساحل سفینه نجاتی
معنی اگر، ز خالق و رب یکیست
نام حسین و نام زینب یکیست
هیچ گلی ندیده خندیدنت
مگر، به لحظه حسین دیدنت
تو بودهای غمخور درد علی
تو گرم کردی آه سرد علی
به کربلا، چه با تو تقدیر کرد؟
که داغ، یک روزه تو را پیر کرد
غروب بود و غربت و غریبی
تمام درد و شهر بیطبیبی
امید مادران بیپسر، تو
پناه دختران بیپدر، تو
چه بارها که بود بر دوش تو
چه طفلها که داشت آغوش تو
به شب پی گمشدهها دویدی
خار ز پایشان برون کشیدی
بار امانتی که دوشت کشید
یکشبه موی چون شبت شد سفید
دید به جز دل تو شمعی نسوخت
ز اشک، چلچراغ چشمت افروخت
ز آتش دل سوختی و ساختی
هستی خود را به راه حق باختی
تمام حاصل تو از جفا سوخت
ز سوز جانت، دل خیمهها سوخت
سفره هستی تو برچیده شد
گلهایت یکی یکی چیده شد
چو مصحفت ورق ورق کنده شد
تمام آیهها پراکنده شد
رهاندهای بیمدد جبرییل
ز آتش نمرودی دشمن، خلیل
نماز تو، به خیمه سوخته
عباد را، عبادت آموخته
ابر، به پیش چشم تو کم گریست
چه روضه خواندی که عدو هم گریست؟
به شاخه عشق، شکوفه بستی
بار سفر به شام و کوفه بستی
با دو لب چون دو دم ذوالفقار
شدی به منطق ز علی یادگار
تا که نی تو در نوا اوفتاد
نای جرسها ز صدا اوفتاد
از تو دوباره کربلا گشت، شام
روز عدو به شام شد همچو شام
کتاب ایثار، به امضای توست
رساله عشق، به فتوای توست
در این رساله نکتهای بارز است
عاشق، اگر سر شکند، جایز است
افشین علا نیز با محوریت واقعه کربلا به سرودن شعر پرداخته و سعی کرده خصائص و ویژگیهای آن حضرت را در لابهلای واژههای شعر بگنجاند.
خجل گشت دنیا چو دین گفت: زینب
خرد نعره زد چون یقین گفت: زینب
بنازم به نامش که در واپسین دم
ز گودال، سلطان دین گفت: زینب
چه وقت وداع و چه بعد از شهادت
چه بر نی چه بر روی زین گفت: زینب
بیارند تا انبیا تاب معنا
به هر وحی، روح الامین گفت: زینب
بشر آیتی جست در فهم هستی
زمان گفت: زهرا، زمین گفت: زینب
بسوزاند آفاق را آن مضامین
که در خطبه آتشین گفت زینب
دوا شد به داغ اباالفضل، رازی
که در گوش ام البنین گفت زینب
عطش، آب شد از خجالت ز شکری
که با تشنه کامی عجین گفت زینب
«ندیدیم در کربلا جز نکویی»
به آن قوم، آری چنین گفت زینب
جواد هاشمی تربت، شاعر جوان آئینیسرا نیز «زینب» را عنوانی دانسته که دارای جایگاهی والا نزد خداوند است؛
تو را خبر بُوَد امشب چه دلپذیر شبی است؟
بلی بلی؛ شب میلاد دخت دخت نبی است
مه جمادی الاولی و پنجمین شب و روز
چه ماه مهر فروزی! چه روزی و چه شبی است!
رسیده مولد بانوی آسمان و زمین
چه مهر پرده نشینی! چه ماه محتجبی است!
چه بانویی! که عقیله میان هاشمیان
لقب گرفت و سزاوار این چنین لقبی است
ز بس به خاطر او شد روا حوائج خلق
به هر که مینگرم، فکر حاجت و طلبی است
اگر خدای تو را خوانده زین اب، زینب!
دگر که باخبر از آن مقام «زین ابی» است؟
چه خوش سروده! هر آن کس که بوده اما حیف!
ندانم آن که چه کس شاعر است و از چه لبی است:
«هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن کمال بیادبی است»
امیر ایزدی همدانی، شاعر و مداح اهل بیت(ع) در بخشی از ابیات خود حضرت زینب(س) را زهرای ثانی نامیده است؛
امشب مدینه، دریای نور است
شهر پیمبر، وادی طور است
بیت ولایت، غرق سرور است
آل عبا را ، صد شوق و شور است
این شادمانی است ، با یاد زینب
زیرا که باشد ، میلاد زینب
****
بر دست مادر، او گریه میکرد
پیش پیمبر، او گریه میکرد
در نزد حیدر، او گریه میکرد
با سبط اکبر، او گریه میکرد
بگرفت در دست، چون نور عینش
لبخند زد بر روی حسینش
****
شد از وجودش ایمان سر افراز
جنت مصفا، رضوان سر افراز
از خلوت او عرفان سر افراز
از همت او قرآن سر افراز
تیغ بیانش، شمشیر قرآن
در کوفه گوید تفسیر قرآن
****
ایراد خطبه، کوبنده کرده
کوفی و شامی، شرمنده کرده
کرب و بلا را پاینده کرده
خون خدا را او زنده کرده
اسلام ناب است مدیون زینب
ام الکتاب است ممنون زینب
****
زینب ! چه زینب ؟ ماه منیر است
مانند مادر، او بینظیر است
دشمن به نزدش خوار و حقیر است
در شام و کوفه، گرچه اسیر است
آزادگی را او آبرو داد
گلزار دین را او رنگ و بو داد
****
زینب! چه زینب؟ زهرای ثانی
تفسیر باء، سَبْعُ المَثانی
از هر رسولی، دارد نشانی
مثلش نبیند دنیای فانی
گرچه به ویران، او خانه کرده
کاخ ستمگر، ویرانه کرده