تحلیل نمایشنامهی شویک در جنگ جهانی دوم اثر برتولت برشت، شویک، رایش سوم و روایت سقوطی سرد
نمایشنامه ی شوایک در جنگ جهانی دوم اثر برتولت برشت، برگرفته از رمان شوایک سرباز پاک دل نوشته ی یاروسلاو هاشکِ اهل چک است که از پس جنگ جهانی اول و چگونگی آغاز این تراژدی ویرانگر نوشته می شود. نوشته تحلیل نمایشنامهی شویک در جنگ جهانی دوم اثر برتولت برشت، شویک، رایش سوم و روایت سقوطی سرد اولین بار در نت نوشت پدیدار شد.
نمایشنامه ی شویک در جنگ جهانی دوم اثر برتولت برشت، برگرفته از رمان شویک سرباز پاک دل نوشته ی یاروسلاو هاشکِ اهل چک است که از پس جنگ جهانی اول و چگونگی آغاز این تراژدی ویرانگر نوشته می شود.
یک دانشجوی شورشی صرب روزی تصمیم می گیرد «فردیناند» ولیعهد اتریش را ترور کند. زمانی که ولیعهد وارد سارایوو می شود، او را مورد اصابت گلوله قرار می دهد و آتش جنگ جهانی اول را می افروزد. شوروی به اتریش حمله می کند و شویکِ ساده دل و کمی دیوانه که از طریق فروش سگ های ولگرد و جا زدن آنها به جای سگ های اصیل و اشرافی زندگی می کند، بعنوان سرباز جنگی وارد عرصه جنگ می شود و به عمق پلیدی و پوچی آن پی می برد.
برشت این نمایشنامه را بر پایه ی مونتاژی وفادار به رمان، برای تئاتر سیاسی پیسکاتور در طی سال های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴ (یعنی ۴ سال مهمی که طی آن منجر به سقوط رایش سوم می شود)، تهیه و تنظیم می کند. وقایع نمایشنامه در چکسلواکی در مهمانخانه ای به نام باده می گذرد و حوادث جنگ جهانی دوم را بیان می کند؛ در حالیکه هیتلر و هم حزبانش به شکلی واقعی و نه نمادین در آن به ایفای نقش می پردازند.
در صحنه های ابتدائی، شویک به همراه دوست شکم پرستش بالون در مهمان خانه ی خانم آنا کوپتسا در مورد سوء قصدی که به هیتلر در زیرزمین یک آبجو فروشی شده صحبت می کنند. شویک انتقادهای تندی در پوشش زبانی طنزآمیز از حکومت هیتلر می کند مبنی بر اینکه هیتلر یک جنگ تدافعی در برابر بلشویک ها را به جنگی تهاجمی برای تصرف کل جهان تبدیل کرده است و همین طور وضعیت معیشت را زیر سؤال می برد که توسط مأمور اس اس آلمانی که در مهمانخانه حضور دارد دستگیر و به گشتاپو اعزام می شود.
در جلسات بازجوئی، شویک صحبت های ضد و نقیضی در مورد هیتلر و نظامش می کند و در عین حال گرایش دفاعی هم نسبت به این نظام از خود نشان می دهد که در نتیجه، چهره ای مالیخولیائی از خود به جا می گذارد که باعث می شود دیوانه جلوه کند و حکم آزادی خود را از مأمور گشتاپو (بولینگر) می گیرد؛ در ازای اینکه شویک، سگ مورد علاقه ی بولینگر را که متعلق به شخص دیگری است و در یک گردشگاه عمومی دیده است برایش بیاورد. شویک با اکراه موافقت می کند.
در مهمانخانه، بالون شکم پرست تا آنجا پیش می رود که حاضر می شود به خاطر یک وعده غذای گرم با گوشت به ارتش آلمان ها بپیوندد و هویت خود بعنوان یک شهروند چک را انکار کند. شویک و خانم آنا تلاش می کنند وعده های غذائی مناسبی برایش فراهم کنند تا سر خود را به باد ندهد. در میان داستانی که می گذرد، پرده هائی از وضعیت پیشروی آلمان ها و تصمیمات هیتلر درباره ی جنگ به نمایش در می آید که به عواملی مثل اردوگاه کار اجباری، نیاز به بمب افکن ها، تانک، سلاح های نظامی و عوامل کشتار جمعی اشاره می شود.
در ادامه شویک به همراه بالون به پارک کذائی می روند و طی عملیاتی سگ مورد نظر را برای بولینگر می دزدند اما توسط یک مأمور آلمانی دستگیر و به اردوگاه کار اجباری منتقل می شوند. آنها مدتی در قسمت واگن کشی ایستگاه قطار به کار مشغول می شوند و بعد از آن جا می گریزند. در این میان موضوع سرقت سگ به مسئله ای سیاسی بدل شده است. شویک سگ را در مهمانخانه ی آنا مخفی کرده و از بولینگر تقاضای پول کرده است. بعد از گریختن از اردوگاه، شویک به مهمانخانه می رود در حالیکه یک بسته گوشت برای بالون آورده است. در آنجا مأموران اس اس شویک را پیدا می کنند و به جرم اخاذی از مأمور دولت بازداشت و به زندان می اندازند. در زندان به دستور هیتلر تمام زندانیان باید برای وفاداری به هیتلر و دفاع از میهن به جنگ اعزام شوند؛ جز کسانی که بیماری سختی دارند. شویک هم به جنگ می رود و به روسیه اعزام می شود که سرمای سختی بر آن چیره است؛ اما در راه می ماند و برای رفتن به استالینگراد تلاش می کند.
در راه به کشیش مستی بر می خورد که برای به دست آوردن مشروب خود را به آب و آتش می زند و قصد دارد خانه ی یکی از روستائیان روسی را بهم بریزد که شویک ممانعت می کند و روس ها را نجات می دهد. از آن طرف بالون در باده با یکی از کلفت ها عروسی می کند و آنا با عاشق دل خسته اش آشتی می کند. شویک در یخبندان می ماند و هر چه می کند نمی تواند راهش را پیدا کند. گوئی دور باطلی را می پیماید. در راه هیتلر را می بیند که او هم گم شده و درمانده است. نه راه پس دارد و نه راه پیش. در انتها شویک تصنیفی با مضمون شکست و سقوط حکومت دیکتاتوری رایش سوم می خواند و نمایش به پایان می رسد.
برتولت برشت نویسنده و کارگردان قدرتمند تئاتر اپیک که موضعی سیاسی اجتماعی داشت اغلب آثارش را در قالب سیستم تئاتر اپیک یا تئاتر روائی می آفرید. برشت تئاتر اپیک را، بر اساس اندیشه و تعقل بر ضد درام ارسطوئی که بر احساس گرائی تأکید داشت پایه گذاری کرد که به زعم والتر بنیامین چند فاکتور اساسی در آن بارز است: نمایش های رمزآمیز قرون وسطی، درام باروک آلمانی، صحنه های معینی از آثار شکسپیر، بخش دوم فاوست گوته، استریندبرگ و عنصر مهم تئاتر چینی (به منظور اینکه آنچه را که روی صحنه اتفاق می افتد، غیر احساسی سازد.) بر اساس این دیدگاه که درام برشتی یک درام سانتی مال نیست اغلب از داستان هائی استفاده می شود که عقبه ای تاریخی داشته باشند و بسط رویدادهائی را رقم می زند که برای بیننده تا حدودی آشنا باشد. همان طور که در نمایشنامه ی شویک هم با حوادث جنگ جهانی دوم و شکست آلمان نازی در مقابل روسیه مواجهیم. برشت اصرار داشت که مخاطب تئاتری عمیقی پرورش دهد که در تمام لحظات نمایش فاصله اش را با درام حفظ کند و به شکلی آگاه و داورانه درباره ی آن بیندیشد، قضاوت کند و حتا نسبت به معضلات آن راهکار ارائه دهد.
آنچه دیدگاه فلسفی برشت را در بطن جهان بینی خود پرورش می دهد، مفهوم تغییر است. برشت که دیدگاهی مارکسیستی داشت با خواندن کتاب سرمایه ی مارکس مسیر زندگیش تغییر کرد و مهم ترین دیدگاه زندگیش را در این جمله خلاصه کرد: توضیح جهان مهم نیست، تغییر جهان مهم است.
همان طور که مارکس هم در تمام طول مبارزاتش برای ایجاد جامعه ای بی طبقه همواره به تغییر دادن شرایطی می پرداخت که در آن وضعیت ایده آلی وجود نداشت و می توانست بهتر شود، پس شرایط پیش آمده را وحی منزل تلقی نمی کرد. تغییری که به نظر می رسد فقط در یک بستر تراژیک می تواند روی دهد. مسئله ی تراژیکی که ترس و ترحم را کنار می زند و یک مقاومت انقلابی برآمده از امید و خشم را می طلبد. بر اساس این مفهوم نیز بود که برشت بیگانه سازی را در تئاتر بر پایه ی تفکرات شکلوفسکی، فرمالیست روسی که دیدگاه آشنائی زدائی را پایه گذاری کرد، بنیان گذاشت. در این سیستم سعی می شد رنگ و بوی عادت از همه ی مفاهیم روزمره گرفته شود و طوری به اجسام و پدیده ها و مفاهیم نگاه شود که غرابت و تازگی اولیه شان حفظ شود. همچنان که در روانشناسی بیرون از خود ایستادن و نگریستن به خود پیشنهاد می شود. برشت این مفهوم را در مکانیزم بازیگری و پرورش نقش دخیل کرد. بازیگری که همزمان با اینکه در قالب نقش فرو می رود؛ می تواند بیرون از نقش بایستد و خود واقعیش را هم نشان دهد. این دیدگاه اجرائی باعث می شود ما همواره در مقام مخاطب در روند فرایند نمایش آگاه و هوشیار باقی بمانیم.
استفاده از زبان شعری در نمایشنامه، لو دادن بخشی از داستان در ابتدای کار، ساخت تیتراژ در ابتدای کار همه و همه در جهت همین سیستم فاصله گذاری تعبیه می شوند که مخاطب همواره آگاه باشد که در حال دیدن نمایش است. تماشاگری که قرار است در بطن ماجرا، لحظاتی سرگرم شود، بیاموزد، ببیند و آگاه شود. به هر حال برشت همواره نقش ادبیات و قلم را به مثابه ی تیغ برنده ای می دانست که کارکرد سیاسی دارد و می تواند تغییر کند و تغییر دهد.
در نمایشنامه ی شویک، با مهمانخانه ای در چکسلواکی مواجهیم که در واقع به پاتوقی تبدیل شده است برای اندیشیدن و مقاومت بر علیه نظام فاشیستی آلمان. شویک در سیمائی بهلول وار که پهلو به سقراط نیز می زند در متن ظهور می کند که دارای شخصیتی چند بعدی است. از یک سو دیوانگی های خاص خود را دارد و از سوئی دیگر آنقدر باهوش و زرنگ است که می تواند با استفاده از هوش سرشارش از مهلکه های پیش رویش بگریزد. مثل وقتی که در بازداشتگاه گشتاپو هم حکومت را نقد می کند و هم از آن دفاع می کند.
شویک هیتلر را نابغه ای می داند که در حالیکه می توانست از قدرت برترش در جهت شکوفائی آلمان و متحدینش استفاده کند به خاطر جاه طلبی ها و تعصبات کورکورانه اش همه را به باد داد و جنگ، این طوفان ویرانگر متجاوز را رقم زد. دیدگاه برشت درباره ی جنگ، دیدگاه عمیق و متأثر کننده ای است. او همیشه با جنگ مخالف بود اما در آن نوعی کارکرد آموزشی می دید. جنگ که در پی ارضاء منافع جاه طلبانه ی استثمارگران است و چیزی جز اندوه و رنج برای مردمی بی دفاع ندارد؛ می تواند بی کفایتی های بسیاری را آشکار کند تا از آن درس بگیریم و در آن عمیق شویم.
همان طور که شویک هم در نمایشنامه عامل ایجاد جنگ جهانی دوم را تنها هیتلر نمی داند و دولتمردان و مردمی می داند که چکسلواکی را در مونیخ به امید به دست آوردن صلح ابدی و آرامش به هیتلر تقدیم کردند و به جای مبارزه به مصالحه تن دادند. همان طور که به درستی در نمایشنامه تصویر شده است یکی از مهمترین عوامل شکست هیتلر، پیش بینی نکردن سرمای بی سابقه ی روسیه است چرا که هیتلر آنقدر به قدرت نظامی خود باور داشت که جنگ علیه روسیه را یک پیروزی از پیش تعیین شده می دانست که به فتح سریع آن می انجامد و زمستان سختی در پیش نخواهد بود. همین طور شعار هیتلر در استراتژی جنگیش این بود که : قدرت در دفاع کردن نیست در حمله کردن است و حق همیشه با پیروزمندان جنگ است. چون اگر پیروز شوی نیازی نداری که توضیح دهی اما اگر ببازی بهتر است آنجا نباشی تا توضیح دهی. عدم انعطاف پذیری وی در قدرت فرماندهی در تمرکز بر زمان های درست برای حمله و بخصوص دفاع و عقب نشینی باعث نابودی لشکرهای چند صد نفری از نیروی نظامی آلمان شد. این ها تنها نمونه هائی از عوامل سقوط هیتلر بود که کارکرد آموزشی خود در نمایشنامه را تثبیت می کند. از آن طرف شویک با هوشمندی می تواند سگ مورد نظر بولینگر را با سوسیسی بفریبد و برشت نمایشنامه نویس از آن بعنوان تمثیلی برای بیان تبعیض نژادی استفاده کند:
شویک: او لااقل جهود هم نیست که به این واسطه بتوانید به زور سگش را صاحب شوید.
در فاجعه ی هولوکاست بیش از دو سوم جمعیت اروپا که یهودی بودند به دست هیتلر در شکنجه گاه ها یا اردوگاه های کار اجباری کشته شدند و فجایع غم انگیزی رقم خورد. به کرات بحث سگ های اصیل اما کم هوش با سگ های ولگرد باهوش در پوشش تبعیض نژادی برجسته می شود و تا آنجا پیش می رود که حتا اسقف اعظم نیز به سگ تشبیه می شود. سگ هائی که مثل اسقف نازپرورده هستند و دیدگاه انتقادی برشت نسبت به اسقف و بورژوازی پررنگ می شود. سگ که حیوان وفاداری است و در مقابل تکه نانی و محبتی ناچیز بنده ی یک فرد می شود؛ بالون را به خاطر می آورد که حاضر است هویت ملی خود را در مقابل وعده ای غذای گرم بفروشد که شخصیتی همزمان متضاد و سرگردان از خود بروز می دهد. آلمان ها در کنار تمرکز بر نژادهای سگ، انسان ها را در حیطه ی تبعیض نژادی در قالب حیواناتی مثل سگ می بینند. در پایان شویک که همزاد خود برشت است در یخبندانی اسیر می شود که از هر طرف که می رود با تابلوئی مشابه مواجه می شود: ۵۰ کیلومتر تا استالینگراد. شویک هر چه می رود به جائی نمی رسد و هر بار با همین تابلو مواجه می شود. اشاره به دوری باطل و بن بست. در همین باتلاق سرد هم با هیتلر ملاقات می کند. بن بستی که هیتلر با اقدامات و استراتژی نابخردانه اش به وجود می آورد و به هر طرف که می رود، شمال، جنوب، شرق، غرب راهی برای نجات نیست و همه ی متحدانش حتا سربازهای آلمانی هم به او خیانت می کنند و به بلشویک ها می پیوندند.
ویژگی های شخصیتی شویک بعنوان شخصیت محوری در همین صحنه ی مواجهه اش با هیتلر آشکار می شود و وجوه مثبت شخصیتش در مقابله با کشیشی متجاوز به حریم روستائیان روسی نمایان می شود. شویک هرگز نمی خواهد یک خائن باشد یا جنایتکار جنگی که مردم بی دفاع را می کشد اما در نهایت ایمان و صداقت در شرایط بغرنجی قرار می گیرد که جز تن دادن به آن چاره ای نمی ماند. شویک در جنگ جهانی دوم روایت فرو رفتن آرمان ها و عقایدی پاک در باتلاق متعفنی به نام جنگ است که سیمای تاریک و متخاصمانه ای از خود به جا می گذارد.
منابع:
برشت، برتولت. (۱۳۵۸). شوایک در جنگ جهانی دوم. ترجمه ی فرامرز بهزاد. تهران: خوارزمی
بنیامین، والتر. مقاله ی تئاتر روائی. ترجمه ی مجید مددی. مجله ی نمایش
مقاله ی برشت و تئاتر حماسی. بخش دوم. انتشارات نمایش
پاسخی بگذاید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Save my name, email, and website in this browser for the next time I comment.
Current ye@r *
Leave this field empty