نوآوری در علوم انسانی


برای محققانی که به نسبت میان نهاد علم و نظام اقتصادی می پردازند، مفهوم نوآوری مفهومی کلیدی است.

نوآوری در علوم انسانی

علومی که مثل علوم طبیعی و مهندسی به توسعه می‌پردازد

نوآوری در علوم انسانی
سیناپرس: برای محققانی که به نسبت میان نهاد علم و نظام اقتصادی می پردازند، مفهوم نوآوری مفهومی کلیدی است.

خوب است بدانیم که این محققان میان دو مفهوم نوآوری (اینووِیشِن)و ابداع (اینوِنشِن تفاوت ظریفی قائل می‌شوند. واژه ابداع در دستگاه مفهومی این محققان معمولاً به ظهور هر ایده یا اندیشه تازه‌ای در باب یک محصول جدید یا یک فرایند جدید اطلاق می‌گردد. واژه نوآوری اما واژه غنی‌تری است. یک ایده نو هنگامی نوآوری نامیده می‌شود که به لحاظ اقتصادی بتوان گفت از آب و گل درآمده و راهی بازار شده است. با در نظر گرفتن این تمایز، می‌توان به روشنی دید که نقش فرد ابداع‌کننده و نقش فرد نوآور به لحاظ اقتصادی نقش‌هایی کاملاً متمایزند. یک اندیشه مبدعانه و نو برای این که به نوآوری تبدیل گردد نیازمند مجموعه ای رنگارنگ از دانش‌ها، مهارت‌ها و منابع است. مثلاً یک بنگاه اقتصادی برای تبدیل کردن یک اندیشه تازه به نوآوری ممکن است به دانش تولید، مهارت‌ها و ابزارآلات، اطلاعات بازار، یک نظام توزیع مؤثر، منابع مالی کافی و ابزارهای دیگری احتیاج داشته باشد. درست به همین خاطر است که تعداد قابل‌توجهی از مبدعان بزرگ تاریخ از فواید مالی و اقتصادی ابداعات انقلابی خود کوچک‌ترین بهره‌ای نبرده‌اندنوآوری در علوم انسانی.

پرسشی که اینجا می‌خواهم آن را طرح کنم این است: آیا این نگاه اقتصادی به مفهوم نوآوری را می‌توانیم به نوآوری در علوم انسانی هم گسترش و تعمیم دهیم؟ به طور مثال، آیا یک ایده نو در علم روانشناسی، علوم سیاسی یا مثلاً مدیریت می‌تواند به‌گونه‌ای ملاحظه شود که قابلیت اقتصادی داشته باشد؟ یعنی با توسعه مناسب بتواند به محصول یا خدمتی تبدیل شود که مشتریان خاص خود را بیابد و برای فرد ایده پرداز فواید اقتصادی و مالی به بار آورد؟ در این صورت، تقاضا برای چنین ایده نوآورانه‌ای معمولاً در کدام بخش جامعه شکل می‌گیرد؟ به عبارت بهتر، مشتریان نوآوری‌های علوم انسانی چه کسانی هستند؟

بیایید نگاهی به ماهیت علوم انسانی بیندازیم. علوم انسانی درباره انسان و جامعه انسانی و نظم‌ها و بی‌نظمی‌های جهان انسان‌ها نظریه‌پردازی می‌کنند. این نظریه پردازی ها وجوه و ابعاد مختلفی از انسان و جامعه انسانی را پوشش می‌دهند. علم اقتصاد وجوه اقتصادی زندگی بشر را مورد مطالعه قرار می‌دهد. علم روانشناسی به روان و مسائل روانی بشر می‌پردازد. جامعه‌شناسی پدیدارهای جمعی و خصوصیات آن‌ها را مطالعه می‌کند. علوم سیاسی به روابط قدرت می‌پردازد و ... . واضح است که برای دستاوردهای این علوم مشتریانی وجود دارد. در حقیقت هر جا که فردی یا گروهی بخواهد با مسائل موجود در افراد یا جوامع کوچک و بزرگ انسانی به شکل علمی مواجه شود و برای آن مسائل راه حلی عالمانه بیابد ناگزیر از کمک گرفتن از شاخه‌ای از شاخه های متعدد و متنوع علوم انسانی است. یک مادر برای مقابله با اختلالات یادگیری در کودک خود می‌تواند با روانشناس رشد مشورت کند. مدیر یک کسب‌وکار خصوصی برای ارتقاء فرهنگ کار در کارکنان خود می‌تواند از یک متخصص رفتار سازمانی کمک بگیرد. یک وزیر نیز می‌تواند برای کاهش بیکاری یا افزایش نرخ رشد اقتصادی کشور با اقتصاددانان مشورت کند.

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

بازار ایده های بنیادی انتگرال و مشتق به چه درد ما می‌خورند؟ دانش پنهان و اسرار توسعه وقتی از سیاست علم حرف می‌زنیم، از چه حرف می‌زنیم؟

یکی از دم دست‌ترین مثال­ها برای نوآوری در علوم انسانی، روانکاوی است. روانکاوی به مجموعه‌ای از تکنیک‌های روان‌درمانی اطلاق می‌شود که مبتنی بر نگاه نظری خاصی به روان انسان و ذهن ناخودآگاه است. این تکنیک ها در دنیای امروز با گستردگی زیاد با هدف درمان برخی از بیماری های روانی بکار می‌روند. روانکاوی در اواخر قرن نوزدهم میلادی توسط پزشک پرآوازه اتریشی زیگموند فروید پایه‌گذاری شد و در خلال قرن بیستم توسط شاگردان او و نئوفرویدی ها توسعه بیشتری پیدا کرد. در خلال جلسات روانکاوی، بیمار معمولاً روی مبلی دراز می‌کشد و درمانگر پشت بیمار، جایی که خارج از میدان دید او باشد، می‌نشیند. بیمار در این وضعیت به بیان آزادانه افکار، فانتزی‌ها و رویاهای خود می‌پردازد و درمانگر با شنیدن آن‌ها تحلیلی از تنش‌های ناخودآگاه بیمار به دست می‌آورد. از طریق تحلیل این تنش‌ها، درمانگر با مکانیزم های دفاعی بیمارگونه در شخصیت بیمار به مقابله می‌پردازد و به او کمک می‌کند تا بصیرت عمیقی درباره معضلات خود به دست بیاورد. تکنیک روانکاوی نمونه روشنی است از یک نوآوری در علوم انسانی که مشتری خود را دارد و به‌خوبی در چرخه اقتصاد قرار گرفته است.

ملاحظه می‌کنیم که تعمیم برداشت اقتصادی از مفهوم نوآوری به علوم انسانی علی‌الاصول مشکلی ندارد. علوم انسانی درست مثل علوم طبیعی و مهندسی به توسعه محصولات و خدماتی می‌پردازد و علی‌القاعده برای این محصولات و خدمات مشتریانی وجود دارد. معادل بنگاه‌های اقتصادی در قلمرو علوم انسانی شرکت‌های مشاوره، دفاتر حقوقی، مراکز روان‌درمانی، اتاق‌های فکر و مراکز سیاست پژوهی و سیاست‌گذاری هستند که بر مبنای دستاوردهای آن علوم به‌صورت بندی بسته‌های خاص مشاوره برای مشتریان خاص خود می‌پردازند و از قبل فروش این بسته‌های مشاوره به درآمد دست می‌یابند. این شرکت‌ها و سازمان‌ها در یک بازار آزاد و رقابتی برای دست یافتن به سهم بیشتری از تقاضای موجود به رقابت می‌پردازند و برای این‌که رقابت پذیر باقی بمانند و رشد کنند به نوآوری می‌پردازند.

دکترآرش موسوی-عضوهیئت علمی مرکزتحقیقات سیاست علمی کشور

لینک کوتاه


بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

دانلود آهنگ علی زند وکیلی غمگین ترین آهنگ