ماجرای «غدیرخم»درچه فصلی ازسال بود؟مردی که ازخداطلب عذاب کرد


ماجرای «غدیرخم» درچه روز وچه فصلی ازسال بود؟ ١٨ ذوالحجه سال 10هجری قمری  غدیر روز 28 اسفند است؛ نه اول فروردین؛ اما توجه به دو نکته ضروروی است:  مردی که به رسول خدااعتراض کرد وطلب عذاب کرد ودرجاهم سنگی برسرش نازل شد! در گاهشماری کهن ایرانی، هر سال 12 ماه و هر ماه 30 روز بود  و پنج روز باقی‌ماندۀ سال را پنجۀ دزدیده یا خمسۀ مسترقه می‌نامیدند. این...

ماجرای «غدیرخم» درچه روز وچه فصلی ازسال بود؟

١٨ ذوالحجه سال ۱۰هجری قمری

غدیر روز ۲۸ اسفند است؛ نه اول فروردین؛ اما توجه به دو نکته ضروروی است:

مردی که به رسول خدااعتراض کرد وطلب عذاب کرد ودرجاهم سنگی برسرش نازل شد!

در گاهشماری کهن ایرانی، هر سال ۱۲ ماه و هر ماه ۳۰ روز بود و پنج روز باقی‌ماندۀ سال را پنجۀ دزدیده یا خمسۀ مسترقه می‌نامیدند. این پنج روز ملحق به جشن نوروز محسوب می‌شد. بنا براین ۲۸اسفند ملحق به نوروز محسوب می‌شود

واقعۀ غدیر خم از ظهر ١٨ ذی‌حجه شروع شد و سه روز به طول انجامید تا افراد و گروه‌های مختلف بتوانند به طور مستقیم و رودررو با پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام بیعت کنند. یعنی پایان مراسم غدیر ۲۱ ذی‌حجه، معادل اول فروردین بوده است (الغدیر جلد۱،صفحه ۲۷۰)

غدیر در ۴ کیلومتری جُحفه واقع شده و جُحفه در ۶۴ کیلومتری مکّه قرار دارد که یکی از میقات‌های پنجگانه‌است. در جحفه راه اهالی مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا می‌شود،حتی ۱۲۰۰۰ از اهالی یمن که برای رفتن به کشور خود باید قبل ازاین محل جدامی شدند-مسیردیگری- می‌رفتند – به دستور پیامبر(ص) با کاروان مسلمانان همراه شدند،وبه این استراحتگاه آمدند .

غدیر خم به سبب وجود آب و چندین درخت کهنسال، محل توقف و استراحت کاروانیان بود؛ اما گرمایی طاقت‌فرسا داشت

وقتی پیامبر در روز پنجشنبه، هجدهم ماه ذیحجه به غدیر خم رسیدند، جبرئیل بر حضرتش نازل شد و آیه ۶۷ سوره مائده را در مورد نصب امیرالمومنین علی خواند:
«یا ایها الرسول، بلغ ما انزل الیک من ربک، فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس…» ای پامبر! آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، اگر انجام ندادی، رسالت او را ابلاغ نکردی و خداوند تو را از مردمان حفظ خواهد کرد.»
دومین آیه، آیه سوم از سوره مبارکه مائده است. پس از سخنان پیامبر هنوز مردم متفرق نشده بودند نازل شد :
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» امروز دین شما را کامل ساخته و نعمتم را بر شما تمام کردم و به این که دین شما دین اسلام باشد، راضی شدم.
این آیه در روز غدیرخم بعد از نصب علی بن ابیطالب به وسیله رسول خدا نازل شده است.(الغدیر،ج ۱، ص۲۳۰)

مردی که چشم دیدن«ولایت علی»رانداشت تقاضای عذاب کرد
وقتی سخنان پیامبر تمام شد، مردی به نام «حارث بن نعمان فهری» یا بعنوان اعتراض پیامبر گفت: یا محمد! به ما دستور دادی، به یگانگی خداوند و پیامبری تو شهادت دهیم ،قبول کردیم،از ما خواستی نماز و روزه، حج و زکات انجام دهیم، پذیرفتیم. ولی به این مقدار بسنده نکردی و امروز، پسر عمویت «علی» را بر ما گماردی ، او را به همه ما ترجیح دادی ،گفتی:من کنت مولاه فعلی مولاه.

آیا آنچه گفتی از سوی خداوند بود یا خواست خودت؟

رسول خدا جواب دادند: سوگند به آن خدایی که جز او معبودی نیست، آنچه گفتم به دستور خداوند بوده است.

آن مرد با ناراحتی وغُرزنان ازپیش پیامبر رفت تا بر شترش سوار شود و در بین راه با خدا هم باخشم نجوامی کرد «خدایا اگر آنچه محمد می گوید حق است،از آسمان سنگی بفرست ،تااین ایام رانبینم»!

این جمله را گفت، هنوز به شترش نرسیده بود که ناگاه سنگی از آسمان فرود آمد و سر او را نشانه گرفت، از مغز سر وارد بدنش شد و از پایین بیرون آمد و او را در جا کشت

دراین زمان بود که آیات از سوره معارج نازل شد:
«سئل سائل بعذاب واقع، للکافرین لیس له دافع، من الله ذی المعارج»(معارج، ص ۱۰۳) سائلی از خداوند بزرگ طلب عذاب کرد، عذابی که بلافاصله واقع شد و هیچ قدرتی آن عذاب را از کافران نمی تواند دفع کند.(الغدیر،ج۱،ص ۲۳۹)

دربعضی ازمنابع اسم مردمعترض را«جابر بن نضر بن حارث بن کلده عبدری»نوشته اند

علّامه امینی گوید:بعید نیست که مردهتاک «جابر بن نضر» باشد؛چون پدرجابر درجنگ(بدر) اسیر شده بود،وبعلت عامل فتنه گری بادستور رسول خداتوسط امیرالؤمنین کشته شده بود واو کینه دیرینه از علی داشت واین شخص تنهاکسی بود که متعرض پیامبردرنصب حضرت علی شد.

نضر بن حارث ازبزرگان قریش بود وازدانشمندان-شاعران-زمان خودبود،وی همیشه متعرض پیامبربود وبه استهزای وی می پرداخت وسران قریش ویهودیان را تحریص می کرد به مقابله باپیامبر

نضر بن حارث از جمله طراحان و هم‌پیمانان نقشه‌ی قتل پیامبر اکرم(ص) در دار الندوه بود،درشعب ابی طالب نویسنده‌ی پیمان نامه آن محاصره وحشتناک بود.

وی از آتش افروزان جنگ بدر به شمار می‌آید. او به همراه عقبه و ابو جهل به افرادی؛ چون حارث بن عامر، حکیم بن حزام، و أبا البختری، و على بن أمیه بن خلف‏ که از حضور در جنگ بدر اکراه داشتند،باکنایه زدن(بُزدل) آنان را ناگزیر به شرکت در این جنگ نمودند،وی عهده‌دار اطعام قشون مشرکان در جنگ بدربود.

واقدی-مغازی- می گوید: آیات وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَـٰذَا ۙ إِنْ هَـٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿٣١انفال﴾در حق نضر بن حارث نازل شده و أَفَبِعَذَابِنَا یَسْتَعْجِلُونَ﴿١٧۶صافات) منظور نزول عذاب روز بدر است.

او همان کسی است که مسافرتهایی به حیره و شهرهای ایران کرده بود و داستانهای رستم و اسفندیار را شنیده بود و هرگاه پیامبر (ص) در جایی می نشست و داستان عذابهای قوم عاد و ثمود و سایر ملتهای گذشته را بیان می کرد، بعد از رفتن آنحضرت، می آمد و بجای پیامبر می نشست و می گفت: بخدا داستانهایی که من می گویم بهتر است از قصه هایی که محمد برای شما می گوید.

ابن عباس می‌گوید: هشت آیه از آیات سوره‌ی قلم درباره‌ی نضر بن حارث نازل شده است، به ویژه این آیه که می‌فرماید: «إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِ آیاتُنا قال أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ»؛ چون آیات ما بر او خوانده می‌شود، می‌گوید اسطوره‌هاى نخستین است. و همه‌ی آیاتى که در آنها این لفظ آمده است.

«چون پیامبر از بدر بیرون آمد و به منطقه اثیل ( صفراء) رسید. اسیران را پیش آن‌حضرت آوردند،نضر بن حارث اسیر مقداد بود، پیامبر دستورداد: گردنش را بزن! مقداد به دلایلی نپذیرفت! پیامبراورابه على سپرد،علی بن ابیطالب با شمشیر اوراکُشت»واقدی-مغازی.

***

مکان-محل جغرافی- غدیر کجاست؟

غدیر منطقه ای بین مکه و مدینه می باشد که حدودا تامکه ۲۰۰کیلومتر و تا مدینه ۲۵۰کیلومتر فاصله دارد.معروف است که اولین افراد سرشناس که با امیر المومنین در غدیر خم بیعت کردند ابوبکر و عمر بودند.آیه نازله برپیامبر هم آیه ۶۷ سوره مائده می باشد.اما درباره سایر وقائع ما خلاصه از واقعه غدیر برای شما بیان می کنیم که رد بردارنده برخی از پاسخ های سوالات شما است و برای مطالعات بیشتر به شما منابعی را معرفی خواهد کرد. در باره ی واقعه غدیرخم شیعه معتقد است: پیامبر گرامی (ص) گاه به صورت کلی وگاه نیز به گونه مشخص، در موارد مختلف جانشین خویش را به نحو روشن معرفی کرده بود، به گونه‏ای که هر یک از آنها حجت را بر افراد آگاه و حقیقت‏جو تمام می‏کند. ولی در عین حال آن حضرت برای آنکه پیام خود را به گوش همه مسلمانان از دور و نزدیک برساند و راه را بر هر گونه تردید و تشکیک در این زمینه کاملا ببندد، به هنگام مراجعت از حجه الوداع در سرزمینی به نام غدیر خم توقف نمود و به همراهان فرمود از جانب خداوند مأموریت دارد که پیامی را به آنان برساند؛ پیامی الهی که حاکی از انجام وظیفه بزرگی بوده و چنانچه انجام نگیرد، پیامبر رسالت خود را انجام نداده است. چنانکه می‏فرماید:
«یا أیها الرسول بلغ ما أنزل‏إلیک من ربک و إن لم تفعل ‏فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس(مائده/۶۷): «ای رسول خدا آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر این مأموریت را انجام ندهی رسالت خود را انجام نداده‏ای، و خداوند ترا از (شر) مردم حفظ می‏کند».

آنگاه منبری برای پیامبر ترتیب دادند و او بر فراز آن قرار گرفت و خطاب به مردم فرمود: در آینده نزدیک دعوت حق را لبیک خواهم گفت، شما درباره من چه می‏گویید؟

در پاسخ گفتند: گواهی می‏دهیم تو آئین خدا را به ما ابلاغ کردی و خیرخواهی نمودی و تلاش بسیار کردی، خدا به تو جزای خیر دهد.

آنگاه گفت: آیا بر وحدانیت خدا، رسالت من، و واقعیت روز رستاخیز گواهی می‏دهید؟

همگی پاسخ مثبت دادند.

پیامبرادامه داد: من قبل از شما بر حوض (کوثر) وارد می‏شوم، بنگرید با دو جانشین گرانبهای من چگونه رفتار می‏کنید؟

شخصی پرسید: مقصود از دو جانشین گرانبها چیست؟

پیامبر پاسخ داد: یکی کتاب خدا و دیگری عترت من است، و خدای لطیف و خبیر به من خبر داده است که این دو از یکدیگر جدا نمی ‏شوند تا آنکه در روز قیامت در کنار حوض به من برسند . بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک می‏شوید، و از آنان فاصله نگیرید که هلاک می‏شوید.

آنگاه دست علی را گرفت و بالا برد تا آنجا که همه حاضران آن دو را می‏دیدند، سپس چنین فرمود:«أیها الناس من أولی الناس بالمؤمنین من أنفسهم؟»:چه کسی بر مؤمنان از خود آنان اولی (صاحب اختیارتر) است؟

حاضرین: خدا و پیامبر او بهتر می‏دانند.

پیامبر :«إن الله مولای و أنا مولی المؤمنین و أنا أولی بهم من أنفسهم»: خداوند مولای من، و من نیز مولای مؤمنان می‏باشم، و من بر مؤمنان از خود آنان صاحب اختیارترم.

پیامبر۳بارتکرارکرد: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه»: آن کس که من مولای او هستم، علی مولای او است.

آنگاه افزود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من أبغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله، و أدر الحق معه حیث دار، ألا فلیبلغ الشاهد الغائب»

پروردگارا، دوست بدار آن کس را که علی را دوست می‏دارد و دشمن بدار آن کس را که با علی دشمن است، و مهربان باش با هرکس که نسبت به علی مهربان است و خشم آور بر کسی که بر علی خشم آورد و یاری کن آن کس را که علی را یاری کند و خوار ساز آن کس را که علی را خوار سازد، وحق را با او و در مدار او قرار ده .

پیامبرتأکیدکرد:حاضران این مطلب رابه غایبان ابلاغ کنند.

پس ازآن دستور می دهد همه با او بیعت کنند, و به او تبریک و تهنیت گویند, و عمامه خویش را بر سرش می گذارد و به او می فرماید:تاج عرب عمامه است و به اصحاب می گوید: فرشتگانی که در روز بدر به یاریم آمدند, چنین عمامه هایی بر سر داشتند.

غدیر:١٨ ذوالحجه سال ۱۰هجری قمری

وفات پیامبر:۲۸ صفرسال ۱۱هجری-یعنی ۷۰ روزبعدازواقعه غدیر

***

ماجرای غدیر بنقل ازسایت آیت الله مظاهری

ماجرای «غدیر» از این قرار بود که سال دهم هجری، پیامبر(ص) می‌دانستند که چیزی از عمر ایشان باقی نمانده است. و در آن سال مأموریت یافته بودند که برای حجّ به مکّه بروند و این سفر حجّ از پر جمعیت‌ترین سفرهای حجّ در آن زمان بود. بر حسب برخی از نقل‌ها حدود صد و بیست هزار نفر در این سفر پیامبر(ص) را همراهی کردند. وقتی پیامبر(ص) مناسک حجّ را انجام دادند، آیه نازل شد:

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه[۲]»

ای پیامبر، آن وظیفه‌ای را که بر عهده‌ی تو قرار دادیم (منصوب کردن امیرالمؤمنین(ع) برای خلافت پس از ایشان و انجام تشریفات ظاهری آن)، باید انجام دهی و به مردم ابلاغ کنی. اگر این کار را نکنی، هیچ کاری انجام نداده‌ای؛ یعنی اسلام منهای ولایت مساوی با هیچ است. زحمات بیست ساله‌ی تو هیچ نتیجه‌ای ندارد مگر این که این کار را به انجام برسانی.

خداوند چون می‌دانست عده‌ای زیر بار این امر نمی‌روند و کارشکنی‌ها شروع می‌شود، خیال پیامبر(ص) را از این جهت هم راحت کرد و فرمود:وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس

خداوند تو را در مقابل مردم نگه می‌دارد و محافظت می‌کند.

پیامبر(ص) پس از انجام مناسک به سمت مدینه به راه افتادند تا به غدیر خم رسیدند. حاجیانی که از راه جحفه به مکّه رفته‌اند، می‌دانند غدیر خم کجاست. وقتی پیامبر(ص) به این منطقه رسیدند، دو مرتبه آیه نازل شد. لذا پیامبر(ص)همان جا از مرکب پیاده شدند و دستور دادند هر که جلوتر رفته برگردد و منتظر کسانی هم که هنوز نرسیده‌اند، شدند تا به ایشان ملحق شوند.

وقتی همه جمع شدند، منبری از جهاز شتران آماده کردند و پیامبر(ص) از آن بالا رفتند. سخنانشان را با حدیث ثقلین آغار کردند؛ حدیثی که مضمون آن را بارها و بارها برای مردم به عبارات مختلف بیان کرده بودند. پس از آن، از مردم اقرار گرفتند و فرمودند:ألَسْتُ اولی بِکُمْ مِنْکُمْ بِأنْفُسِکُمْ؟

آیا من از خودتان به خودتان اولی نیستم؟

خوب، خداوند در قرآن فرموده بود:النَّبِیُّ اوّلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏[۳]

پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیک‌تر] است‏.

یا در آیه‌ی دیگری فرموده بود:«وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِم وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبینا[۴]»

و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستاده‏اش به کارى فرمان دهند، براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هر کس خدا و فرستاده‏اش را نافرمانى کند، قطعاً دچار گمراهىِ آشکارى گردیده است.

خوب، همگی گفته‌ی پیامبر(ص) را تصدیق کردند. این جا بود که پیامبر(ص) دست امیرالمؤمنین(ع) را گرفتند و بالا بردند و فرمودند:مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ

شبیه تعبیر آیه‌ی «ولایت». فرمودند: هر که من رهبر و سرپرست دین و دنیای او هستم، علی(ع) هم سرپرست دین و دنیای اوست. بالاخره جامعه بدون حکومت دچار هرج و مرج می‌شود و در رأس حکومت هم باید کسی باشد تا به امور جامعه سر و سامان بدهد. خود پیامبر(ص) پس از ورود به مدینه اوّلین کاری که کردند، تشکیل حکومت بود. البته این منصبِ تشریفاتی برای پیامبرو ائمّه‌ی اطهار(ع) در مقابل آن ولایت تکوینی که دارند، قطره‌ای است در مقابل دریا. مطابق اصل ولایت تکوینی، تمام عالم در محضر این ذوات مقدّس است، امّا بالاخره امّت اسلامی نیاز به حکومت دارد، وگرنه باید زیر یوغ شاهان و مستبدان زندگی کند.

پیامبر(ص) به فرمان خداوند این منصب را به امیرالمؤمنین(ع) واگذار کردند. پس از آن، پیامبر(ص) هم دعا کردند و هم نفرین. فرمودند:

اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَه

خداوندا، هر کس را که ولایت علی را بپذیرد، دوست داشته باش و دشمنِ کسی باش که با او سرِ دشمنی دارد. هر کس او را یاری کرد، یاری کن و آن کسی که خواست او را خوار و ذلیل کند، خوار و ذلیل فرما.

پس از آن، آیه‌ی شریفه نازل شد:الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ[۵]

امروز کسانى که کافر شده‏اند، از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده‏اند. پس، از ایشان مترسید و از من بترسید.

از این به بعد در مورد دینتان از کفّار هراسی نداشته باشید؛ چون دارای حکومت هستید و در رأس آن کسی مانند علی(ع)قرار دارد. قبلاً دشمن امیدوار بود که با رحلت پیامبر(ص)، اسلام هم نابود شود، امّا از امروز دیگر جای نگرانی نیست و دشمن مأیوس شد. دیگر از دشمن نترسید، امّا از من بترسید. بترسید از روزی که اختلاف میان خودتان، زمینه‌ی نابودی‌تان را فراهم کند. بترسید از روزی که به خاطر دشمنی با علی(ع)، او را در سقیفه کنار بگذارید که بدبخت می‌شوید.

این قسمت از آیه، الآن هم مخاطب دارد. همین الآن هم به مسلمانان می‌گوید: مراقب باشید که اختلاف میان شما کار را به جایی نرساند که چند میلیون یهودی امور شما را به دست بگیرند که اگر به قول حضرت امام خمینی متحد شوید و هر کدام فقط یک سطل آب خرج آنان کنید، سیل آن‌ها را خواهد برد:الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً

امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را براى شما [به عنوان‏] آیینى برگزیدم.

تا الآن دین شما ناقص بود، امّا از امروز دین شما کامل شد و خداوند نعمت خود را بر شما تمام کرد و از دین اسلام به عنوان دین شما خشنود شد.

پس از آن همگی با امیرالمؤمنین(ع)بیعت کردند؛ حتّی آن‌هایی که در باطن مخالف بودند و بعداً سقیفه‌ی بنی ساعده را درست کردند، آن روز جرأت مخالفت نکردند. حتّی اهل سنّت نقل می‌کنند که عمر، خطاب به امیرالمؤمنین(ع) گفت:هنیئا لک یا علی، أصبحت و أمسیت مولی کل مؤمن و مؤمنه[۶]

یا علی، ولایت گوارای تو باد، مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.

و اوّلین کسانی که بیعت کردند همان افرادی بودند که بعدها زمینه‌ساز غصب خلافت و جنگ علیه حضرت شدند.

نقل شده که شخصی به نام «حارث بن نعمان» از میان جمعیت برخاست و به پیامبر(ص) گفت: ای محمّد، به ما دستور دادی که شهادت به وحدانیّت خدا و نبوّت تو بدهیم، ما نیز قبول کردیم. دستور دادی نماز بخوانیم، پذیرفتیم. به روزه و زکات و جهاد ما را امر کردی، پذیرفتیم. امّا تو راضی نشدی تا این که دست پسر عمویت را بالا بردی و او را بر ما برتری دادی و ولایت بر مسلمین را به او سپردی. آیا این کار از طرف خودت بود یا از جانب خداوند؟

پیامبر(ص) فرمودند: قسم به خدایی که معبودی جز او نیست، این کار از جانب خداوند متعال بود.

حارث به سمت شترش رفت و گفت: خدایا، اگر آن چه محمّد می‌گوید حقّ است، سنگی از آسمان بر ما نازل کن یا عذابی دردناک بر ما بفرست.

هنوز این جملات را تمام نکرده بود که آتشی از آسمان نازل شد و او را سوزاند. پس از آن آیه نازل شد:

«سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع‏ ! لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ ! مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِج‏[۷]»[۸]

پرسنده‏اى از عذاب واقع ‏شونده‏اى پرسید، که اختصاص به کافران دارد [و] آن را بازدارنده‏اى نیست. [و] از جانب خداوندِ صاحب درجات [و مراتب‏] است.

این خلاصه‌ای بود از واقعه‌ی غدیر خم که بسیاری از اهل سنّت نیز نقل کرده‌اند. مرحوم علامه‌ی امینی در کتاب «الغدیر»، مرحوم میر حامد حسین در «عبقات الأنوار» و شهید قاضی نور الله شوشتری در «إحقاق الحق»، مصادر این واقعه را از کتب اهل سنّت نقل کرده‌اند[۹]. و انصافاً نمی‌توان در مقابل این قضیّه مقاومت کرد، امّا باز هم برخی از اهل سنّت برای توجیه عقایدشان جواب‌هایی داده‌اند. عده‌ی کمی از آن‌ها مانند ابن تیمیه که پایه‌گذار افکار وهابیّت است، از اساس منکر قضیّه‌ی «غدیر» شدند و همه‌ی این روایات را دروغ و مجعول می‌دانند. عده‌ی دیگری منکر اصل واقعه نشدند، امّا آن را طوری معنا کردند که ضرری به عقاید آنان نزند؛ به عنوان مثال گفتند: «مولی» در این روایت به معنای دوست است. انصافاً توجیه غلطی است. کدام انسان عاقلی صد و بیست هزار نفر را زیر آفتاب در آن بیابان گرم جمع می‌کند برای گفتن چنین جمله‌ای[۱۰]؟

لذا عدّه‌ی دیگری گفتند: این سخن، اجتهاد پیامبر اکرم(ص) بود و پیامبر(ص) ـ ‌نعوذ بالله ـ در اجتهاد خود اشتباه کرد. الآن سخن برخی از علمای اهل سنّت همین است. اصل این سخن هم از عمر است. ابن عباس می‌گوید: در آغاز خلافت عمر بر او وارد شدم. یک مَن خرما در زنبیلی حصیری برایش گذاشته بودند. مرا به خوردن دعوت کرد. یک خرما خوردم و او خورد تا تمام شد. سپس از کوزه‌ای که نزدش بود، نوشید و به پشت، بر متکایش خوابید و به حمد و سپاس خدا پرداخت. سپس گفت: ای عبداللّه! از کجا می‌آیی؟

گفتم: از مسجد.

گفت: پسرعمویت چگونه است؟

من گمان کردم که عبد اللّه بن جعفر را می‌گوید. گفتم: با هم‌سالان خود، مشغول بازی بود.

گفت: مقصودم او نبود. منظورم بزرگ شما است.

گفتم: او را در حالی دیدم که برای درختان خرمای فلان قبیله، آب از چاه می‌کشید و قرآن می‌خواند.

گفت: ای عبداللّه، بر تو باد قربانی کردن شتران، اگر آن را از من کتمان کنی! آیا هنوز در دل، خیال خلافت دارد؟

گفتم: آری.

گفت: آیا می‌پندارد که پیامبر خدا به او تصریح کرده است؟

گفتم: آری و برایت اضافه کنم که از پدرم درباره‌ی ادّعای علی پرسیدم. گفت: راست می‌گوید.

عمر گفت: پیامبر خدا گفتار ناتمامی درباره‌ی علی داشت که چیزی را اثبات نمی‌کند و دستاویزی به دست نمی‌دهد و بی‌گمان، مدّتی در کارش درنگ و تأمّل کرد و در بیماری‌اش می‌خواست به نام علی تصریح کند، امّا من از بیم فتنه و به خاطر حفظ اسلام، مانع شدم و به پروردگار کعبه سوگند، قریش، هرگز بر او گِرد نمی‌آمدند و اگر خلافت را به دست می‌گرفت، اعراب از همه سو بر او می‌شوریدند. چون پیامبر خدا فهمید که من منظورش را می‌دانم، پس خودداری کرد و خداوند، جز از وقوع آن چه خود، مقدّر و حتمی کرده، ابا دارد[۱۱].

پی نوشت ها:

[۱]. ن. ک: موسوعه الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب، ج ۲، صص ۴۲۳ ـ ۴۵۹٫

[۲]. مائده / ۶۷٫

[۳]. احزاب / ۶٫

[۴]. احزاب / ۳۶٫

[۵]. مائده / ۳٫

[۶]. علامه‌ی امینی این قضیّه را از شصت کتاب از اهل سنّت نقل کرده است. ن. ک: موسوعه الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب، ج ۲، صص ۵۱۰ ـ ۵۲۷٫

[۷]. معارج / ۱ ـ ۳٫

[۸]. علامه‌ی امینی، نام ۲۹ نفر از علمای اهل سنّت که این واقعه را نقل کرده‌اند، ذکر کرده است. همچنین در بحثی به بررسی اشکالاتی که در مورد آن طرح شده، پرداخته‌ است. ن. ک: موسوعه الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب، ج ۲، صص ۴۶۰ ـ ۵۰۱٫

[۹]. برای اطلاع از تفصیل این قضیّه و ملاحظه‌ی روایات وارده در این زمینه، ن. ک: بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۲۱، باب ۳۶ از ابواب احوال پیامبر، ص ۳۷۸ و ج ۳۷، باب ۵۲ از ابواب نصوص دال بر امامت امیرالمؤمنین، ص ۱۰۸؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج ۲، صص ۴۱۵ـ ۵۰۱ و ج ۳، صص۳۲۰ـ۳۳۵E Fو ج ۶، صص ۲۲۵ـ ۳۶۸ و ج ۱۶، صص ۵۵۹ ـ ۵۸۷ و ج ۲۱، صص ۱ ـ ۹۳ و ج ۲۲، صص ۱۰۵ ـ ۱۲۳ و ج ۲۳، صص ۱ ـ ۱۵ و ج ۳۰، صص ۳۸۶ ـ ۴۵۴٫

مرحوم میر حامد حسین نیز مجلدات اوّل تا دهم کتاب عبقات را به بحث از سند حدیث غدیر، روایات مختلف آن و دلالت آن بر امامت امیرالمؤمنین(ع) اختصاص داده‌اند.

همچنین علامه‌ی امینی حدیث غدیر را از صد و ده نفر از صحابه، هشتاد و چهار نفر از تابعین و سیصد و شصت نفر از غیر این دو دسته نقل کرده است. (ن.ک: موسوعه الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب، ج ۲، صص ۴۱ ـ ۳۱۱)

[۱۰]. . مهم‌ترین اشکالی که بر دلالت حدیث غدیر بر امامت امیرمؤمنان(ع)وارد شده است، همین تحریف معنای «مولی» است. علامه‌ی امینی در پاسخ به این اشکال، تحقیق مفصّلی دارد که خلاصه‌ی آن بدین شرح است:

امّا دلالت این حدیث بر امامت امیرالمؤمنین(ع)، اگر هر چیز در خور شک و تردید باشد، شکى نداریم در این که لفظ «مولى» خواه بر حسب وضع لغوى، صریح در معناى مقصود ما [اولی به شیء] باشد، و خواه به واسطه مشترک بودن آن بین معانى بسیار و متعدّد،مفاد آن مجمل باشد، و خواه از قرائن تعیین کننده معناى امامت که منظور ما است، عارى و برهنه باشد، و خواه چنین قرائنى را در بر داشته باشد، در هر صورت این لفظ در این مقام جز به همین معنى، به معناى دیگری دلالت نخواهد داشت؛ زیرا آنان که در آن اجتماع عظیم این لفظ را شنیده و درک نموده و یا پس از زمانى این خبر مهم به آن‌ها رسیده از کسانی که به نظر و سخن آن‌ها در لغت استدلال می‌شود، همه، همین معنى را از این لفظ فهمیده‏اند، بدون این که در میان آن‌ها منع و انکارى دیده شود. و درک و فهم همین معنى پیوسته بعد از آن‌ها در میان شعرا و رجال ادب جریان داشته تا عصر حاضر ما و همین برهانى است قاطع در معناى مقصود.

سپس ایشان به بیان نمونه‌هایی از فهم حاضرین در واقعه‌ی غدیر و دیگران می‌پردازد و در پایان به بررسی تفصیلی معانی‌ای که برای لفظ «مولی» بیان شده (بالغ بر ۲۷ معنا) پرداخته و اثبات نموده‌ است که در این حدیث معنای «اولی بالشیء» مراد است. در پایان می‌گوید:

تا این جا، اهل بحث و کاوش را گزیرى نمانده و ناچار باید تسلیم باشند به این که «مولى» بمعناى «اولى بالشی‏ء» است و چنان چه ما از آن که گفتیم کوتاه آمده و بگوئیم: یکى از معانى «مولى» این معنى است، و آن را مشترک لفظى بدانیم، باز هم در حدیث مزبور، قرینه‏هاى متّصله و منفصله‌ای وجود دارد که با وجود این قرائن اراده‏‌ی غیر این معنى امکان ندارد.

قرینه‌ی اوّل مقدّمه‌ی حدیث است و آن، سخن پیامبر(ص) است که فرمود: «الست اولى بکم من انفسکم»؛ آیا من سزاوارتر نیستم به شما از خود شما، و متفرّع فرمود بر این سخن، این جمله را:«فمن‌کنت مولاه فعلی‌مولاه». بنا بر این مطلب، اگر رسول خدا(ص) غیر از معنایى که در مقدمه‌ی سخن خود بدان تصریح فرموده، معناى دیگرى را اراده فرموده بود، فرمایش آن حضرت به صورت کلامى در می‌آمد که رشته‌ی ارتباط آن گسیخته باشد و قسمتى از آن با قسمت دیگر بى‏ارتباط باشد و ما پیامبر(ص) را بزرگ‌تر می‌دانیم از هر لغزش و سخن نارسایى. E

Fقرینه‌ی دوّم ذیل حدیث است، که رسول خدا(ص) فرمود: «اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه». در بعضی از طرق حدیث بر فرمایش پیامبر(ص) این جمله‏ها نیز افزوده شده: «و انصر من نصره و اخذل من خذله» و با این کیفیّت براى اهل تحقیق و بحث امکان خواهد داشت که ذیل حدیث مزبور را قرینه‌ی مدّعى بداند به دلایل و وجوهی که جز با معناى اولویّت، اولویّتی که ملازم با سمت امامت باشد، متناسب نخواهد بود. (سه وجه در کلام علامه‌ی امینی ذکر شده (صص ۶۵۴ ـ ۶۵۶) که به جهت رعایت اختصار از ذکر آن صرف نظر می‌شود.)

قرینه‌ی سوّم گفتار رسول خدا(ص) است به این شرح: اى گروه مردم به چه امرى شهادت می‌دهید؟ مردم گفتند: شهادت می‌دهیم به یگانگى خدا. فرمود بعد از آن به چه؟ گفتند: به این که محمّد بنده و فرستاده‌ی اوست. فرمود: ولىّ شما کیست؟ گفتند: خدا و رسولش مولاى مایند، سپس بازوى علی(ع)را گرفت و او را به پا داشت و فرمود: هر کس، خدا و رسول او مولاى او است، این مولاى او است.

و واقع شدن ولایت در سیاق شهادت به توحید و رسالت و ردیف نمودن آن در دنبال مولویّت مطلقه‌ی خداى سبحان و رسول او بعد از او، ممکن نیست مگر این که اراده شود از آن معنى ولایت و امامتى که ملازم با اولویّت به خود خلق از خود آنان باشد.

قرینه‌ی چهارم این گفتار رسول خدا(ص) است در دنباله‌ی لفظ حدیث: «اللّه اکبر على اکمال الدین و اتمام النعمه و رضى الربّ برسالتى و الولایه لعلىّ بن ابى طالب» چه معنایى را در ردیف رسالت می‌توان در نظر گرفت که به سبب آن دین تکمیل شود و نعمت تمام شود و خدا بدان خشنود گردد، غیر از امامتى که تمامیت امر رسالت و تکمیل نشر آن و استحکام پایه‏هاى آن بسته به آن است؟

قرینه‌ی پنجم این سخن پیامبر(ص) است قبل از بیان ولایت: گوئى که من خوانده شده‏ام و دعوت الهى را اجابت نموده ‏ام، یا عبارات شبیه به این.

از این سخن این حقیقت معلوم می‌شود که از وظایف تبلیغى آن حضرت موضوع مهمّى باقى است که خوف دارد از این که مرگش در رسد و آن را اعلام نفرموده باشد، و اگر قیام به آن امر نکند، امر رسالت ناتمام خواهد ماند، و آن حضرت بعد از آن کلمات و اشعار به اهمیّت، امرى را غیر از ولایت امیرالمؤمنین(ع)و ولایت عترت طاهره که او سرحلقه‌ی آنان است، بیان و اعلام نفرمود. با این کیفیّت، آیا جایز است که آن امر مهمّ منطبق با این ولایت، جز معناى امامت که مورد تصریح کتب صحاح است، معناى دیگرى باشد؟ و آیا داراى این مقام جز این است که اولى به مردم از خود آنها باشد؟!

قرینه‌ی ششم سخن رسول خدا(ص) است بعد از بیان ولایت علی(ع): تهنیت دهید مرا، تهنیت دهید مرا، همانا خداوند متعال مخصوص گردانید مرا به نبوّت و اهل بیت مرا به امامت. بنا بر این، صریح عبارت مزبور همان امامت مخصوص به اهل بیت است که سرور و سر حلقه‌ی آن‌ها امیرالمؤمنین(ع) است.

گذشته از این، خود همین تهنیت و بیعت و دست دادن و گرد آمدن براى انجام این مراسم و ادامه پیوسته این مراسم تا سه روز، جز با معناى خلافت و اولویّت با معناى دیگرى سازش و مناسبت ندارد.

قرینه‌ی هفتم، فرمایش رسول خدا(ص) است بعد از بیان ولایت: «فلیبلّغ الشاهد الغایب»؛ آن‌ها که حضور دارند مراتب را به غایبین ابلاغ نمایند. آیا این گونه تأکید پیامبر(ص)نسبت به موالات و محبت و نصرت بوده که به موجب کتاب و سنّت هر فردى آن را می‌دانسته که بایستى در میان افراد مسلمین بر قرار باشد؟

بدون شک و تردید شما تشخیص خواهید داد که مقصود رسول خدا(ص) از این امر مؤکّد نبوده است مگر موضوع مهمى که تا آن هنگام فرصت ابلاغ آن نبوده و طوائف و قبایل مختلفه که در آن مجمع حضور نداشته‏اند، اطلاعى از آن نداشته‏اند، و این امر مهمّ نیست مگر همان امامت که کمال دین و تمام نعمت و خشنودى پروردگار بسته به آن می‌باشد.

قرینه‌ی هشتم قول رسول خدا(ص) است بعد از بیان ولایت: «اللّه اکبر على اکمال الدین و اتمام النعمه و رضى الربّ برسالتى و الولایه لعلىّ من بعدى». همچنین روایتى که ابو نعیم در «حلیه الاولیاء» آورده و افراد دیگر به اسناد صحیح روایت کرده‏اند از قول رسول خدا(ص): هر کس که او را خشنود می‌سازد که زندگى او همانند زندگى من و مرگ‏ اوهمانند مرگ من باشد و در بهشت عدن که پروردگارم نهال آن را نشانده مسکن گیرد، پس ولایت على را بعد از من بپذیرد و تبعیت نماید بر ائمّه بعد از من، زیرا آنها عترت منند و از سرشت من آفریده شده‏.

این بیانات و تعبیرها به ما علم یقین می‌دهد که ولایت ثابته براى امیرالمؤمنین(ع)مرتبه‌ایست معادل با مرتبه‌ی صاحب رسالت با حفظ تفاوت بین دو مرتبه از حیث تقدم زمانى و اولویّت، خواه مراد از لفظ (بعد از من) بعدیّت از حیث زمان باشد یا رتبه، پس امکان ندارد که از کلمه مولى اراده شود مگر اولویّت بر خلق در تمام شؤونشان؛ زیرا در اراده‌ی معنى نصرت و محبت از مولى به این قید، سیاق حدیث واژگون می‌شود و به جاى این که حاکى از فخر و مباهات باشد، یک نوع منقصتى به شمار خواهد آمد، به طوری که پوشیده نیست!

قرینه‌ی نهم قول رسول خدا(ص) است بعد از ابلاغ ولایت: «اللهمّ أنت شهید علیهم أنى قد بلّغت و نصحت»؛ بار خدایا، تو بر این‌ها گواهى که من ابلاغ نمودم و خیر و صلاح آن‌ها را به ایشان گفتم. گواه گرفتن بر امّت به ابلاغ و نصیحت مستلزم اینست که موضوع تبلیغ پیامبر(ص) در آن روز امر جدیدى باشد که قبل از آن روز آن امر را ابلاغ نفرموده بوده، مضافاً بر این که در بقیّه‌ی معانى «مولى» که شامل تمامی افراد مسلمین است، از قبیل دوستى و یارى، نیازى براى گواه گرفتن بر امّت درباره‌ی خصوص على(ع)، درخور تصوّر نیست مگر بر مبنى و حدّى که بیان نمودیم.

قرینه‌ی دهم سخن رسول خدا(ص)است قبل از بیان حدیث که فرمود: همانا خداوند مرا مأمور ابلاغ امرى نموده که به سبب آن سینه‌ی من تنگ شد و گمان نمودم که مردم مرا تکذیب می‌کنند. خداوند مرا تهدید فرمود که اگر آن امر را ابلاغ نکنم مرا عذاب فرماید که حاکى و مشعر از خبر بزرگ و مهمى است که پیامبر(ص)

در بیان و ابلاغ آن از تکذیب اهل نفاق می‌ترسید، پس می‌بایستى امرى باشد که به امیرالمؤمنین(ع)

اختصاص داشته باشد، نه یک امر عادى که همه‌ی مسلمین در آن شرکت دارند؛ از قبیل نصرت و محبّت.

قرینه‌ی یازدهم این که در اسنادهاى بسیار زیاد، از موضوع روز غدیر به لفظ «نصب»تعبیر شده است که دلالت می‌کند بر ایجاد مرتبه‌ای براى امام(ع)

در آن روز که قبل از آن روز چنین مرتبه‌ای براى آن حضرت شناخته نشده، و این مرتبه غیر از محبّت و نصرت است که نزد همه معلوم بوده و براى هر فردى از افراد مسلمین ثابت بوده، و استفاده‌ی معناى خاصّ اولویّت از کلمه‌ی «نصب» بر مبناى شایع بودن استعمال آن در برقرارى حکومت‌ها و تثبیت ولایات قابل تردید نیست.

مضافاً بر این که این لفظ در طرق متعدّد حدیث مقرون به لفظ «ولایت» ذکر شده و یا به دنبال آن تصریح شده که نصب او براى مردم یا براى امّت صورت گرفته، و با این خصوصیات خواهید دانست که مرتبه‌ی ثابت شده براى او همان حاکمیّت مطلقه است بر همه‌ی امّت، و این همان معناى امامت است که ملازم با اولویّتى است که مدعى و معتقد ما است در معنى مولى.

قرینه‌ی دوازدهم سخنى است که از قول ابن عباس بعد از ذکر حدیث: «فوجبت والله فی رقاب القوم» یا «و فی اعناق القوم»؛ پس سوگند به خدا واجب شد (ولایت علی) در گردن‌هاى این گروه.

این سخن معناى تازه‌ای را می‌رساند که از حدیث استفاده شده غیر از آن چه قبل از آن مسلمین می‌شناختند و در نظر هر فرد از آن‌ها ثابت بود، و ابن عباس این امر را با سوگند مورد تأکید قرار داده و آن معناى بزرگ و مهمّى است که ایفاى آن بر ذمّه ‏ها واجب و بر گردن‌ها لازم است؛ معنایى که با اقرار به رسالت همدوش است و امام علی(ع) در آن با دیگرى برابر نیست و آن نیست مگر خلافتى که على(ع) از بین مجتمع اسلامى بدان ممتاز گشته و معنى اولویّت از آن منفک نخواهد بود.

قرینه‌ی سیزدهم روایتى است که شیخ الاسلام حمویى در «فراید السمطین» از ابی‌هریره آورده که گفت: چون رسول خدا(ص) از حجّه الوداع مراجعت‏ فرمود این آیه نازل شد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ» و چون آن حضرت استماع نمود قول خداى تعالى را: «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏» قلب او آرامش یافت تا این که بعد از ذکر حدیث گوید:و این آخرین امر واجبى بود که خداوند بندگان خود را بدان ملزم فرمود. پس چون رسول خدا(ص) تبلیغ فرمود، این آیه نازل شد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» تا آخر آیه.

این لفظ ما را آگاه می‌سازد که رسول خدا(ص) در این کلمه پرده برداشته از فریضه‏اى که قبل از آن سابقه‌ی تبلیغ نداشته، و روا نیست که این معنى محبت و نصرت باشد؛ زیرا محبّت و نصرت چه با بیان کتاب و چه سنّت از روزگارى پیش معروف و مقرّر بوده. پس باقى نماند مگر معناى امامت که امر بدان تأخیر یافت تا عصبیّت‌ها و خود سری‌ها زدوده شود و نفوس مسلمین آماده‌ی پذیرش و تسلیم در قبال وحی الهی گردد و چنین امری با معناى اولى سازش دارد.

قرینه‌ی چهاردهم در حدیث زید بن ارقم به طرق بسیارش نقل شده که داماد او از او درباره‌ی حدیث غدیر خم سؤال نمود، زید بن ارقم به او گفت: شما اهل عراق، در شما هست آنچه هست (از سخن چینی و نفاق). دامادش به او گفت: باکى بر تو نخواهد بود، از من ایمن هستى. زید گفت: بلى، ما در جحفه بودیم، پس رسول خدا(ص)

بیرون آمد … تا پایان حدیث.

و گذشت از عبد اللّه بن العلاء که به زهرى پس از آن که او داستان غدیر را حدیث نمود، گفت: در شام این حدیث را بازگو منما.

ظاهر از این کلمات این است که در بین مردم براى حدیث (غدیر) معنایى متبادر بوده که روایت کننده‌ی آن ترس داشته از بیان آن که مبادا در اثر تولید عداوت نسبت به وصیّ، در عراق و در شام به او آسیبی برسد. و به همین علّت زید بن ارقم از داماد عراقى خود پرهیز کرد؛ زیرا او از آن چه از دو رویى و ضدیت در میان عراقیّین از آن روز پیدا شده بود آگاه بود و لذا سرّ خود را فاش نمی‌کرد تا به او اطمینان و ایمنى داد. با این کیفیّت دیگر نمی‌توان فرض نمود که معناى حدیث همان معناى مبتذل و شایع در هر فرد مسلمى باشد، بلکه معناى حدیث امرى است که فقط به قامت امام على(ع)برازنده است و آن معناى خلافت است که با اولویّت که مراد ما است، یکسان و متحد است.

قرینه‌ی پانزدهم احتجاج امیرالمؤمنین است به حدیث غدیر در روز رحبه بعد از آن که خلافت به او منتهى گشت به منظور ردّ بر کسی که در خلافت با او معارضه و منازعه می‌نمود، و خموشى و بلا جواب شدن آن گروه پس از آن که گواهان شهادت دادند. آیا اگر معناى مولى فرض شود که حب و نصرت بوده و ملازمه با اولویّت بر خلق نداشته، چه برهان و دلیلى در قبال منازعه و معارضه در امر خلافت براى آن حضرت وجود داشته که به آن استشهاد نموده و حاضرین در غدیر خم را که در رحبه بودند، سوگند داده که شهادت دهند؟!

قرینه‌ی شانزدهم در داستان رکبان نقل شده که گروهی که از جمله‌ی آن‌ها ابوایوب انصارى بود، به امیرالمؤمنین(ع) با این جمله سلام نمودند: «السلام علیک یا مولانا» آن جناب فرمود: چگونه من مولاى شمایم در حالی که شما طایفه از صحرانشینان عرب هستید! گفتند: ما شنیدیم از پیامبر(ص) ‏که فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه»و معلوم است که تعجب امیرالمؤمنین(ع) به خاطر پاسخ آنان یا برای کشف حقیقت براى گروه حاضرین به جهت معنى مبتذل (حب و نصرت) که سیره‌ی مساوى و متقابلى است بین افراد مسلمین، نبود به این معنى که (مثلا) معناى سخن سواران مزبور این است: «السلام علیک یا محبّنا او ناصرنا»، خصوصاً بعد از تعلیل به این جمله: «و انتم رهط من العرب» (در حالی که شما طایفه‌ای از صحرانشینان عرب هستید) زیرا نفوس عربى استنکافی نداشته که معناى محبّت و نصرت بین افراد جامعه‌ی آنان برقرار باشد، بلکه این معنى در نظر آن‌ها بزرگ و مهم شمرده می‌شده که یکى از آن‌ها به مولویّت بر آن‌ها (به معناى مقصود ما) مخصوص گردد. به این جهت است که به چنین معنایى اذعان نمى‏کنند و گردن نمى‏نهند مگر با نیروى زیادى که بر همگى آنان تفوق گیرد یا نصّ الهى که افراد مسلمان آن‌ها را به آن ملزم نماید، و این معنى نیست مگر همان (اولى) که مترادف است با امامت و ولایت.

قرینه‌ی هفدهم قبلاً گذشت، گیرا شدن نفرین مولاى ما امیرالمؤمنین(ع) درباره‌ی آن‌هایى که شهادت خود را به حدیث غدیر کتمان کردند در روز مناشده‌ی رحبه و روز رکبان، و در نتیجه دچار نابینایى و برص شدند و یا دچار سوء عاقبت و یا آفت و بدبختى دیگرى گردیدند. آیا هیچ اهل تحقیقى روا مى‏بیند که احتمال داده شود، به این که وقوع این بلیّه‏ ها و بدبختى‏ ها بر آن قوم و سخت‌گیرى امام به نفرین کردن بر آن‌ها براى کتمان آن‌ها نسبت به معناى محبت و نصرتى باشد که در میان تمام افراد دینى شمول و عمومیّت دارد؟!

گذشته از این، کتمان شهادت آن‌ها نسبت به یک امر عادى که در آن حضرت و غیر او به طور على السویه وجود داشته باشد، نمی‌تواند باشد، بلکه لازم است که این کتمان نسبت به فضیلتى باشد که اختصاص به شخص آن حضرت دارد، که گویى بر آن‌ها گوارا نبود که امام بدان امر ممتاز و مخصوص باشد و لذا کتمان نمودند.

قرینه‌ی هجدهم در داستان مناشده‌ی رحبه نقل شده که امیرالمؤمنین

چون در «رحبه» مردم را در موضوع حدیث غدیر سوگند داد، عده‏اى از اصحاب رسول خدا(ص)

شهادت دادند به این که آن را از آن حضرت شنیدند، ابو الطفیل گفت: من از آن مجلس خارج شدم در حالی که در خود چیزى از تردید و انکار احساس می‌نمودم، سپس زید بن ارقم را ملاقات کردم و به او گفتم: از على شنیدم که چنین و چنان می‌گفت. زید گفت: چه انکارى دارى؟ من نیز از رسول خدا(ص)

شنیدم که آن سخنان را می‌فرمود.

به نظر شما، ابو الطفیل چه چیزى را انکار می‌نمود یا بزرگ و مهم مى‏شمرد؟ آیا تردید و انکار او نسبت به صدور حدیث بوده؟ این احتمال که درست نیست، زیرا این مرد شیعى و از دوستان فداکار امیرالمؤمنین(ع)

و از کسانى است که ثقه و مورد اعتماد آن حضرت است. بنا بر این، در حدیثى که مولاى او روایت می‌کند شک و تردیدى نمى‏کند. آن چه مورد تردید یا استکبار او بوده معناى با عظمت آن حدیث بود و او از این در تعجب بود که آن گروه این حقیقت را دگرگون ساختند و از بیان شهادت (بر خلاف دیگران) کوتاهى و تقصیر نمودند؟ با این که آن‌ها همه عرب اصیل بودند و به لفظ و معناى حقیقى آن آگاه بودند، در حالی که از پیروان رسول(ص)و اصحاب آن حضرت بودند، پس جاى احتمال بود که اکثر آن‌ها آن را نشنیده‏اند، یا حوادث مهمّه و مشکلات هائله بین آن‌ها مانع از ابراز و شهادت شده است، این بود که زید بن ارقم او را مطمئن نمود که خود نیز شنیده، در نتیجه ابوالطفیل دانست که تمایلات و هواهاى نفسانى آن گروه بین آن‌ها و تسلیم در برابر این حقیقت حایل گشته. حال آیا این معناى مهم غیر از خلافت که هم طراز اولویّت است، می‌تواند باشد؟

قرینه‌ی نوزدهم داستان انکار حارث بن نعمان نسبت به سخن رسول خدا(ص) در داستان غدیر است، و به طوری که شرح دادیم این حدیث نمی‌تواند با غیر «اولى» از معانى مولى سازش داشته باشد.

قرینه‌ی بیستم حافظ ابن سمّان از حافظ دار قطنى از عمر روایت نموده که: دو تن از صحرا نشینان که با هم خصومت و نزاع داشتند نزد عمر آمدند، عمر به على(ع)

گفت: بین این دو نفر حکم کن. یکى از آن دو با حالت استهزاء گفت: این، قضاوت خواهد کرد بین ما؟ در این هنگام عمر از جا جست و گریبان آن مرد را گرفت و گفت: واى بر تو! می‌دانى این کیست؟! این، مولاى من و مولاى هر مؤمن است، و هر کس که این شخص مولاى او نباشد، او مؤمن نیست!.

بنا بر این، مولویّت ثابته براى امیرالمؤمنین(ع)که عمر بدان اعتراف نمود نسبت به خود و نسبت به هر مؤمن، هم‌وزن با همان مولویّتى که در روز غدیر خم بدان اعتراف کرده، و اعتراف خود را توأم به این جمله نمود که: هر کس، این وصىّ مولاى او نیست، او مؤمن نخواهد بود باین معنى که‏ هر کس که اعتراف به مولویت آن حضرت نکند، مؤمن نیست، یا به این معنى که: هر کس، مولاى علینباشد، یعنى محبّ و ناصر او نباشد، ولى آن چنان محبّت و نصرتى که اگر از او منتفى شود، ایمان از او منتفى گردیده، این معنى مرتبط نخواهد بود مگر با ثبوت و تحقّق خلافت براى او؛ زیرا محبّت و نصرت عادى که مورد دستور و ترغیب شارع مقدّس است و در بین تمام مسلمین برقرار است، با منتفى شدن آن ایمان منتفى نمی‌شود، و ممکن هم نیست چنین باشد؛ زیرا معلوم است که مخالفت و دشمنى‏هاى متقابل که بین صحابه و تابعین وجود داشت تا حدى که در بعضى موارد منجر به دشنام دادن و گلاویز شدن آن‌ها با یکدیگر مى‏گردید و کار به نبرد و جنگ منتهى مى‏شد، و حتى بعضى از این امور در محضر پیامبر(ص)

واقع مى‏شد، با این حال، آن حضرت از آن‌ها نفى ایمان نفرمود. پس راهى باقى نماند جز این که بگوییم: ولایتى که داراى این صفت است (یعنى نفى ایمان است) همان امامت است که ملازم با اولویّتى است که مقصود ما است. (موسوعه الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب، ج ۲، صص ۶۰۹ ـ ۶۶۷ با تلخیص)

[۱۱]. شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، صص ۲۰ و ۲۱٫

خلاصه خطبه:

جبرئیل در این محل بر پیامبر نازل شد و به حضرت محمد(ص) فرمود:

“ای پیامبر! آن چه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده (به مردم) برسان. اگر این کار را نکنی، رسالت الهی را به انجام نرسانده‌ای”

ماجرای غدیر چه روز و چه ساعتی اتفاق افتاد؟

در مورد تاریخ غدیر تقریبا اختلافی بین منابع نیست. بر اساس بسیاری از منابع اهل سنت و شیعه،‌ وقوف پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در عرفه، روز جمعه بوده است، بنابراین، روز غدیر آن سال که نه روز پس‌ از عرفه و هجدهم ذی حجه است، یکشنبه بوده است. اما این گردهمایی در چه ساعتی از روز روی داده است؟ طبرسی در این‌باره می‌نویسد:جبریل زمانی که پنج ساعت از روز گذشته بود بر پیامبر نازل شد. فتال نیشابوری نیز گزارشی را می‌آورد و می‌نویسد: پنج ساعت از روز گذشته بود که جبرئیل پیام ابلاغ رسالت را برای پیامبر آورد.

چند نفر در غدیر جمع شدند؟

طبق نقل قول های مختلف تعداد جمعیت حاضر در غدیر از ۱۳۰۰ نفر تا ۱۲۰ هزار نفر گزارش شده است. اما نکته بسیار مهم این است که بیشترین تعداد جمعیت حاضر در غدیر، طبق‌ روایاتی که در منابع پنج قرن اولیه آمده، هفده‌ هزار نفر گزارش شده است. رقم‌های‌ بالاتر مربوط به بعد از قرن پنجم است.

خلاصه اى از خطبه های واقعه غدیر

در سال دهم هجرت، به دستور الهى، آخرین سفر پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به مکه براى تعلیم حج و اعلام ولایت ائمه (علیهم السلام) آغاز شد. در این سفر بیش از یکصد و بیست هزار نفر آن حضرت را همراهى کردند که در شرایط آن زمان سابقه نداشت.

بلافاصله پس از پایان مراسم حج، اعلام شد همه حجاج از مکه خارج شوند و براى برنامه اى مهم در غدیر خم – که کمى قبل از محل جدا شدن کاروان‌ها بود ـ حضور یابند.

سه روز پس از پایان مراسم حج، سیل جمعیت به سوى غدیر حرکت کردند.

با رسیدن به محل موعود،فرمان توقف از سوى پیامبر (صلى الله علیه و آله) صادر شد و مرکب‌ها از حرکت ایستادند و مردم پیاده شدند و هر کس جایى براى توقف سه روزه آماده کرد.

به دستور پیامبر (صلى الله علیه و آله)، سلمان و ابوذر و مقداد و عمار زیر چند درخت کهنسال را آماده کردند و روى درختان، پارچه اى به عنوان سایبان قرار دادند. در زیر سایبان، منبرى به بلندى قامت پیامبر (صلى الله علیه و آله) از سنگ‌ها و روانداز شتران ساختند به طورى که حضرت هنگام خطبه بر همه مردم مشرف باشند.

هنگام ظهر، پس از اداى نماز جماعت، پیامبر (صلى الله علیه و آله) بر فراز منبر ایستادند و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را فرا خواندند تا بر فراز منبر در سمت راست حضرت بایستند. قبل از شروع خطابه، امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر فراز منبر یک پله پائین‏تر در طرف راست آن حضرت ایستاده بودند.

پیامبر اکرم نگاهى به سمت راست و چپ جمعیت نمودند و منتظر شدند تا همه مردم در مقابل منبر اجتماع کنند.

سپس سخنرانى تاریخى و آخرین خطابه رسمى خود را براى جهانیان آغاز کردند. با در نظر گرفتن این شکل خاص از منبر و سخنرانى که دو نفر بر فراز منبر در حال قیام دیده مى‏شوند به استقبال سخنان حضرت مى‏رویم که آن را مى‏توان در یازده بخش ترسیم نمود:

بخش اول: حمد و ثنای الهی

پیامبر (صلى الله علیه و آله) در اولین بخش سخن به حمد و ثناى الهى پرداختند و صفات قدرت و رحمت خداوند را ذکر فرمودند، و به بندگى خود در مقابل ذات الهى شهادت دادند.

بخش دوم: فرمان الهی برای مطلبی مهم

در بخش دوم، حضرت سخن را متوجه مطلب اصلى نمودند و تصریح کردند که باید فرمان مهمى درباره على بن ابى طالب علیه السلام ابلاغ کنم، و اگر این پیام را نرسانم رسالت الهى را نرسانده ام و ترس از عذاب او دارم.

بخش سوم: اعلان رسمی ولایت و امامت دوازده امام علیهم السلام

در سومین بخش، حضرت امامت دوازده امام (علیهم السلام) را تا آخرین روز دنیا اعلام نمودند تا همه طمع‌ها یکباره قطع شود. از نکات مهم در سخنرانى حضرت، اشاره به عمومیت ولایت آنان بر همه انسان‌ها در طول زمان‌ها و در همه مکان‌ها و نفوذ کلماتشان در جمیع امور بود، و نیابت تام ائمه (علیهم‌السلام) را از خدا و رسول در حلال و حرام و جمیع اختیارات اعلام فرمودند.

بخش چهارم: بلند کردن امیرالمومنین بدست رسول خدا

براى آن که هرگونه ابهامى از بین برود و دست منافقین از هر جهت بسته باشد، در بخش چهارم خطبه، پیامبر (صلى الله علیه و آله) با دست‌هاى مبارک بازوان امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفتند و آن حضرت را از جا بلند کردند تا حدى که پاهاى آن حضرت محاذى زانوان پیامبر قرار گرفت. در این حال فرمودند: «من کنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله»؛ «هر کس من نسبت به او از خودش صاحب اختیارتر بوده ام این على هم نسبت به او صاحب اختیارتر است. خدایا دوست بدار هر کس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد، و یارى کن هر کس او را یارى کند، و خوار کن هر کس او را خوار کند.»

سپس کمال دین و تمام نعمت را با ولایت ائمه (علیهم السلام) اعلام فرمودند و بعد از آن خدا و ملائکه و مردم را بر ابلاغ این رسالت شاهد گرفتند.

بخش پنجم: تاکید بر توجه امت به مسئله امامت

در بخش پنجم حضرت صریحا فرمودند: «هر کس از ولایت ائمه (علیهم السلام) سر باز زند اعمال نیکش سقوط مى‏کند و در جهنم خواهد بود.» بعد از آن شمه اى از فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) را متذکر شدند.

بخش ششم: اشاره به کارشکنی های منافقین

مرحله ششم از سخنان پیامبر (صلى الله علیه و آله) جنبه غضب الهى را نمودار کرد. حضرت با تلاوت آیات عذاب و لعن از قرآن فرمودند: «منظور از این آیات عده اى از اصحاب من هستند که مأمور به چشم‏پوشى از آنان هستم، ولى بدانند که خداوند ما را بر معاندین و مخالفین و خائنین و مقصرین حجت قرار داده است، و چشم‏پوشى از آنان در دنیا مانع از عذاب آخرت نیست.»

سپس به پیشوایان گمراهى که مردم را به جهنم مى‏کشانند اشاره کرده فرمودند: «من از همه آنان بیزارم.» اشاره اى رمزى هم به «اصحاب صحیفه ملعونه» داشتند و تصریح کردند که بعد از من مقام امامت را غصب مى‏کنند و سپس غاصبین را لعنت کردند.

بخش هفتم: پیروان اهلبیت علیهم السلام و دشمنان ایشان

در بخش هفتم، حضرت تکیه سخن را بر اثرات ولایت و محبت اهل بیت (علیهم السلام) قرار دادند و فرمودند: «اصحاب صراط مستقیم در سوره حمد شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) هستند.»

سپس آیاتى از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت کردند و آنها را به شیعیان و پیروان آل محمد (علیهم‌السلام) تفسیر فرمودند. آیاتى هم درباره اهل جهنم تلاوت نمودند و آنها را به دشمنان آل محمد (علیهم السلام) معنى کردند.

بخش هشتم: حضرت مهدیعجل الله فرجه الشریف

در بخش هشتم مطالبى اساسى درباره حضرت بقیه الله الاعظم حجه بن الحسن المهدى (ارواحنا فداه) فرمودند و به اوصاف و شئون خاص حضرتش اشاره کردند و آینده اى پر از عدل و داد به دست امام زمان عجل الله فرجه را به جهانیان مژده دادند.

بخش نهم: مطرح کردن بیعت

در بخش نهم فرمودند: پس از اتمام خطابه شما را به بیعت با خودم و سپس بیعت با على بن ابى طالب (علیه السلام) دعوت مى‏کنم. پشتوانه این بیعت آن است که من با خداوند بیعت کرده ام، و على هم با من بیعت نموده است. پس از این بیعتى که از شما مى‏گیرم از طرف خداوند و بیعت با حق¬‌تعالى است.

بخش دهم: حلال وحرام، واجبات و محرمات

در دهمین بخش، حضرت درباره احکام الهى سخن گفتند که مقصود بیان چند پایه مهم عقیدتى بود: از جمله این که چون بیان همه حلال‌ها و حرام‌ها توسط من امکان ندارد با بیعتى که از شما درباره ائمه (علیهم السلام) مى‏گیرم به نوعى حلال و حرام را تا روز قیامت بیان کرده ام. دیگر این که بالاترین امر به معروف و نهى از منکر، تبلیغ پیام غدیر درباره امامان (علیهم السلام) و امر به اطاعت از ایشان و نهى از مخالفتشان است.

بخش یازدهم: بیعت گرفتن رسمی

در آخرین مرحله خطابه، بیعت لسانى انجام شد. حضرت با توجه به آن جمعیت انبوه و شرائط غیر عادى زمان و مکان و عدم امکان بیعت با دست براى همه مردم، فرمودند: «خداوند دستور داده تا قبل از بیعت با دست، از زبان‌هاى شما اقرار بگیرم.»

سپس مطلبى را که مى‏بایست همه مردم به آن اقرار مى‏کردند تعیین کردند که خلاصه آن اطاعت از دوازده امام (علیهم السلام) و عهد و پیمان بر عدم تغییر و تبدیل و بر رساندن پیام غدیر به نسل‌هاى آینده و غائبان از غدیر بود. در ضمن بیعت با دست هم حساب مى ‏شد زیرا حضرت فرمودند: «بگویید با جان و زبان و دستمان بیعت مى‏ کنیم.»

بیعت عمومى

پس از اتمام خطابه پیامبر (صلى الله علیه و آله)، دو خیمه بر پا شد که در یکى خود آن حضرت و در دیگرى امیرالمؤمنین (علیه السلام)، جلوس فرمودند.

تمام مسلمانان به دستور پیامبر خدا با عنوان عنوان امیرالمؤمنین به حضرت علی علیه السلام سلام و با او بیعت کردند و تبریک مى ‏گفتند.

زنان نیز، با قرار دادن ظرف آبى که پرده اى در وسط آن بود بیعت نمودند. به این صورت که امیرالمؤمنین (علیه السلام) دست مبارک را در یک سوى پرده داخل آب قرار مى‏دادند و در سوى دیگر زنان دست خود را در آب قرار مى‏ دادند.

روایات مختلف در مورد عید غدیر

روایات مختلفی درباره عید غدیر نقل شده که هرکدام از آنها به نوعی اهمیت این روز بزرگ را نشان می دهد.حضرت امام رضا علیه السلام به نقل از جدّش امام صادق علیه السلام درباره این روز می فرماید: «روز غدیر خم، درآسمان مشهورتر از زمین است» یا امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش حضرت باقرالعلوم علیه السلام فرمودند: «شیطان چهار بار ناله نومیدی سر داد؛ روزی که مورد لعن خدا قرار گرفت، روزی که از آسمان به زمین هبوط کرد، روزی که پیامبر اسلام به پیامبری مبعوث شد، و روز عید غدیر خم».

***

کامل خطبه غدیر

«سپاس خدایی راست که به توحید خود در اوج است و در یگانگی‌اش در نزدیکی خلق است و در سلطنتش شکوهمند و در ارکان قلمروی خود، عظیم است و در حالی که خود در جایگاهش است، او را به همه چیز احاطه دانش است و به قدرت و برهان خود بر تمام بندگان چیره است. ستوده‌ایست همواره ستایش ‌شونده و همواره سربلند و پیوسته آغازگر است و بازآورنده و همه امور را بازگشت به وی است. آفریننده آسمان‌هاست و گستراننده زمین‌ها و حکمران بر آنهاست. دور و منزه از خصایص آفریده‌هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر است و هموست پروردگار ملائکه و روح. بر همه آفریدگان خود تفضل کند و بر همه مخلوقات خود بخششگر است. به نیم نگاهی همه چشم‌ها را بیند و هیچ چشمی او را نبیند. بخشنده و بردبار و شکیباست. رحمت او هر چیز را رسیده و به نعمتش بر همه خلقش منت نهاده، در انتقام شتاب نکند و در کیفر سزاواران عذاب، صبور و شکیباست. بر نهان­ها آگاه و بر درون‌ها داناست. پوشیده‌ها بر او ناپیدا نیست و پنهان‌ها بر او شبهه­ناک نمی‌باشد. او راست فراگیری به هر چیز و چیرگی بر هر چه هست و توان در هر چیز و توانایی بر هر پدیده و او را همانندی نیست و اوست پدیدآور هر پدیده، آن گاه که هیچ پدیده نبود. جاودانه و زنده و عدل ‌گستر است. جز او خداوندی نباشد و اوست ارجمند و حکیم.

شکوهمندتر از آن است که به دیدگان دریابندش و اوست دریابنده دیده‌ها و اوست پنهان بین و کاردان. کسی با دیدن، به وصف او نرسد و بر چگونگی او در نهانی و آشکاری دست نیابد، مگر به آن چه او عز و جل خود بنماید.

و گواهی می‌دهم که او خداوندی است که نزاهتش روزگاران را بیازمود (نسخه دیگر : فراگرفت) و نورش، ابدیت را کنار زد. هم او که بی‌رایزنی رایزنی، فرمانش را اجرا می‌کند، و او را در تقدیر نویسی‌اش انبازی نیست و در تدبیرگری‌اش، دوگونگی نباشد. هر آن چه نوآفرید، بی‌الگویی صورت بخشید و آفریدگان را بدون یاوری کسی و بدون رنج و یا چاره‌جویی، هستی‌ بخشید. جهان، بنیان نهاد تا هست شد و آفرید تا پدیدار گشت.

پس اوست خدایی که معبودی جز او نیست. همو که سازندگیش استوار و کردارش نیکوست. دادگری است که ستم روا نمی‌دارد و بزرگواریست که کارها به او بازمی‌گردد.

و گواهی می‌دهم او خدایی است که هر موجودی در برابر بزرگی‌اش فروتن و در مقابل عزّتش رام و در برابر توانایی‌اش تسلیم و پیش هیبتش سر به زیراند. پادشاه قلمروها و چرخاننده سپهرها و رام ‌کننده آفتاب و ماه که هر یک در مداری معین جریان یابند. او پرده شب را به روز و پرده روز را که شتابان در پی شب است، به شب پیچد. اوست شکننده هر ستمگر سرکش و نابود کننده هر شیطان رانده شده.

نه او را ناسازی باشد و نه برایش هم­پایی. یکتا و بی‌نیاز، نه زاده و نه زاییده شده، او را همتایی نبوده و خداوندی یگانه و پروردگاری بزرگوار است. بخواهد و در گذراند و اراده کند و حکم نماید. بداند و شماره کند و بمیراند و زنده کند. نیازمند و بی‌نیاز گرداند. بخنداند و بگریاند. نزدیک آورد و دور برد و بازدارد و بخشش کند. او راست پادشاهی و ستایش. به دست اوست تمام نیکی و بر هر چیز تواناست.

شب را در روز و روز را در شب فرو بَرد. معبودی جز او نیست، گران‌مایه و آمرزنده؛ اجابت کننده دعا و فزون‌دهنده عطا، برشمارنده نفَس‌ها و پروردگار جن و انس است. او که چیزی بر وی مشکل نیاید؛ فریاد فریادخواهان، او را آزرده نکند و پافشاری اصرارکنندگان، او را به ستوه نیاورد.

نیکوکاران را نگاهدار و رستگاران را دستِ یار، مؤمنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است؛ آن که در همه احوال، سزاوار سپاس و ستایش همه آفریدگان است.

او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می‌گویم بر شادکامی و پریشان‌حالی و بر دشواری و آسانی، و به او و فرشتگان و نوشته‌ها و فرستاده‌هایش ایمان دارم و فرمان او را گردن می‌نهم و اطاعت می‌کنم و به سوی هر آن چه مایه خشنودی اوست، می‌شتابم و بدان چه حکم کرد، تسلیمم؛ از سر اشتیاق به فرمانبری از وی و بیمناکی از گوشمالی وی. زیرا او خدایی است که مکرش را ایمنی نباشد و از بی عدالتی‌اش هراسی نیست.

و اکنون بر بندگی خویش در محضر وی اقرار می‌کنم و به پروردگاری او گواهی می‌دهم و وظیفه خود را در آن چه به من وحی شده، انجام می‌دهم؛ مباد که با سرننهادنم، از سوی او عذابی سرکوبگر فرود آید که احدی را یارای پس راندن آن از من نباشد، هر چند کاردانی­اش بسیار و دوستی‌اش خالص باشد.

چرا که معبودی جز او نیست، اوست که مرا آگاهی داد که اگر آن چه بر من نازل کرده، به مردم نرسانم، وظیفه رسالتش را انجام نداده‌ام، و خداوند تبارک و تعالی ایمنی از آزار مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است.

پس آن گاه، چنین وحی‌ام فرستاد: بسم الله الرحمن الرحیم «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ ـ فی علی ـ وَإِن لَّمْ تَفْعلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» [ به نام خداوند همه مهرِ مهرپرور. ای فرستاده ما! آن چه از سوی پروردگارت ـ در باره علی علیه السلام ـ بر تو وحی شد، ابلاغ کن، وگرنه رسالت خداوند را به انجام نرسانده‌ای؛ و او تو را از آسیب مردمان نگاه می‌دارد].

هان ای مردمان! آن چه بر من فرود آمده، در تبلیغ آن کوتاهی نکرده‌ام و اکنون سبب نزول آیه را بر شما بیان می‌کنم: همانا جبرئیل، سه مرتبه بر من فرود آمد و مرا از سوی سلام، پروردگارم که تنها اوست سلام، فرمانی آورد که در این مکان برپای ایستم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب، برادر، وصی و جانشین من در میان امّت و امام پس از من است که جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است، لیکن پیامبری پس از من نخواهد بود و او پس از خدا و رسول خدا، صاحب اختیارتان است.

پروردگارم در این باره، آیه‌ای از کتاب خویش بر من نازل فرموده که: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ راکعون» [ همانا ولی، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمان‌آورندگانی هستند که نماز به پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌پردازند] و هر آینه علی‌ بن ابی طالب علیه السلام است که نماز به پا داشته و در رکوع، زکات پرداخته و پیوسته جویای خدای عز و جل است.

و من از جبرئیل درخواستم که معاف نمودن من از رساندن این پیام به شما را درخواست نماید. زیرا کمی پرهیزکاران و فزونی منافقان و مداخله گناه‌ پیشگان و فریبکاری مسخره ‌کنندگان اسلام را می‌دانم؛ همانان که خداوند در کتاب خود در وصفشان فرموده: «یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ» [به زبان آن را می‌گویند که در دل‌هایشان نیست] و آن را اندک و آسان می‌شمارند؛ حال آن که نزد خداوند، بس بزرگ است، و نیز از آن روی که منافقان، بارها مرا آزار رسانیده تا بدان جا که مرا اُذُن (سخن شنو و زودباور) نامیده‌اند، به خاطر همراهی بسیار علی علیه السلام با من و روی نمودن من به وی، تا بدان جا که خداوند در این باره آیه‌ای فرو فرستاد که: «الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» [و از آنانند کسانی که پیامبر خدا را می‌آزارند و او را سخن شنو و زودباور می‌نامند] بگو: « قل اذن » [آری سخن شنو است] بر علیه آنان که گمان می‌کنند او تنها سخن می‌شنود «خیر لکم» [این برای شما بهتر است]، تا پایان آیه.

و اگر می‌خواستم نام گویندگان چنین سخنی را بر زبان آورم و یا مستقیما با دستم به آنان اشاره کنم و یا مردمان را به سویشان هدایت کنم، به راحتی، این کار را می‌‌کردم، لیکن سوگند به خدا که در کارشان کرامت نموده، لب فروبستم. با این حال، خداوند از من خشنود نخواهد گشت، مگر این که آن چه در حق علی علیه السلام فرو فرستاده به گوش شما برسانم. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین خواند: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ ـ فی علی ـ وَإِن لَّمْ تَفْعلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» [هان ای پیامبر ما! آن چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده ـ در حقّ علی ـ ابلاغ کن؛ وگرنه کار رسالتش را انجام نداده‌ای، و البته خداوند تو را از آسیب مردمان نگاه می‌دارد]

هان ای مردمان! بدانید که خداوند، او را برایتان صاحب اختیار و امام قرار داده و پیروی او را بر مهاجران و انصار و آنان که به نیکی از ایشان پیروی می‌کنند و بر بادیه ‌نشینان و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و بر هر یکتاپرست، واجب شمرده است.

فرمان او جاری، گفتار او بسنده و امرش نافذ است. ناسازگارش نفرین شده، و پیرو و باورکننده‌اش در مهر و رحمت است. هر آینه خداوند، او و شنوایان سخن او و فرمان بران وی را آمرزیده است.

هان ای مردمان! آخرین بار است که در این اجتماع به پا ایستاده‌ام. پس بشنوید و فرمان برید و دستور حق را گردن گذارید؛ چرا که خداوند عز و جل ولی و معبود شماست و پس از خداوند، ولی شما، رسول و پیامبر صلی الله علیه و آله اوست که اکنون با شما سخن می‌گوید و پس از من، علی علیه السلام ولی و امام شماست به فرمان پروردگار. آن گاه، امامت در فرزندان من از نسل علی علیه السلام خواهد بود. این قانون تا روز دیدار با خدا و رسول او دوام خواهد داشت.

حلال نیست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان حلال دانند، و حرام نیست، مگر آن چه آنان حرام دانند. خداوند عز و جل، حلال و حرام را برای من بیان فرموده و آن چه پروردگارم از کتاب خویش و حلال و حرامش به من آموخته، در اختیار علی علیه السلام نهاده‌ام.

هان ای مردمان! هیچ دانشی نیست، مگر این که خداوند، آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشوای پرهیزکاران، علی علیه السلام بر نهاده‌ام. هیچ دانشی نیست، مگر آن که آن را به علی علیه السلام آموخته‌ام و او امام روشنگر است.

هان مردمان! از راه علی علیه السلام گم نشوید و از وی نگریزید و از سرپرستی‌اش روی برنگردانید. اوست که به درستی و راستی خوانده و خود نیز بدان عمل نماید و نادرستی را نابود کند و از آن بازدارد. در راه خدا نکوهش نکوهش گران، او را از کار باز ندارد. او نخستین مؤمن به خدا و رسول اوست و کسی در ایمان، به او سبقت نجسته است و همو جان خود را فدای رسول الله صلی الله علیه و آله نموده و با او همراه بوده است؛ درحالی که هیچ یک از مردان غیر از وی، خدا را به همراه رسول الله صلی الله علیه و آله عبادت نمی‌کردند.

هان ای مردمان! او را برتر دانید، که خداوند او را برگزیده، و پیشوایی او را بپذیرید، که خداوند، او را برپای داشته است.

هان ای مردمان! او از سوی خدا امام است و هرگز خداوند، توبه منکر او را نپذیرد و وی را نیامرزد و این حتم است نزد خداوند در باره ناسازگار علی و هرآینه او را به عذاب دردناک پایدار و جاویدان کیفر کند. پس از مخالفت با سخن من در باره وی بهراسید تا مبادا در آتشی درشوید که آتش گیره آن مردمانند و سنگ، که برای حق‌ستیزان آماده شده است.

هان مردمان! به خدا سوگند که پیامبران پیشین به ظهورم مژده داده‌اند و اکنون من فرجام پیامبران و برهان بر آفریدگان در آسمان و زمینم. آن کس که در آن، ذره­ای به وادی تردید درافتد، به کفر جاهلیت نخستین درآمده و هر که در سخنان امروزم تردید کند، در تمامی رسالتم شک کرده است و هرآینه جایگاه ناباوران آن، آتش دوزخ خواهد بود.

هان ای مردمان! خداوند عز و جل به منّت خود بر من و احسان خویش به من این برتری را به من پیشکش کرد و به حق که خدایی جز او نیست. و او راست تمام ستایش من در همه روزگاران و در هر حال و مقام.

هان ای مردمان! علی علیه السلام را برتر دانید که او برترین مردمان از مرد و زن پس از من است؛ با وجود ماست که آفریدگان پایدارند و خداوند روزی‌شان را فرو می‌فرستد.

منفور است، منفور است؛ مغضوب است، مغضوب است آن که این گفته مرا نپذیرد!

هان! بدانید جبرئیل از سوی خداوند خبرم داد: هر آن که با علی علیه السلام بستیزد و بر ولایت او گردن ننهد، نفرین و خشم من بر او باد! پس هر نفسی بنگرد که برای فردای رستاخیز خود چه پیش فرستاده است و تقوا پیشه کنید و از ناسازگاری با علی علیه السلام بپرهیزید. مباد که گام‌هایتان پس از استواری درلغزد؛ که خداوند بر کردارتان آگاه است.

هان ای مردمان! قرآن را به اندیشه خوانید و ژرفی آیات و محکمات آن را فهم نمایید و در پی متشابهات آن نیفتید که به خدا سوگند، بازداری های قرآن را کس به روشنی نگوید و تفسیر آن را آشکارا بیان نکند، مگر کسی که اکنون دستش در دست من است و او را به سمت خود، فراز کشیده‌ام و بازویش را بالا برده و به شما اعلام می‌کنم: هر که من سرپرست او هستم، این علی علیه السلام سرپرست اوست و او علی ‌بن ابی طالب برادر و وصی من است و سرپرستی و به ولایت پذیرفتن او حکمی است از جانب خداوند که بر من فرو فرستاده است.

هان ای مردمان! همانا او همجوار و همسایه خداوند است که در کتاب خود می‌فرماید: «یَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ» [تا آن که مبادا کسی در روز رستاخیز بگوید: افسوسم باد بر کوتاهی و کم کاری‌ام در همسایه خدا]

هان ای مردمان! همانا علی و فرزندان پاکم از نسل او، وزنه کوچک‌ترند و قرآن وزنه بزرگتر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود، خبر می‌دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.

هان! بدانید که آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اویند.

هشدار! که خداوند عز و جل بیان کرد و من از جانب خداوند عز و جل بازگو نمودم. هان! که من وظیفه‌ خویش را ادا کردم. هشدار که من ابلاغ کردم و هان! به گوشتان رساندم و زنهار! روشن نمودم. هشدار! که هرگز به جز این برادرم، کسی امیرالمؤمنین نخواهد بود. هشدار! که پس از من امیری بر مؤمنان، برای کسی جز او روا نباشد.

سپس دست بر بازوی علی علیه السلام زد و او را فرازتر کشید، و امیرالمؤمنین چنان بود که از همان آغاز که پیامبر صلی الله علیه و آله به خطبه برخاست، علی علیه السلام را فراز کشیده بود، به گونه­ای که پاهای او تا زانوی رسول خدا صلی الله علیه و آله برابر بود و آن گاه فرمود:

هان ای مردمان! این علی علیه السلام است، برادر و وصی و در دل‌گیرنده دانش من و هم اوست جانشین من در میان امّت و بر تفسیر کتاب خدای عز و جل که مردمان را به سوی او بخواند و به آن چه موجب خشنودی اوست، عمل کند و با دشمنانش ستیز نماید و بر فرمانبرداری از خداوند، یاریگر باشد و بازدارنده از نافرمانی او باشد. همانا اوست جانشین رسول الله صلی الله علیه و آله و پیشوای ایمان‌آورندگان و امام هدایتگر به امر خداست و کسی که به فرمان خدا با پیمان‌شکنان، روی گردانان از راستی و درستی و گریختگان از دین، پیکار کند.

می‌گویم: به فرمان خداوند، سخن حق، نزد وی دگرگون نخواهد شد. می‌گویم: پروردگارا! دوستداران او را دوست دار و دشمنان او را دشمن دار. ناباورانش را و انکار کنندگان حق او را نفرین کن و خشم خود را بر نادیده ‌گیرندگان وی فرود آر.

خداوندا! تو خود امامت را برای علی علیه السلام، ولی خود فرو فرستادی، آن هنگام که در تبیین آن به ‌واسطه آن چه از دین مردمان، تکمیل نمودی و نعمت خود را بر ایشان، به کمال بخشیدی و اسلام را برای ایشان پسندیدی؛ وی را برترین شمردی و فرمودی: «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ»[و آن که جز اسلام دینی بجوید، از او پذیرفته نخواهد شد و در جهان دیگر در شمار زیانکاران خواهد بود] خداوندا! تو را گواه می‌گیرم که پیام تو را به مردمان رساندم.

هان ای مردمان! خداوند عز و جل، دین را با امامت علی علیه السلام تکمیل فرمود. اینک آنان که از او و جانشینانش از فرزندان من و از نسل او، تا برپایی رستاخیز و عرضه بر خدا، پیروی نکنند،«حَبِطَت أعمالُهم وَ فِی النَّار هُم خَالدونَ» [ایشان کرده‌هایشان بیهوده بوده و تنها در آتش دوزخ جاودان خواهند بود] «لا یخَفَّف عنهم العذابُ وَ لا هُم ینظَرون» [نه از عذابشان کاسته شود و نه ایشان را لحظه‌ای امانی داده شود]

هان ای مردمان! این علی علیه السلام یاورترین شما برای من، سزاوارترین شما به من و نزدیک‌ترین شما به من و عزیزترین شما بر من است. خداوند عز و جل و من از او خشنودیم. آیه رضایتی در قرآن نیست، مگر در باره او و خدا هیچ گاه ایمان‌ آوردگان را خطابی ننموده، مگر ابتدا از او، و آیه ستایشی نازل نگشته، مگر در باره او، و خداوند درآیه «هَلْ أَتَى علَى الْإِنسَانِ»[آیا انسان را آن هنگام از روزگار (به یاد) آید که چیزی درخور یاد کردن نبود؟] گواهی بر بهشت رفتن نداده، مگر بری او، و آن را در حق غیر او نازل نکرده و به آن آیه، جز او را نستوده است.

هان ای مردمان! او یاور دین خدا و دفاع کننده از رسول اوست. او پرهیزکار پاکیزه و رهنمای ارشاد شده است. پیامبرتان برترین پیامبر، وصی او برترین وصی و فرزندان او برترین اوصیایند.

هان ای مردمان! فرزندان هر پیامبر از نسل اویند و فرزندان من از صلب علی‌اند.

هان ای مردمان! به راستی که شیطان، آدم را با رشک ‌ورزی از بهشت رانده است؛ مبادا شما به علی علیه السلام رشک ورزید که کرده‌هایتان نابود و گام‌هایتان لغزان گردد. آدم با یک اشتباه به زمین، هبوط داده شد و حال آن که برگزیده خدای عز و جل بود. پس چگونه خواهید بود شما اگر لغزش نمایید و حال آن که شما بندگان خدایید.

آگاه باشید! که با علی نمی‌ستیزد، مگر تیره ‌بخت و سرپرستی او را نمی‌پذیرد، مگر پرهیزگار و به او نمی‌گرود، مگر گرونده‌ای بی‌آلایش.

به خدا سوگند که سوره والعصر در باره علی نازل شد: «بسم الله الرحمن الرحیم* وَالْعصْر * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» [ به نام خداوند همه مهر مهرپرور * قسم به عصر که انسان در زیان است * مگر آنان که ایمان آورند و کردار نیک به‌ جای آرند و در میان خود به حق سفارش نمایند و یکدیگر را به شکیبایی توصیه کنند].

هان مردمان! خدا را گواه گرفتم و پیام او را به شما رسانیدم «وَمَا علَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ»[و بر فرستاده، وظیفه‌ای جز بیان و ابلاغ روشن نیست].

هان مردمان! «اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ» [تقوا پیشه کنید، آن گونه که بایسته است و نمیرید جز در آن حال که به اسلام گرویدگانید].

هان مردمان! به خدا و رسول و نوری که با وی نازل گشت، ایمان آورید «مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا علَى أَدْبَارِهَا» [پیش از آن که چهره‌هایی را تباه و آن را باژگونه کنیم].

هان ای مردمان! نور از سوی خداوند عز و جل در جان من، سپس در جان علی‌بن ابی طالب علیه السلام، آن گاه در نسل او تا مهدی قائم علیه السلام که حق خدا و حق هر مؤمنی را باز می‌ستاند، جریان یافته است. چرا که خداوند عز و جل ما را بر کوتاهی‌کنندگان، ستیزه‌گران، ناسازگاران، نابکاران و گنهکاران و ستمکاران و زورگیرندگان از تمامی جهانیان، حجت آورده است.

هان مردمان! همانا من رسول خدایم و پیش از من نیز رسولانی آمده و عمرشان سپری گشته است. آیا اگر من بمیرم یا کشته شوم، به جاهلیت عقب گرد می‌کنید؟ و هر که (به قهقرا) بر پاشنه‌اش عقب گرد نماید، هرگز خدا را زیانی نخواهد رسانید و خداوند، سپاسگزاران شکیبا را پاداش خواهد داد. بدانید که علی علیه السلام و پس از او فرزندان من از نسل او، دارنده صفت شکیبایی و سپاسگزاری اند.

هان ای مردمان! اسلامتان را بر من منت نگذارید که خداوند بر شما خشم گیرد و شما را عذابی از نزد خود گرفتار نماید. همانا پروردگار شما در کمین گاه است.

ای مردمان! به زودی پس از من پیشوایانی خواهند بود که شما را به سوی آتش می‌خوانند و در روز رستاخیز تنها و بی یاور خواهند ماند. هان مردمان! خداوند و من از آنان بیزاریم.

هان ای مردمان! آنان و یاران و پیروانشان و دنباله روان آنان در ژرف‌ترین جای دوزخ خواهند بود و چه جایگاه بدی است جایگاه متکبّران.

هان مردمان! اینک جانشینی خود را تا برپایی روز رستاخیز به شکل امامت و وراثت در نسل خود به امانت به جای می‌گذارم و اکنون ابلاغ کردم آن چه را ابلاغ نمودم تا برهان باشد بر هر شاهد و غایب و بر آنان که زاده شده یا نشده‌اند، پس بایسته است تا برپایی رستاخیز، این سخن را حاضران به غایبان و پدران به فرزندان برسانند و به زودی کسانی امامت را با پادشاهی جایگزین و آن را غصب خواهند نمود. هان! نفرین و خشم خدا بر غاصبان و چپاول‌گران! و البته در آن هنگام است که تنها به کار شما خواهیم پرداخت، ای جن و انس! و بر سر شما شعله‌هایی از آتش و مس گداخته فرو خواهد ریخت و هرگز یاری کرده نشوید.

هان ای مردمان! هر آینه خداوند عز و جل شما را به حالتان رها نمی‌کرد، مگر آن که ناپاک را از پاک جدا کند و خداوند نخواهد که شما را بر غیب آگاه گرداند.

هان ای مردمان! هیچ سرزمینی نیست، مگر این که خداوند به خاطر تکذیب اهلش، آن را نابود خواهد فرمود و آن چنان که فرمود: شهرها را در حالی که ستم پیشه می‌کنند، هلاک می‌گرداند و این امام شما و ولی شماست و او وعده نموده با خداوند است و خداوند، وعده او را به حقیقت خواهد رساند.

هان ای مردمان! پیش از شما، شمار فزونی از گذشتگان گمراه شدند و خداوند گذشتگان را نابود کرد و هم او نابودکننده آیندگان است.

او خود در کتابش آورده: «أَلَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ * ثُمَّ نُتْبِعهُمُ الْآخِرِینَ * کَذَلِکَ نَفْعلُ بِالْمُجْرِمِینَ * وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ» [آیا پیشینیان را تباه نکردیم و به دنبال آنان آیندگان را گرفتار نساختیم؟ با مجرمان این چنین کنیم. وای در این روز بر ناباوران]

هان مردمان! همانا خداوند مرا امر کرده و نهی نموده و من نیز همان گونه علی علیه السلام را امر کردم و نهی نمودم و اکنون امر و نهی را از خدای ‌تعالی دریافته است؛ پس فرمان او را بشنوید و از آن چه بازتان می‌دارد، خودداری کنید و به خواست وی درآیید و راه‌های گونه‌گون، شما را از راه او باز ندارد!

صراط مستقیم خداوند، منم که شما را به پیروی آن امر فرموده و پس از من علی علیه السلام است و آن گاه فرزندانم از نسل او، پیشوایانی به حق، که راه راست می‌نمایند و به ‌واسطه آن، راه را به شیوه میانه‌روی می‌پویند.

سپس پیامبر «الحمد لله» را تا انتها قرائت کرد و فرمود: هان! به خدا سوگند، این سوره در باره من نازل شده و در باره ایشان نازل شده و شامل همه آنان می‌باشد و به آنان اختصاص یافته است. آنان اولیای خدایند که ترسی بر ایشان نیست و اندوهگین نمی‌گردند. هان بدانید که حزب خدا، چیره و غالب خواهد بود. هشدار! که ستیزندگان با امامان، اهل دو دستگی و ساربانان تباهی‌انگیز و همکاران شیاطین‌اند «یُوحِی بَعضُهُمْ إِلَى بَعضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا» [هر یک از ایشان از راه فریب، دیگری را سخنان آراسته تحویل می‌دهد] تا آخر آیه. هان! بدانید که دوستان ایشان مؤمنانی هستند که خداوند در کتاب خود از ایشان چنین یاد کرده: «لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» [ نمی‌یابی قومی که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده باشند، ولی با ستیزه‌گران با خدا و رسول را، دوستی نمایند]

هان! دوستداران امامان، ایمانیان‌اند که قرآن چنان توصیف فرموده: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» [آنان که ایمان آورده و باور خود را به ستم (شرک) نیالوده‌اند، ایشان در امان‌اند و هم ایشان راه ‌یافتگان‌اند]

هان! یاران پیشوایان، کسانی هستند که به ایمان رسیده و از دودلی به دور هستند. هان! اولیای امامان، آنانند که با آرامش به بهشت درخواهند شد و فرشتگان، با سلام، آنان را پذیرفته و خواهند گفت: «طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ» [درود بر شما که پاک گردیدید، اینک داخل شوید که در بهشت، جاودانه اید] هان! اولیای ایشان آنهایی هستند که خداوند فرماید: «یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ» [ به بهشت پای می‌نهند و در آن بدون حساب روزی داده خواهند شد] هان! دشمنان آنان آن کسانی‌اند که در آتش درآیند و همانا ناله افروزش جهنم را می‌شنوند؛ در حالی که در جوشش است و هرم شعله‌های آتش، همچون بازدمی زبانه می‌کشد «کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَّعنَتْ أُخْتَهَا» [هر گاه که گروهی از مردمان بدان داخل شوند، گروه دیگر را لعنت نمایند] هان! که دشمنان ایشان همانانند که خداوند در باره آنان فرموده: «کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ * قَالُوا بَلَى» [هر گروهی از آنان که داخل جهنم شود آتشداران دوزخ ایشان را می‌پرسند: مگر برایتان زنهار دهنده‌ای نیامد؟! می‌گویند: آری] هان! یاران ایشان «الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ لَهُم مَّغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ کَبِیر»[کسانی‌اند که در نهان، از پروردگار خویش ترسانند، آمرزش و پاداش بزرگ برای آنان خواهد بود]

هان مردمان! چه بسیار فرق است میان آتش و بهشت!

هان مردمان! ستیزه جویان ما کسانی‌اند که خداوند، ایشان را نستوده و نفرین فرموده و دوستداران ما کسانی‌اند که خداوند، ایشان را ستوده و دوست می‌دارد.

هان مردمان! بدانید که همانا من بیم دهنده‌ام و علی علیه السلام هدایت‌گر.

هان مردمان! بدانید که من پیامبرم و علی علیه السلام وصی من است.

آگاه باشید! همانا آخرین امام از ما، مهدی قائم علیه السلام است. هان! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود.

هان! که اوست انتقام‌گیرنده از ستمکاران.

هان! که اوست فاتح دژها و ویران‌کننده آنها.

هان! که اوست چیره بر هر قبیله‌ای از شرک.

هان! که او خونخواه تمام اولیای خداست.

هان! که اوست یاور دین خدای عز و جل.

هان! که اوست پیمانه‌گیر از دریایی ژرف.

هان! که او بر هر ارزشمندی به اندازه ارزش او، و بر هر نادانی به اندازه نادانی‌اش ارج کند.

هشدار! که او برترین و برگزیده خداوند است.

هشدار! که او وارث دانش‌ها و دربرگیرنده ادراک‌هاست.

هان! بدانید که او از سوی پروردگارش سخن می‌گوید و آیات و نشانه‌های او را برپا کند. بدانید همانا اوست بالیده و استوار.

بیدار باشید! هموست که (اختیار امور جهانیان و آیین آنان) به او واگذار شده است.

آگاه باشید! که تمامی گذشتگان، ظهور او را پیشگویی کرده‌اند.

آگاه باشید! که اوست حجّت پایدار و پس از او حجّتی نخواهد بود و حقیقت و نوری نیست، مگر نزد او.

هان! کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده او یاری نخواهد گشت.

آگاه باشید که او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانتدار امور آشکار و نهان است.

هان مردمان! من پیام خدا را برایتان آشکار کرده و تفهیم نمودم و این علی علیه السلام است که پس از من، شما را آگاه می‌کند. اینک شما را می‌خوانم که پس از پایان خطبه با من بر بیعت با وی و اعتراف به او و سپس با علی علیه السلام دست بیعت دهید. آگاه باشید من با خداوند و علی با من پیمان بسته و من اکنون از سوی خدای عز و جل برای امامت او پیمان می‌گیرم. «فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ علَى نَفْسِهِ» [و هر که پیمان شکند، هر آینه بر ضد خود پیمان شکسته است]

هان مردمان! «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَهَ مِن شَعآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعتَمَرَ» [همانا حج و عمره از شعائر (آیین‌های) الهی است. پس زائران خانه خدا و عمره‌کنندگان] تا پایان آیه.

هان مردمان! در خانه خدا حج گزارید؛ که هیچ خاندانی داخل آن نشد، مگر رشد کرده و بس شمار گشتند، و کسی از آن روی برنگردانید، مگر بی نسل و پراکنده گردیدند.

هان مردمان! مؤمنی در موقف (عرفات، مشعر، منا) نمانَد، مگر این که خدا گناهان گذشته او را بیامرزد و چون حج خود پایان بَرد، کار خود را از گیرد.

هان مردمان! حاجیان، دستگیری شده‌اند و هزینه سفرشان جبران می‌شود و البته، خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد کرد.

هان مردمان! خانه خدا را با دین کامل و دانشی ژرف، زیارت کنید و از زیارتگاه‌ها جز با توبه و بازایستادن (از گناهان) برنگردید.

هان مردمان! نماز را به پا دارید و زکات بپردازید؛ همان‌ سان که خداوند عز و جل امر فرموده است. پس اگر زمان بر شما دراز شد و کوتاهی کردید یا از یاد بردید، علی علیه السلام صاحب اختیار و تبیین کننده بر شماست. خداوند عز و جل او را پس از من در میان شما برنهاده و آنان که خداوند از نسل من و او (به جانشینی ما) خلق نمود،پرسش‌های شما را پاسخ دهند و آن چه را نمی‌دانید به شما می‌آموزند.

هان! حلال و حرام بیش از آن است که من شمارش کنم و بشناسانم؛ پس یک باره به حلال فرمان می‌دهم و از حرام باز می‌دارم و مأمورم بر شما بیعت بگیرم و دست در دست من نهید در مورد پذیرش آن چه از سوی خداوند آورده‌ام در باره علی امیرالمؤمنین و اوصیای پس از او که آنان از من و اویند و این امامت در ایشان پایدار است و فرجام آنان، مهدی است تا روز رستاخیز که به حق، حکم خواهد داد.

هان مردمان! شما را به هرگونه حلال و حرامی راهنمایی کردم و از آن هرگز برنمی‌گردم و تغییری در کار نیست. بدانید و آگاه باشید! آنها را یاد کنید و نگه دارید و یکدیگر را به آن توصیه نمایید و در آن دگرگونی میندازید. هشدار که دوباره می‌گویم: بیدار باشید! نماز را به پا دارید و زکات بپردازید و امر به معروف کنید و از منکر بازدارید.

و بدانید که ریشه امر به معروف این است که به گفته من (در باره امامت) برسید و سخن مرا به دیگران برسانید و غایبان را به پذیرش فرمان من توصیه کنید و آنان را از ناسازگاری سخنان من بازدارید؛ همانا سخن من فرمان خدا و من است و هیچ امر به معروف و نهی از منکری جز با امام معصوم کمال نمی‌یابد.

هان مردمان! قرآن بر شما روشن می‌کند که امامان پس از علی علیه السلام فرزندان اویند و من به شما شناساندم که آنان از او و از من‌اند. چرا که خداوند در کتاب خود می‌گوید: «وَجَعلَهَا کَلِمَهً بَاقِیَهً فِی عقِبِهِ» آن را را فرمانی پایدار در نسل او قرار داد] و مادام که به قرآن و امامان تمسک کنید، گمراه نخواهید شد.

هان مردمان! تقوا پیشه کنید و از سختی رستاخیز بهراسید، همان گونه که خداوند عز و جل فرمود: «إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعهِ شَیْءٌ عظِیمٌ » [همانا لرزه روز رستاخیز حادثه بزرگ است].

مرگ، حساب، موازین و حسابرسی در برابر پروردگار جهانیان و پاداش و کیفر را یاد کنید. آن که نیکی آورد، پاداش گیرد و آن که بدی کرد، بهره از بهشت نخواهد برد.

هان مردمان! شما بیش از آنید که در یک زمان با یک دست من بیعت نمایید. از این روی خداوند عز و جل به من دستور داده که از زبان شما اقرار بگیرم و پیمان ولایت علی امیرالمؤمنین را محکم کنم و نیز بر امامان پس از او که از نسل من و اویند؛ همان گونه که اعلام کردم که ذرّیّه من از نسل اوست.

پس همگان بگویید: ما سخنان تو را شنیده، سر می‌نهیم و بدان خشنودیم و بر آن گردن گذاریم و بر آن چه از سوی پروردگارمان در امامت علی امیرالمؤمنین علیه السلام و امامان دیگر از پشت او به ما ابلاغ کردی، با دل و جان و زبان و دست‌هایمان با تو پیمان می‌بندیم و بر این پیمان زنده‌ایم و خواهیم مرد و برانگیخته می‌شویم و هرگز آن را دگرگون و مبدل نکرده، شکّ و انکار نخواهیم داشت و از عهد و پیمان خود برنمی‌گردیم.

مطیع خداوندیم و از تو و علی امیرالمؤمنین علیه السلام و امامانی پیروی می‌کنیم که نام بردی از نسل خود و پشت او پس از حسن و حسین علیهما السلام، همان دو که جایگاه ایشان را نزد خود و منزلت ایشان در نزد خداوند تبارک و تعالی به شما گفتم و به شما بیان داشتم که آن دو، سرور جوانان اهل بهشتند و امامند پس از پدرشان علی علیه السلام که من پدر ایشانم پیش از او.

پس بگویید به خدا و تو و علی و حسن و حسین و امامانی که نام بردی، عهد و پیمانی برای امیر المؤمنین از دل و جان و زبان و روح و دستانمان دادیم و هر کس توانست با دست و گرنه با زبان پیمان بست و هرگز پیمانمان را دگرگون نخواهیم کرد و خداوند از ما هرگز شکستن عهد نبیند. خداوند را بر آن گواه خواهیم گرفت و هر آینه خداوند بر گواهی، کافی است و تو نیز بر ما گواه باش و همه فرمان ‌برندگان از آشکار و پنهان و فرشتگان خدا و سربازان و بندگان او و خداوند از هر شاهدی بزرگتر است.

هان مردمان! چه می‌گویید؟ همانا خداوند هر صدایی را می‌شنود و نوایی را که از دل­ها می‌گذرد، می‌داند. هر آن کس هدایت پذیرفت، خیر را برای خویشتن پذیرفته و آن که گمراه شد، به زیان خود رفته است و هر کس بیعت کند، هر آینه با خداوند پیمان بسته که «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِم» [دست خدا بالای دستان آنهاست]

هان مردمان! اینک با خداوند بیعت کنید و با من پیمان بندید و با علی امیرالمؤمنین و حسن و حسین و امامان علیهم السلام پس از آنان از نسل آنان که نشانه پایدارند و خداوند نابکاران را به ایشان تباه می‌کند و به باوفایان به ‌واسطه ایشان مهر می‌ورزد.

«فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ علَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عاهَدَ علَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عظِیمًا» [هر که پیمان شکند جز این نیست که به زیان خود گام برداشته، و هر که بر عهدی که با خدا بسته، پابرجا ماند؛ به زودی خدا او را پاداش بزرگی خواهد داد]

هان مردمان! آن چه بر شما گفتم، بگویید و به علی علیه السلام با لقب امیرالمؤمنین سلام گویید و بگویید: «سَمِعنَا وَأَطَعنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ» [شنیدیم و فرمان می‌بریم. پروردگارا، آمرزشت خواهیم و بازگشت به سوی تو است] و نیز بگویید: «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ»[تمام سپاس خدایی راست که ما را به این راهنمایی فرمود وگر نبود آن که خدا راهنمایی‌مان کند، راه نمی‌یافتیم]

هان مردمان! هر آینه برتری‌های علی بن ابی طالب علیه السلام نزد خداوند عز و جل که در قرآن نازل فرموده، بیش از آن است که من یک باره برشمارم. پس هر کس از مقامات او خبر داد و آنها را شناساند، تصدیق و تأییدش کنید.

هان مردمان! آن کس که از خدا و رسولش و علی و امامانی که نام بردم پیروی کند، به رستگاری بزرگی دست یافته است.

هان مردمان! بیشترین سبقت جویان به بیعت و پیمان و سروری او و درود آوردن بر او برای مقام «امارت مؤمنان»، رستگارانند و در بهشت­هایی پر بهره خواهند بود.

هان مردمان! آن چه خدا را خشنود کند، بگویید. پس اگر شما و تمامی زمینیان کفران ورزند، خدا را زیانی نخواهد رسانید.

پروردگارا! ایمان‌آورندگان را بیامرز و کافران را هلاک گردان! و سپاس خدا راست پروردگار جهانیان».

پس آن گاه مردمان ندا برآوردند: آری شنیدیم و سرنهادیم بر آن چه خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله امر کرد با دل‌ها و زبان‌ها و دست‌هامان. آن گاه با ازدحام و فشار بر یکدیگر به سمت رسول الله صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام آمدند و با دست، بیعت کردند و اولین کسانی که با رسول الله صلی الله علیه و آله دست بیعت دادند، خلیفه اولی و دومی و سومی و چهارمی و پنجمی بودند و دیگر مهاجران و انصار و بقیه مردم به حسب جایگاه خود با ایشان دست بیعت دادند تا آن که نماز غروب را با نماز عشاء خواندند و بیعت و دست دادن تا سه روز پس از آن ادامه داشت و هر گاه که قومی بیعت می‌نمود، رسول الله صلی الله علیه و آله می‌فرمود: «سپاس خدا راست پروردگار جهانیان. سپاس خدایی راست که ما را بر تمام جهانیان برتری داد».

اعمال روز عید غدیر

برای این روز اعمال متعددی روایت شده است:

۱- روزه گرفتن است که در روایتی از امام صادق (ع) روزه در چنین روزی برابر روزه ۶۰ ماه شمرده شده و در روایتی روزه روز غدیر خم کفاره ۶۰ سال است.

۲- مرحوم «شیخ کفعمی» در کتاب «بلدالامین» غسل این روز را مستحب دانسته است.

۳- احسان و نیکی به برادران مومن.
در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که فرمودند:
“این روز، روز عبادت است و روز اطعام و نیکی کردن و احسان به برادران دینی است”.
در روایت دیگری امام رضا (ع) فرمود: کسی که در این روز، به خانواده و برادران مومن خود، توسعه در رزق و بخشش‌ها و انفاق‌ها دهد، خداوند روزی او را زیاد می‌گرداند.

۴- زیارت امیرمومنان علی (ع) در این روز بسیار بافضیلت است.
در روایتی از ابن ابی‌نصر (یکی از یاران برجسته امام رضا (ع)) نقل شده است که حضرت به وی فرمود:
“هرجا که هستی سعی کن در روز عید غدیر، خود را به کنار قبر مطهر امیرمومنان علی (ع) برسانی، چراکه در این روز خداوند گناهان بسیاری از مردان و زنان مسلمان را می‌بخشد و دو برابر کسانی که خداوند آن‌ها را در ماه رمضان و شب قدر و شب عید فطر از دوزخ آزاد می‌کند، در چنین روزی از آتش جهنم رهایی می‌دهد”.
برای امیرمومنان (ع) در این روز زیارت‌هایی نقل شده است که معروف‌ترین آن، زیارت معروف «امین‌الله» است که می‌توان آن را از نزدیک یا از راه دور، خطاب به امیرمومنان (ع) خواند و دیگری زیارت مخصوصه امیرمومنان در روز عید غدیر است.
زیارت امین‌الله را می‌توانید با مراجعه به این نشانی مطالعه کنید.
همچنین زیارت مخصوصه امیرمومنان را می‌توانید در این نشانی مشاهده کنید.

۵- امام رضا (ع) فرمودند: در چنین روزی که روز عید و تبریک گفتن به یکدیگر است، مناسب است مومنان وقتی به یکدیگر می‌رسند این جملات را بگویند:
«الْحَمْدُ للهِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِوِلایهِ امیرِالْمُؤْمِنینَ وَالائِمَّهِ»
ستایش خاص خدایی است که قرار داد ما را از تمسک‌جویان به ولایت امیرمومنان و سایر امامان علیهم السلام.

۶- در چنین روزی وقتی برادر مومنت را ملاقات کردی، بگو:
«الْحَمْدُ للهِ الَّذی اکْرَمَنا بِهذَا الْیوْمِ، وَجَعَلَنا مِنَ الْمُؤْمِنینَ،
ستایش خاص خدایی است که گرامی داشت ما را به این روز و قرارمان داد از ایمان آورندگان و
وَجَعَلَنا مِنَ‌الْمُوفینَ بِعَهْدِهِ الَینا، وَمیثاقِهِ الَّذی واثَقَنا بِهِ، مِنْ وِلایهِ وُلاهِ امْرِهِ،
قرارمان داد از وفاکنندگان به عهدی که با ما کرده بود و پیمانی که با ما بسته بود از ولایت سرپرستان امر دین او

وَالْقُوّامِ بِقِسْطِهِ، وَلَمْ یجْعَلْنا مِنَ الْجاحِدینَ وَالْمُکَذِّبینَ بِیوْمِ الدّینِ.
و برپادارندگان عدلش و قرارمان نداد از منکران و تکذیب کنندگان روز جزا.

۷- دعای ندبه را در این روز بخواند

۸- مرحوم «سید بن طاووس» به سند صحیح از امام صادق (ع) نقل می‌کند که در روز غدیر، دو رکعت نماز بخوان، پس از نماز به سجده برو و ۱۰۰ مرتبه خدا را شکر کن (مثلا بگو: شکرا لِلّه) و سر از سجده بردار و این دعا را بخوان:
اللّهُمَّ انِّی اسْئَلُکَ بِانَّ لَکَ الْحَمْدَ، وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ، وَانَّکَ واحِدٌ احَدٌ صَمَدٌ،
خدایا از تو درخواست کنم بدان که از برای توست ستایش یگانه‌ای که شریک نداری و تویی یکتای یگانه‌ بی نیاز،
لَمْ تلِدْ وَلَمْ تُولَدْ، وَلَمْ یکُنْ لَکَ کُفُوا احَدٌ،
که فرزندی نداری و فرزند کسی نیستی و نیست برایت همتایی هیچ کس
وَانَّ مُحَمّدا عَبْدُکَ وَرَسُولُکَ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَالِهِ، یا مَنْ هُوَ کُلَّ یوْم فی شَان،
و براستی محمد بنده و رسول توست درودهای تو بر او و آلش باد، ای که هر روز در کاری هستی،
کَما کانَ مِنْ شَانِکَ انْ تَفَضَّلْتَ عَلَیَّ، بِانْ جَعَلْتَنی مِنْ اهْلِ اجابَتِکَ، وَاهْلِ دِینِکَ
چنانچه از شان تو بود که بر من تفضل فرمودی به این‌که مرا از اهل اجابتت و از اهل دینت
وَاهْلِ دَعْوَتِکَ، وَوَفَّقْتَنی لِذلِکَ فی مُبْتَدَءِ خَلْقی، تَفَضُّلا مِنْکَ وَکَرَما وَجُودا،
و اهل دعوتت قرار دادی و موفقم داشتی بدان در آغاز آفرینشم از روی تفضل و کرم و بخششت
ثُمَّ ارْدَفْتَ الْفَضْلَ فَضْلا، وَالْجُودَ جُودا، وَالْکَرَمَ کَرَما، رَافَهً مِنْکَ وَرَحْمَهً،
سپس دنبال آوردی این فضل را به فضلی دگر و این بخشش را به بخششی دگر و این کرم را به کرمی دگر که آن هم از روی مهر و رحمتت بود
الی انْ جَدَّدْتَ ذلِکَ الْعَهْدَ لی تَجْدیدا بَعْدَ تَجدیدِکَ خَلْقی،
تا بدان جا که تازه کردی این عهد را برایم از نو پس از تجدید آفرینشم
وَکُنْتُ نَسْیا مَنْسِیا ناسِیا ساهِیا غافِلا، فَاتْمَمْتَ نِعْمَتَکَ بِانْ ذَکَّرْتَنی ذلِکَ،
در صورتی که من در فراموشی بودم و فراموشکاری و بی خبری و غفلت پس تو نعمتت را بر من تمام کردی به این که آن را به یادم انداختی
وَمَنَنْتَ بِهِ عَلَیَّ، وَهَدَیتَنی لَهُ، فَلْیکُنْ مِنْ شَانِکَ یا الهی وَسَیدی وَمَولایَ
و بدان بر من منت نهادی و بر آن راهنماییم کردی پس همچنان باید از شان تو باشد ای معبود و آقا و مولای من
انْ تُتِمَّ لی ذلِکَ، وَلاتَسْلُبَنیهِ حَتّی تَتَوَفّانی عَلی ذلِکَ،
که تمام کنی برایم آن نعمت را و از من سلب نفرمایی آن را تا هنگامی که بمیرانیم بر آن
وَانتَ عَنّی راض، فَانَّکَ احَقُّ الْمُنعِمینَ انْ تُتِمَّ نِعمَتَکَ عَلَیَّ، اللّهُمَّ
در حالی که تو از من خشنود باشی که براستی تو سزاوارترین نعمت بخشانی که نعمتت را بر من به پایان رسانی خدایا
سَمِعْنا وَاطَعْنا وَاجَبْنا داعِیکَ بِمَنِّکَ، فَلَکَ الْحَمْدُ غُفْرانَکَ رَبَّنا وَالَیکَ
شنیدیم و پیروی کردیم و خواننده‌ات را اجابت کردیم به لطف تو پس از آن توست حمد و امرزشت را خواهانیم پروردگارا و به سوی توست
الْمَصیرُ، امَنّا بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَبِرَسُولِهِ مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیهِ
بازگشت ایمان داریم به خدای یگانه‌ای که شریک ندارد و به رسولش محمّد صلی اللّه علیه و
وَ الِهِ، وَ صَدَّقْنا وَ اجَبْنا داعِیَ اللهِ، وَ اتَّبَعْنَاالرَّسُولَ فی مُوالاهِ مَوْلینا
اله و تصدیق کردیم و اجابت کردیم داعی خدا را و پیروی کردیم از رسول (او) در مورد دوستی و اطاعت مولایمان
وَمَوْلَی الْمُؤْمِنینَ، امیرِالْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ ابیطالِب، عَبْدِاللهِ وَاخی رَسُولِهِ،
و مولای مومنان امیر مومنان علی بن ابی طالب بنده خدا و برادر رسول او
وَ الصِّدِّیقِ الاکْبَرِ، وَالْحُجَّهِ عَلی بَرِیتِهِ، المُؤَیدِ بِهِ نَبِیهُ وَدینَهُ الْحَقَّ
و صدیق اکبر و حجت او بر آفریدگانش آن که خداوند پیامبرش و دین حق
الْمُبینَ، عَلَما لِدینِ اللهِ، وَخازِنا لِعِلْمِهِ، وَعَیبَهَ غَیبِ اللهِ، وَمَوْضِعَ سِرِّ اللهِ،
آشکارش را بوسیله او تایید کرد نشانه و پرچم دین خدا و خزینه دار دانش او و گنجینه غیب خدا و جایگاه راز خدا
وَ امینَ اللهِ عَلی خَلْقِهِ، وَشاهِدَهُ فی بَرِیتِهِ، اللّهُمَّ رَبَّنا انَّنا سَمِعْنا مُنادِیا
و امین خدا بر خلق او و گواه او در آفریدگانش خدایا ای پروردگار ما ما شنیدیم منادی
ینادی لِلایمانِ، انْ امِنُوا بِرَبِّکُمْ فَامَنّا، رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا، وَ کَفِّرْ عَنّا
را که ندا می‌کرد برای ایمان (و می‌گفت) ایمان آورید به پروردگارتان، پروردگارا ما هم ایمان آوردیم پس بیامرز گناهانمان را و بدی‌هامان

سَیئاتِنا، وَتَوَفَّنا مَعَ الابْرارِ، رَبَّنا وَ اتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ، وَلا
را پوشیده دار و ما را با نیکان بمیران پروردگارا عطا کن به ما چیزی را که بوسیله فرستادگانت به ما وعده دادی و
تُخْزِنا یوْمَ الْقِیمَهِ، انَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ، فَانّا یا رَبَّنا بِمَنِّکَ وَلُطْفِکَ اجَبْنا
در روز رستاخیز رسوایمان مکن که براستی تو خلف وعده نمی‌کنی، پس ما ای پروردگار به احسان و لطف تو اجابت کردیم
داعِیکَ، وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ وَصَدَّقْناهُ، وَصَدَّقْنا مَوْلَی الْمُؤْمِنینَ، وَکَفَرْنا
داعی تو را و پیروی کردیم از رسول تو و تصدیقش کردیم و نیز تصدیق کردیم مولای مومنان را و کافر شدیم
بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ، فَوَلِّنا ما تَوَلَّینا، وَاحْشُرْنا مَعَ ائِمَّتِنا، فَانّا بِهِمْ
به جبت و طاغوت (غاصبان حقوق آن حضرت) پس والی ما گردان ان را که ما به ولایت برگزیدیم و با امامانمان محشورمان کن که براستی ما بدیشان
مُؤْمِنُونَ مُوقِنُونَ، وَلَهُمْ مُسَلِّمُونَ، امَنّا بِسِرِّهِمْ وَعَلانِیتِهِمْ، وَشاهِدِهِمْ
ایمان و اعتقاد داریم و تسلیم آنانیم ایمان داریم بر نهانشان و آشکارشان و حاضرشان
وَغائِبِهِمْ، وَحَیهِمْ وَمَیتِهِمْ، وَرَضینا بِهِمْ ائِمَّهً وَقادَهً وَسادَهً، وَ حَسْبُنا بِهِمْ
و غایبشان و زنده‌شان و مرده‌شان و خشنودیم به امامتشان و اقاییشان و همان‌ها ما را در
بَینَنا وَبَینَ اللهِ دُونَ خَلْقِهِ، لا نَبْتَغی بِهِمْ بَدَلا، وَلا نَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِمْ وَلیجَهً،
مابین خود و خدا از سایر خلق کافی هستند نجوییم بجای ایشان بدلی و نگیریم جز ایشان همدمی (یا معتمدی)
وَ بَرِئْنا الَی اللهِ مِنْ کُلِّ مَنْ نَصَبَ لَهُمْ حَرْبا مِنَ الْجِنِّ وَالانْسِ مِنَ الاوَّلینَ
و بیزاری جوییم به درگاه خدا از هر که برپا کند در برابرشان جنگی از جن و انس از اوّلین
وَ الاخِرینَ، وَ کَفَرْنا بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ الاوْثانِ الارْبَعَهِ، وَ اشْیاعِهِمْ
و آخرین و کافر شدیم به جبت و طاغوت و بت‌های چهارگانه و دنبال روندگان
وَ اتْباعِهِمْ، وَ کُلِّ مَنْ والاهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الانْسِ، مِنْ اوَّلِ الدَّهرِ الی اخِرِهِ،
و پیروانشان و هر که دوستشان دارد از جن و انس از آغاز روزگار تا پایان آن
اللّهُمَّ انّا نُشْهِدُکَ انّا نَدینُ بِما دانَ بِهِ مُحَمَّدٌ وَ الُ مُحَمَّد، صَلَّی اللهُ عَلَیهِ
خدایا تو را گواه می‌گیریم که ما متدین هستیم بدانچه متدین شد بدان محمّد و آل محمّد درود خدا بر او
وَعَلَیهِمْ، وَ قَوْلُنا ما قالُوا، وَ دینُنا ما دانُوا بِهِ، ما قالُوا بِهِ قُلْنا، وَ ما دانُوا بِهِ
و بر ایشان باد و گفتار ما همان است که آن‌ها گفتند و دین ما همان است که آن‌ها متدین بدان بودند هرچه را آنان گفتند ما هم گفتیم و هرچه را آنان متدین شدند
دِنّا، وَما انْکَرُوا انْکَرْنا، وَمَنْ والَوْا والَینا، وَمَنْ عادَوْا عادَینا، وَمَنْ لَعَنُوا
ما هم شدیم و هرچه را انکار کردند ما انکار کردیم و هرکه را دوست داشتند دوست داریم و هر که را دشمن دارند دشمن داریم و هر که را لعن کردند
لَعَنّا، وَمَنْ تَبَرَّؤُا مِنْهُ تَبَرَّانا مِنْهُ، وَمَنْ تَرَحَّمُوا عَلَیهِ تَرَحَّمْنا عَلَیهِ، امَنّا وَ
لعن کنیم و از هر که بیزاری جستند بیزاری جوئیم و بر هر که ترحم کردند ترحم کنیم ایمان آوردیم
سَلَّمْنا، وَ رَضینا وَ اتَّبَعْنا مَوالِینا صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِمْ، اللّهُمَّ فَتَمِّمْ لَنا ذلِکَ
و تسلیم و خشنود گشتیم و پیروی کردیم از سرورانمان درودهای خدا بر ایشان باد خدایا پس تو آن را برای ما تکمیل کن
وَلاتَسْلُبْناهُ، وَ اجْعَلْهُ مُسْتَقِرّا ثابِتا عِنْدَنا، وَلا تَجْعَلْهُ مُسْتَعارا، وَاحْینا
و از ما سلب مفرما و آن را پایگاهی ثابت در پیش ما قرار ده و پایگاه عاریت و موقتش قرار مده و زنده‌مان
ما احْییتَنا عَلَیهِ، وَامِتْنا اذا امَتَّنا عَلَیهِ، الُ مُحَمَّد ائِمَّتُنا، فَبِهِمْ نَاتَمُّ وَایاهُمْ
دار بر همان تا هرگاه که زنده‌مان داری و بمیرانمان بر آن هرگاه میراندی مان، آل محمّد پیشوایان مایند به آن‌ها اقتدا کنیم و آنان را
نُوالی، وَعَدُوَّهُمْ عَدُوَّ اللهِ نُعادی، فَاجْعَلْنا مَعَهُمْ فِی الدُّنْیا وَالاخِرَهِ وَمِنَ
دوست داریم و دشمنشان را که دشمن خداست دشمن داریم پس ما را در دنیا و آخرت با ایشان قرار ده و از
الْمُقَرَّبینَ، فَانّا بِذلِکَ راضُونَ، یا ارْحَمَ الرّاحِمینَ.
مقربان درگاهت گردان که براستی ما به همان خشنودیم ای مهربانترین مهربانان.
پس از پایان دعا، بار دیگر به سجده برو و ۱۰۰ مرتبه الحمد لله و ۱۰۰ مرتبه شکرا للهِ بگو.

امام (ع) در ادامه فرمود: هر کس که این عمل را بجا آورد، پاداش کسی را دارد که در روز غدیر، نزد رسول خدا(ص) بوده و با آن حضرت بیعت کرده است. (مرحوم محدّث قمی می‌گوید: بهتر است که این نماز نزدیک ظهر انجام شود که مقارن نصب حضرت علی (ع) به خلافت بوده است.)

۹- از «شیخ مفید» (رحمه الله علیه) نقل شده است که این دعا را در روز «غدیر» می‌خوانی:
اللّهُمَّ انّی اسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّد نَبِیکَ، وَعَلِیٍّ وَلِیکَ، وَالشَّانِ وَالْقَدْرِ الَّذی
خدایا از تو درخواست کنم به حق محمّد پیامبرت و به حق علی ولی تو و بدان منزلت و مرتبه‌ای که بدان
خَصَصْتَهُما بِهِ دُونَ خَلْقِکَ، انْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّد وَعَلِیٍّ، وَانْ تَبْدَءَ بِهِما
وسیله ان دو را از سایر مخلوق خود اختصاص دادی که درود فرستی بر محمّد و علی و از آنان شروع کنی
فی کُلِّ خَیر عاجِل، اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد الائِمَّهِ الْقادَهِ،
در دادن هر خیری که فوری است خدایا درود فرست بر محمّد و آل محمّد پیشوایان رهبر
وَ الدُّعاهِ السّادَهِ، وَ النُّجُومِ الزّاهِرَهِ، وَ الاعْلامِ الْباهِرَهِ، وَ ساسَهِ الْعِبادِ،
و خوانندگان بزرگ و سرور و ستارگان درخشان و نشانه‌های فروزان و تدبیرکنندگان کار بندگان
وَ ارْکانِ الْبِلادِ، وَ النّاقَهِ الْمُرْسَلَهِ، وَ السَّفینَهِ النّاجِیهِ، الْجارِیهِ فِی اللُّجَجِ
و پایه‌های جاهای آباد و ناقه فرستاده شده و کشتی نجات که روان است در دریاهای
الْغامِرَهِ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، خُزّانِ عِلْمِکَ، وَ ارْکانِ
ژرف پرآب خدایا درود فرست بر محمّد و ال محمّد گنجینه‌های دانشت و پایه‌های
تَوْحِیدِکَ، وَ دَعائِمِ دینِکَ، وَ مَعادِنِ کَرامَتِکَ، وَ صَفْوَتِکَ مِنْ بَرِیتِکَ،
محکم توحید تو و ستون‌های دین تو و معدن‌های کرامتت و برگزیدگان از خلقت
وَ خِیرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ، الاتْقِیاءِ النُّجَباءِ الابْرارِ، وَ الْبابِ الْمُبْتَلی بِهِ
و بهترین آفریدگانت ان پرهیزکاران و برگزیدگان نیکوکار و درگاهی که مورد ابتلای مردم است
النّاسُ، مَنْ اتاهُ نَجی، وَمَنْ اباهُ هَوی، اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ
هر که بدان درگاه آمد نجات یافت و هرکه سرباز زد سقوط کرد خدایا درود فرست بر محمد و آل
مُحَمَّد، اهْلِ الذِّکْرِ الَّذینَ امَرْتَ بِمَسْئَلَتِهِمْ، وَ ذَوِی الْقُرْبَی الَّذینَ امَرْتَ
محمد اهل ذکری که دستور فرمودی بپرسش مسائل از ان‌ها و خویشاوندانی که دستور فرمودی
بِمَوَدَّتِهِمْ، وَفَرَضْتَ حَقَّهُمْ، وَجَعَلْتَ الْجَنَّهَ مَعادَ مَنِ اقْتَصَّ اثارَهُمْ، اللّهُمَّ
به دوست داشتنشان و حقشان را واجب کردی و بهشت را بازگشتگاه (و سرمنزل) کسی قرار دادی که آثارشان را پیروی کند خدایا
صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، کَما امَرُوا بِطاعَتِکَ، وَنَهَوْا عَنْ مَعْصِیتِکَ،
درود فرست بر محمد و آل محمد چنانچه دستور پیروی تو را دادند و از نافرمانیت نهی کردند
وَدَلُّوا عِبادَکَ عَلی وَحْدانِیتِکَ، اللّهُمَّ انّی اسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّد نَبِیکَ
و بندگانت را به یگانگی‌ات راهنمایی کردند خدایا من از تو می‌خواهم به حق محمد پیامبرت
وَ نَجیبِکَ، وَ صَفْوَتِکَ وَ امینِکَ، وَ رَسُولِکَ الی خَلْقِکَ، وَ بِحَقِّ
و گرامی و برگزیده و امین تو و فرستاده‌ات بسوی خلق و به حق
امیرِالْمُؤْمِنینَ، وَیعْسُوبِ الدّینِ، وَقائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلینَ، الْوَصِیِّ الْوَفِیِّ،
امیرمومنان و پیشوای دین و رهبر سفیدرویان ان وصی با وفا
وَالصِّدّیقِ الاکْبَرِ، وَالْفارُوقِ بَینَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ، وَالشّاهِدِ لَکَ، وَالدّالِّ
و صدیق اکبر و جداکننده بین حق و باطل و گواه تو و راهنمایی کننده
عَلَیکَ، وَالصّادِعِ بِامْرِکَ، وَالْمُجاهِدِ فی سَبیلِکَ، لَمْ تَاخُذْهُ فیکَ لَوْمَهُ
بر تو و آشکار کننده دستورت و جهادکننده در راهت آن که نگیردش (و ناراحتش نکند) درباره تو ملامت
لائِم، انْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، وَانْ تَجْعَلَنی فی هذَا الْیوْمِ
ملامت کننده‌ای که درود فرستی بر محمّد و ال محمّد و مرا قرار دهی در این روزی
الَّذی عَقَدْتَ فیهِ لِوَلِیکَ الْعَهْدَ فی اعْناقِ خَلْقِکَ، وَاکْمَلْتَ لَهُمُ الدّینَ مِنَ
که بستی برای ولی خود پیمان (امامت) را در گردن خلق خود و کامل گرداندی برای آن‌ها دین را از
الْعارِفینَ بِحُرْمَتِهِ، وَالْمُقِرّینَ بِفَضْلِهِ، مِنْ عُتَقائِکَ وَطُلَقائِکَ مِنَ النّارِ،
عارفان به حرمتش و اقرارکنندگان به فضل او از آزادشدگان و رهاشدگانت از آتش
وَلا تُشْمِتْ بی حاسِدِی النِّعَمِ، اللّهُمَّ فَکَما جَعَلْتَهُ عیدَکَ الاکْبَرَ،
و شاد مکن نسبت به من حسودانم را در نعمت‌هایت خدایا چنانچه آن را عید بزرگ خود قرار داده‌ای
وَ سَمَّیتَهُ فِی السَّماءِ یوْمَ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ، وَ فِی الارْضِ یوْمَ الْمیثاقِ

و نامیدی آن را در آسمان روز عهد معهود و در زمین روز پیمان گرفتن
الْمَاخُوذِ، وَالْجَمْعِ الْمَسْئُولِ، صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، وَاقْرِرْ بِهِ
و انجمن بازخواست شده درود فرست بر محمد و آل محمد و روشن کن بوسیله‌اش دیدگان
عُیونَنا، وَاجْمَعْ بِهِ شَمْلَنا، وَلا تُضِلَّنا بَعْدَ اذْ هَدَیتَنا، وَاجْعَلْنا لانْعُمِکَ مِنَ
ما را و گرداور بدستش پراکندگی ما را و گمراهمان مکن پس از ان که هدایتمان کردی و قرارمان ده از سپاسگزاران
الشّاکِرینَ، یا ارْحَمَ الرّاحِمینَ، الْحَمْدُ للهِِ الَّذی عَرَّفَنا فَضْلَ هذَا الْیوْمِ،
نعمت‌هایت ای مهربانترین مهربانان ستایش خاص خدایی است که شناساند به ما فضیلت این روز را
وَبَصَّرَنا حُرْمَتَهُ، وَکَرَّمَنا بِهِ، وَشَرَّفَنا بِمَعْرِفَتِهِ، وَهَدانا بِنُورِهِ، یا رَسُولَ
و بینامان کرد به حرمت این روز و گرامی‌مان داشت بدان و شرافتمان داد به معرفتش و هدایتمان کرد به نورش ای رسول
اللهِ یا امیرَالْمُؤمِنینَ، عَلَیکُما وَعَلی عِتْرَتِکُما وَعَلی مُحِبِّیکُما مِنّی افْضَلُ
خدا ای امیرمومنان بر شما و بر عترت شما و بر دوستان شما بهترین
السَّلامِ ما بَقِیَ اللَّیلُ وَالنَّهارُ، وَبِکُما اتَوَجَّهُ الَی اللهِ رَبّی وَرَبِّکُما فی
سلام و درود من باد تا برپاست شب و روز و بوسیله او رو کنم بسوی خدا پروردگار من و پروردگارتان در
نَجاحِ طَلِبَتی، وَقَضاءِ حَوائِجی، وَتَیسیرِ امُوری، اللّهُمَّ انّی اسْئَلُکَ
موفق شدن به مقصودم و برآورده شدن حاجاتم و آسان شدن کارهایم خدایا از تو خواهم
بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، انْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، وَانْ تَلْعَنَ
به حق محمد و ال محمد که درود فرستی بر محمد و آل محمد و لعنت کنی
مَنْ جَحَدَ حَقَّ هذَا الْیوْمِ، وَانْکَرَ حُرْمَتَهُ، فَصَدَّ عَنْ سَبیلِکَ لاطْفاءِ نُورِکَ،
کسی را که انکار کند حق این روز را و انکار کند حرمتش را و جلوگیری کرد از راه تو برای خاموش کردن نورت
فَابَی اللهُ الا انْ یتِمَّ نُورَهُ، اللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ اهْلِ بَیتِ مُحَمَّد نَبِیکَ، وَاکْشِفْ
ولی خدا هم نمی‌خواهد جز ان که نورش را اشکار کند خدایا گشایش ده به کار خاندان محمد پیامبرت و برطرف کن
عَنْهُمْ وَبِهِمْ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ الْکُرُباتِ، اللّهُمَّ امْلاءِ الارْضَ بِهِمْ عَدْلا،
از ایشان و بوسیله ایشان از اهل ایمان گرفتاری‌ها و محنت‌ها را خدایا پرکن زمین را بوسیله ایشان از عدل و داد
کَما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا، وَ انْجِزْلَهُمْ ما وَعَدْتَهُمْ، انَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ.
چنانچه پر شده از ستم و بیداد و وفا کن برای آن‌ها انچه را وعده دادی به آن‌ها که براستی تو خلف وعده نمی‌کنی.

۱۰- به سبب عظمت روز «غدیر» و مبارکی و میمنت آن، مناسب است که برادران مومن، با یکدیگر در این روز، عقد اخوت و برادری بخوانند و پیوند برادری و همکاری را میان خویش عمیق‌تر سازند.
مرحوم «حاجی نوری» در «مستدرک الوسائل» می‌گوید: دست راست خود را بر دست راست برادر مومن خود بگذار و بگو:
و اخَیتُکَ فِی اللهِ، وَ صافَیتُکَ فِی اللهِ، وَ صافَحْتُکَ فِی اللهِ، وَعاهَدْتُ اللهَ
برادر شدم با تو در راه خدا و دوست باصفایت شدم در راه خدا و مصافحه کردم با تو در راه خدا و عهد کردم با خدا
وَ مَلائِکَتَهُ وَکُتُبَهُ وَرُسُلَهُ وَانْبِیائَهُ، وَالائِمَّهَ الْمَعْصُومینَ عَلَیهِمُ السَّلامُ،
و فرشتگانش و کتاب‌هایش و رسولانش و پیمبرانش و امامان معصومین علیهم السلام
عَلی انّی انْ کُنْتُ مِنْ اهْلِ الْجَنَّهِ وَ الشَّفاعَهِ، وَاذِنَ لی بِانْ ادْخُلَ الْجَنَّهَ،
بر این که اگر من از اهل بهشت و اهل شفاعت بودم و اجازه‌ام دادند که
لا ادْخُلُها الا وَانْتَ مَعی
داخل بهشت گردم داخل نشوم جز با تو
آن‌گاه برادر مومن می‌گوید:
قَبِلْتُ.
قبول کردم

آنگاه بگو:

اسْقَطْتُ عَنْکَ جَمیعَ حُقُوقِ الاخُوَّهِ، ما خَلا الشَّفاعَهَ وَ الدُّعاءَ وَ الزِّیارَهَ.
و ساقط کردم از تو تمامی حقوق برادری را جز شفاعت و دعا و زیارت.
در این صورت، وقتی که طرف مقابل قبول کرد، برادر معنوی یکدیگر خواهند شد و چون وظیفه اخوت بسیار سنگین است، همه حقوق برادری را جز زیارت، دعا و شفاعت به یکدیگر می‌بخشند.
(البته باید دانست که جاری ساختن این عقد فقط برای ایجاد تعهدی عاطفی است و هیچ‌گونه حقوقی مانند بردن ارث از یکدیگر و… را شامل نشده و نمی‌تواند میان نامحرمان مثلا یک زن و مرد انجام پذیرد.)

ابوبکر و عمر؛ افرادی که در روز عید غدیر به علی(ع) تبریک گفتند

هنگام عمر بن خطاب از جای خود بلند شد و گفت: «بخ بخ لک یا ابن أبی‌طالب أصبحت مولای و مولى کل مسلم‏»

ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۳۴۹، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.

ابوبکر و عمر؛ افرادی که در روز عید غدیر به علی تبریک گفتند
در این هنگام شور و غوغایی در میان مردم افتاد و آنها انتصاب علی (ع) به این موقعیت تبریک گفتند؛ از افراد سرشناسی که به حضرت علی (ع) تبریک گفتند، ابوبکر و عمر بودند که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جاری ساختند: «بَخٍّ بَخٍّ یابنَ اَبی طالبٍ، اَصْبَحْتَ وَ اَمْسَیْتَ مَوْلایَ وَ مَولا کُلِّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَهٍ»؛ آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، ای فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی.
در این هنگام ابن عباس گفت: «به خدا این پیمان در گردن همه خواهد ماند» رسول خدا(ص) دستور داد، در آن بیابان، خیمه‌ای برپا کردند و گروه گروه مردم برای عرض تبریک و بیعت به خدمت علی(ع) شرفیاب شدند و خلافت و امامت او را شادباش گفتند و ایشان را امیرالمؤمنین خواندند. حضرت علی (ع) در درون خیمه چون قرص ماه می درخشید، سیل مشتاقان به دیدارش شتافته و با شوق می‌گفتند: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا امیر المؤمِنینَ» صدای مبارک، مبارک به گوش می رسید، مردم با او بیعت کردند.
پیامبر (ص) به همسران خود و دیگر زنان مسلمان نیز دستور داد که با علی (ع) بیعت کنند. رسول خدا(ص) در این سفر حج به مردم آموخت که هر عبادتی در صورتی مقبول است که دیانت و شریعتش کامل باشد و تکمیل شریعت جز با پذیرش ولایت و امامت علی (ع) و فرزندانش یعنی امامان معصوم(ع) میسر نیست.

***

وز رُحْبَه روزی است که علی بن ابی طالب در دوران خلافت علی بن ابی طالب در کوفه از صحابه محمد، پیامبر اسلام، که شاهد رخداد غدیر خم بودند درخواست می‌کند که ماجرا را برای مردم روایت کنند و بر آن شهادت دهند. در این هنگام بین ۱۲ تا ۳۰ نفر از این افراد برمی خیزند و شهادت می دهند که محمد فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» یا «الا من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و اعن عن اعانه» (همانا خدای عز و جل ولی من است، و من ولی مومنین هستم، پس هر کس که من مولای اویم پس این علی، مولای او است، بار خدایا دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او دشمن بدارد)

روز رُحبه روزی است که حضرت علی(ع) در رحبه کوفه از کسانی که در واقعه غدیر حضور داشتند، خواست تا درباره حدیث غدیر شهادت دهند. تعدادی از صحابه پیامبر(ص) و یاران امام علی(ع) که تعداد آنان را از دوازده تا سی نفر برشمرده‌اند برخاستند و گواهی دادند که حدیث غدیر را از پیامبر اسلام(ص) شنیده‌اند. ماجرای رحبه به «مناشده رحبه» نیز مشهور است. بسیاری از عالمان شیعه و اهل سنت این ماجرا را در کتب خویش ذکر کرده‌اند. علامه امینی پس از نقل ماجرای روز رحبه در کتاب الغدیر آن را متواتر می‌شمارد.

ه ماجرای روز رحبه، «مناشده رحبه» نیز گفته شده است. مناشده به معنای سوگنددادن به خداوند است. دلیل این نام‌گذاری این است که حضرت علی(ع) در ابتدای سخن خویش، با لفظ «انشد الله؛ قسم می‌دهم به خدا» از حاضران خواست که به حدیث غدیر شهادت دهند.

«انشد الله من بقی ممن لقی رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و سمع مقاله فی یوم غدیر خم الا قام فشهد بما سمع!»/ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۴، ص۷۴

هرچند رحبه می‌تواند مصادیق گوناگونی داشته باشد،شایدمنظورجایی در وسط صحن (حیاط) مسجد کوفه است که امام علی(ع) معمولاً برای قضاوت یا موعظه‌کردن در آنجا می‌نشسته است؛ چندان که گفته‌اند در زمان زیاد بن ابیه محدثان از ترس، به جای نام امام(ع)، «صاحب الرحبه» می‌گفتند.
چنانکه مطرزی (متوفای ۶۱۰ق) می‌گوید، «رحبه کوفه،» سکویی وسط مسجد کوفه بوده است که امام علی(ع) در آنجا می‌نشسته و موعظه می‌کرده است و وقتی گفته می‌شود حضرت، غنائم خوارج را در «رحبه» ریخت، مقصود همین جاست.

ماجرای رحبه در سال ۳۵ قمری یعنی در آغاز خلافت امام(ع) رخ داده است. چون در روایت یعلی بن مره آمده است که: چون امیرالمؤمنین(ع) به کوفه وارد شد این احتجاج را نمود

علامه امینی نقل می‌کند:«در سال ۳۵ هجری در اثر معارضه و منازعه که در امر خلافت با امیرالمومنین(ع) وقوع یافت، برخی از مردم نسبت به آنچه که آن حضرت از رسول خدا(ص) درباره مقدم بودن ایشان در امامت و خلافت بر دیگران روایت و نقل کرده بود، آن حضرت را متهم ساختند و احادیث نقل شده از رسول خدا در این موضوع را با تردید و انکار تلقی کردند. چون این قضیه به ان حضرت رسید، در میدان وسیع کوفه حضور یافت و در میان گروه بسیاری که در آنجا گرد آمده بودند به منظور دفاع از حق و رد بر آنها که در امر خلافت با آن جناب منازعه می‌کردند، با آن گروه استدلال و مناشده فرمود.»

پس از سخنان حضرت علی(ع) برخی از صحابه برخاسته و شهادت دادند که حدیث غدیر را از پیامبر(ص) شنیده‌اند. البته در برخی منابع نقل شده است که افرادی مانند زید بن ارقم از شهادت‌دادن امتناع کردند و حضرت آنان را نفرین نمود./حلبی، سیره حلبیه‌، ۱۳۵۳ق، ج‌۳، ص‌۳۰۸.

در کتب شیعه و سنی، تعداد افرادی که در روز رحبه، شهادت به شنیدن حدیث غدیر دادند، متفاوت نقل شده است. تعداد آنان را حداقل دوازده و حداکثر سی نفر دانسته‌اند. علامه امینی از کتب معتبر اهل سنت، تعداد آنان را که شهادت دادند، بیست و چهار نفر می‌داند؛

اما برخی دیگر مانند احمد حنبل تصریح کرده‌اند که تعداد گواهان در آن روز سی نفر بوده است.

مشهورترین شهادت‌دهندگان:
ابو عمره انصاری، ابوالهیثم بن التیهان، ابو ایوب انصاری، خزیمه بن ثابت انصاری (ذو الشهادتین)، سهل بن حنیف، ابو سعید خدری، سهل بن سعد انصاری، عبد الله بن ثابت انصاری (خادم رسول خدا)، عبید بن عازب انصاری، عدی بن حاتم، ناجیه بن عمرو خزاعی، نعمان بن عجلان انصاری و…

.علامه امینی تعداد راویانِ مناشده رحبه -که برای طبقات بعدی نقل کرده‌اند- را هجده نفر ذکر کرده که چهار نفر آنان از صحابه، و چهارده نفر از تابعین هستند.

اسامی این افراد در ذیل می‌آید:

صحابه:

حبه بن جوین عرنی

زید بن ارقم

عامر بن واثله

یعلی بن مره بن وهب ثقفی

تابعین:

ابو سلیمان مؤذن۱۳۹۷/۰۶/۱۳

اصبغ بن نباته

زاذان بن عمر

زر بن حبیش

زیاد بن ابی زیاد

زید بن یثیع همدانی

سعید بن ابی حدان

سعید بن وهب همدانی

ابو عماره عبد خیر بن یزید همدانی

عبد الرحمن بن ابی لیلی

عمرو ذی مره

عمیره بن سعد همدانی

هانی بن هانی همدانی

حارثه بن نصر

گواهان مشهور این روز عبارتند از

ابو زینب بن عوف انصاری

ابو عمره بن عمرو بن محصن انصاری.

ابو فضاله انصاری (از کشتگان صفین)

ابو قدامه انصاری (از کشتگان صفین)

ابو لیلی انصاری (از کشتگان صفین)

ابو هریره

ابو الهیثم بن تیهان (از کشتگان صفین)

ثابت بن ودیعه انصاری خزرجی

حبشی بن جناده سلولی

ابوایوب انصاری

خزیمه بن ثابت معروف به ذو الشهادتین (از کشتگان صفین)

ابو شریح خویلد بن عمرو خزاعی

زید- یا یزید بن شراحیل انصاری.

سهل بن حنیف

ابو سعید سعد بن مالک خدری

ابوالعباس سهل بن سعد انصاری

عامر بن لیلی غفاری.

عبد الرحمن بن عبد رب انصاری.

عبد الله بن ثابت انصاری

عبید بن عازب انصاری

ابو طریف عدی بن حاتم

عقبه بن عامر جهنی

ناجیه بن عمرو خزاعی

نعمان بن عجلان انصاری

حضرت علی افرادی را که حاضر نشدند شهادت دهند را به بیماری‌ها و مشکلاتی در زندگی خود نفرین کرد که برخی روایات آن‌ها را بدین ترتیب نام برده اند:

ابو حمزه انس بن مالک ، خادم محمد

براء بن عازب انصاری

جریر بن عبدالله بجلی

زید بن ارقم خزرجی

عبد الرحمن بن مدلج

یزید بن ودیعه.

عبدالحسین امینی در الغدیر دو واقعهٔ مناشده در رحبه را ذکر کرده، نخست مناشدهٔ علی بن ابی‌طالب در رحبه و در سال ۳۵ هجری و اوائل استقرار علی در کوفه بوده که علی پس از شنیدن تردید و انکار گروهی از مردم دربارهٔ روایات پیامبر در موضوع برتری و تقدم علی بر دیگران، در رحبه که میدان وسیع کوفه بوده، حاضر شده و در میان جمعیت حاضر در میدان به دفاع از حق خویش پرداخته‌است. دومین مناشده در رحبه مربوط به داستان سواران در رحبه و در سال ۳۶ و ۳۷ هجری بوده که در آن گروهی سوار در رحبه نزد علی آمده و به او با عبارت «السلام علیک یا مولای» یا «السلام علیک یا مولانا» سلام کردند. و علی از آنان دربارهٔ علت و چگونگی این سلام پرسید و آنان در پاسخ حدیث غدیر را ذکر کردند. در هردو ماجرا چند نفر به این حدیث و برتری علی اقرار نکردند که مورد نفرین و مناشدهٔ علی واقع شدند.

طبق روایت برخی دیگر که ویلفرد مادلونگ آورده، بعد از جنگ صفین و در زمان اختلاف میان شیعیان علی و خوارج رخ داده است. به نوشته مادلونگ، علی بدین ترتیب صراحتاً مرجعیت دینی فراتر از ابوبکر و عمر، خلفای پیشین را برای خود مطرح کرد.

این روایت در منابع اهل سنت نظیر مسند احمد بن حنبل، خصائص نسائی، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، اسد الغابه از ابن اثیر، ابن حجر عسقلانی، ابوالفرج ابن جوزی، محمد بن طلحه شافعی، ابن کثیر، سبط ابن جوزی، سیوطی، هیثمی، طبرانی، محمد بن جریر طبری

مشهورترین افراد حاضری که غدیرحضورداشتند:

فاطمه زهرا، دختر محمد

علی بن ابی طالب

ابوبکر، خلیفه اول

عمر بن خطاب، خلیفه دوم

عثمان بن عفان، خلیفه سوم

ام سلمه، همسر محمد

عایشه، همسر محمد

اسماء بنت عمیس، همسر ابوبکر و علی

ام هانی بنت ابوطالب، خواهر علی

فاطمه بنت حمزه، دخترعموی محمد و علی

زبیر بن عوام، از صحابه کبار اهل سنت

طلحه، از صحابه کبار اهل سنت

سعد بن ابی وقاص، از صحابه کبار اهل سنت

جابر بن عبدالله انصاری، از شیعیان علی

ابوذر غفاری، از شیعیان علی

سلمان فارسی، از شیعیان علی

عمار یاسر، از شیعیان علی

عبدالله بن جعفر، برادر زاده علی

حسان بن ثابت، از شعرای مدینه که شعری برای غدیر سرود

حسن مجتبی، پسر علی

حسین بن علی، پسر علی

عباس بن عبدالمطلب، عموی محمد و علی

عبدالله بن عباس، پسر عموی محمد و علی

عبدالله بن عمر، پسر خلیفه دوم و از راویان اهل سنت

عبدالله بن مسعود، از راویان اهل سنت

عمرو عاص

ابوسعید خدری، از راویان اهل سنت

زید بن ارقم، از راویان اهل سنت

ابوهریره، از راویان اهل سنت

انس بن مالک انصاری، خادم محمد و از راویان اهل سنت

ابو ایوب انصاری

قیس بن سعد بن عباده

سهل بن حنیف

ابن تیهان

خزیمه بن ثابت

حذیفه بن یمان

ابی بن کعب


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

احادیث و گفته هایی از قرآن برای اعتماد نکردن به غیر از خدا