آدورنو در برابر هورکهایمر«به سوی مانیفست نو»

نویسندگان: تئودر آدورنو و ماکس هورکهایمر

مترجم: امیرهوشنگ افتخاری‌راد

ناشر: چشمه، چاپ دوم 1397

98 صفحه، 11000 تومان

****

نسبت میان متفکران مکتب فرانکفورت و کارل مارکس همچنان مسئله است. این رابطه پیچیده تفسیرهای گوناگونی داشته؛ برخی از صاحب‌نظران مکتب فرانکفورت را بسط منطقی اندیشه‌های مارکس دانسته‌اند و برخی دیگر آن را در واقع نفی مارکسیسم تلقی کرده‌اند. البته هر کدام از این دو گروه برای دیدگاه خود دلایلی هم ارائه می‌کنند. برای مثال گروه دوم می‌گویند که در فیلسوفان مکتب فرانکفورت در نهایت نوعی جدایی نظر از عمل رخ می‌دهد که برخلاف پراکسیسی است که کارل مارکس آن را مطرح می‌کند. جالب این‌جاست که این دو دیدگاه متقابل هر دو در میان مارکسیست‌ها مطرح است. اندیشمندان غیرمارکسیست نظریات دیگری هم دارند. در باب این مسئله خود متفکران مکتب فرانکفورت در آثار مکتوب خود به‌طور مستقیم و صریح مطالب چندانی ننوشته‌اند، اما شاید بتوان در سخنان شفاهی آنان چیزهایی یافت.

اساسا یک فیلسوف در گفتگو چیزهایی می‌گوید که در کتاب‌هایش نوشته. حال نخواسته یا نتوانسته. در گفتگو چیزی هست که در متن مکتوب نیست؛ زیرا گفتگو اساسا امکان بیان مطالبی را فراهم می‌کند که متن مکتوب از آشکار کردنش ناتوان است. از این روی کتاب‌هایی که در اصل گفتگوی با فیلسوفان باشند، کم نیستند و البته بسیار هم جذاب هستند. اما این کتاب به‌مراتب جذاب‌تر از آنهاست، به دو دلیل: یکی این‌که گفتگو با یک فیلسوف نیست، بلکه گفتگوی دو فیلسوف است؛ دو فیلسوف برجسته و پرآوازه. دوم آن‌که یک گفتگوی متعارف نیست، بلکه در اصل یک گپ کاملا خودمانی است. البته نه به معنای این‌که که همه چیز در آن تشریفاتی و تعارفی باشد، بلکه منظور این است که بدون هیچ آداب و ترتیبی به‌طور خودانگیخته فلسفه‌ورزی انتقادی آنها جاری می‌شود. لذا می‌بینیم که با وجود این‌که آدورنو و هورکهایمر آن‌قدر همفکر بودند که تقریبا همه آثار اصلی و مهم‌شان را به‌اشتراک با هم نوشته‌اند، اما در این‌جا اختلاف نظر خود را با هم آشکار می‌کنند و دیدگاه‌هایی را اظهار می‌دارند که در تقابل با هم است.

این گفتگوها در بهار سال 1956، در یک بازه سه‌هفته‌ای، انجام شدند و همسر آدورنو، خانم گرته، آنها را یادداشت می‌کرد. مباحثی که ردوبدل می‌شود هم به موضوعات بسیار کلی می‌پردازد، همانند نظریه، عمل، کار، و هم به امور جزیی و حتی زندگی روزمره؛ مثلا اوقات فراغت، موتور و تلویزیون. اما می‌توان همه مباحث را ذیل این الگوی کلی ساده کرد: توصیف وضع موجود در جهان غرب سرمایه‌دارانه و بورژوازی و تامل در باب وضع مطلوب جهان و نیز نسبت میان این دو وضع موجود و مطلوب. سخنان هر کدام از آنها بسیار پخته و فشرده است. برخی جملات خالی از نوعی ابهام نیست؛ نوعی ابهام ژرف که جا را برای تفسیرهای مختلف باز نگه می‌دارد. علاوه بر این‌که اساسا این دو نفر برای هم صحبت می‌کنند و فرض گرفته‌اند که طرف مقابل بسیاری از زمینه‌ها و مقدمات و چیزهای دیگر را می‌داند. همچنین درلابه‌لای صحبت‌ها به انتقادهایی پاسخ می‌دهند که مردم از آنها کرده‌اند.

تلویحا برخی از فیلسوفان هم نقد می‌شوند؛ کسانی همچون مارکوزه، هوسرل و هایدگر. البته نقدهای آدورنو و هورکهایمر درونی هم هست و شامل نظریات مارکس هم می‌شود. برای مثال وقتی هورکهایمر می‌گوید: «معتقدیم که نوع انسان باید به نحو نامحسوسی متفاوت باشد. به نظر مارکس مسئله سوسیالیسم تضمین برابری انسان‌ها بود.»، آدورنو در پاسخ می‌گوید: «مارکس خیلی بی‌ضرر بود؛ احتمالا ساده‌انگارانه می‌پنداشت که نوع انسان ذاتا یکسان است و همین‌طور باقی می‌ماند. و زمانی که طبیعت ثانوی شیطان رانده شد، همه چیز روبه‌راه خواهد شد. مارکس خودش را با سوبژکتیویته درگیر نکرد، واقعا به آن علاقه‌ای نداشت. شاید این ایده را که مردم تا درونی‌ترین لایه وجودشان محصول جامعه هستند، به منزله یک نظریه محیط اجتماعی کنار گذاشته باشد. لنین نخستین کسی بود که این نظریه را بیان کرد.»

این چنین سخن گفتن طبیعی است؛ زیرا کارل مارکس با اصل مدرنیته مشکلی نداشت. نه‌تنها مشکلی نداشت، بلکه آن را می‌ستود و بسیار ارج می‌نهاد. نقدهای تند و سازش‌ناپذیر مارکس متوجه سرمایه‌داری بود و نه مدرنیته. او حتی برای مدرنیته نقش مثبت و نجات‌دهنده هم قائل بود. اما آدورنو و هورکهایمر نقدهای مبنایی‌تری دارند. اشکالات و مشکلات سرمایه‌داری برای آنها بدیهی بود. آنان به مدرنیته تاختند و فرهنگ آن را همه‌جانبه درهم کوبیدند. برای مثال صنعت تبلیغات و رسانه‌ای معاصر را تارومار کردند. شنیدن این مطالب به‌طور مستقیم از زبان خود آنان جالب و دلنشین است!

نکته آخر این‌که کوچکی این کتاب جیبی چه‌بسا فریبنده باشد؛ زیرا این کتاب کوچک اصلا اثر ساده‌ای نیست. کسانی آن را می‌فهمند و به کار آن افرادی می‌آید که آشنایی همه‌جانبه‌ای با اندیشه‌های این دو فیلسوف داشته باشند. مترجم فاضل نیز موخره‌ای بر کتاب افزوده که مباحث را به‌طور مشخص در زمینه رابطه نظریه و پراکسیس بیشتر بسط می‌دهد.

*دکترای فلسفه