خبری از منجی نخواهد بود، چه زیدان و چه مورینیو؛ بیایید برای لحظه‌ای به گزینه بعدی فکر کنیم


خبری از منجی نخواهد بود، چه زیدان و چه مورینیو؛ بیایید برای لحظه‌ای به گزینه بعدی فکر کنیم

نقطه چین، نقطه چین، سپس نقطه. 

طرفداری- سایمون کوپر در بخشی از نوشته‌ای که ده سال پیش در خصوص پپ گواردیولا به رشته تحریر در آورد، کاری که سران بارسلونا در آن زمان کردند را اینطور روایت می‌کند:

چیزی شبیه به این بود که یک کمپانی جرات کند و کسی را از سطوح پایین به ریاست برساند تنها به دلیل اینکه همگان او را دوست دارند و او کمپانی را به خوبی می‌شناسد. رویه در موارد مشابه این است که به عنوان مدیرعامل یا سرمربی، یک ستاره را از بیرون بیاورند؛ کسی که سعی کند با دگرگون کردن فرهنگ سازمانی کمپانی بزرگی که منحرف شده، اوضاع را بهبود دهد. ژوزه مورینیو برای مثال، که با چلسی به افتخارات زیادی رسید اما هیچوقت به خاطر تاکتیک‌های دفاعی در انگلستان آنطور که باید و شاید پذیرفته نشد. وقتی چلسی دست از بردن برداشت، مورینیو مجبور به خروج شد.

سه سال پیش در موسم انتخابات رئیس جدید فدراسیون فوتبال حاضر بودم. سه گزینه وجود داشت: سردار عزیز محمدی، مهدی تاج و سردار آجرلو. بدعتی گذاشته شده بود؛ خبرنگاران را به جلسه و مذاکرات لحظه آخری راه نداده بودند. همگی در یک اتاق بودیم و از طریق تصویری روی یک پرده بزرگ قرار بود در شرح مراسم قرار بگیریم. نیم ساعت به از آغاز رای گیری مانده بود که تصویر رفت! بعد که آمد، باز کردن کاغذهای مچاله شروع شد: تاج، تاج، تاج، تاج و و قس علی هذا. او، گزینه وزارت (گودرزی در آن زمان) بود و مانند تقریبا تمام فدراسیون‌های دیگر رای آورد. چند سال پیش از آن؛ در بلبشوی کاندیداتوری محمد علی آبادی در فدراسیون فوتبال، مرد تلخ ورزش ایران یک بار چیزی گفت که آن را می‌توان به فلسفه مدیریت حداقل در ورزش این کشور تعبیر کرد. گفته بود "من با بیست درصد توان خود می‌توانم فدراسیون فوتبال را اداره کنم." یادش بخیر روزنامه گل در آن روزها. کاریکاتورهای آتشین آقای میرشاه ولد و صورتک‌های طنازانه احسان پیربرناش. احسان خان در صورتکِ مربوط به صحبت‌های علی آبادی نوشته بود ریاست در ایران یعنی گرفتن بودجه. وقتی علی آبادی همزمان ریاست سازمان و فدراسیون باشد، این مشکل به طور کامل حل می‌شود. هرچقدر که لازم باشد، با امضای خود تخصیص می‌دهد و بعدا چه بسا پیام تشکری نیز برای خود ارسال کند.

خوب و بد، دوره کارلوس کی روش به پایان رسید. ایران به رتبه اول تیم‌های آسیایی در رنکینگ فیفا رسید اما مرد پرتغالی با سنگین‌ترین شکست ممکن در خاطره ما امارات و بعد ایران را ترک کرد. حرف از دوره هشت ساله کی روش بسیار است که در این مقال نمی‌گنجد. او با روحیه جنگنده خود مقابل چیزهای بسیاری ایستاد و تیم ملی را در اوج دودستگی و عیانی شکاف‌ها ترک کرد. به لحظه تلخی رسیدیم که سرمربی تیم ملی خطاب به دوربین‌ها بگوید وزارت با انتخابِ فدراسیون در خصوص تمدید قرارداد موافق نبود و گفت دیگر پولی اختصاص نمی‌دهد. حتی یک پنی. اگر کمک‌های قطر نبود، خبری از اردو و بازی دوستانه هم نبود. در اینکه مرد پرتغالی درصدی از تقصیر را در این وضعیت آشفته به دوش می‌کشد تردیدی نیست، اما نکته بزرگتر آمدن چیزهایی که خبرنگار می‌داند اما جرات بیان آن را حداقل با نام خود ندارد، به میان صحبت‌های رسانه‌ای سرمربی تیم ملی و پخش آن توسط شبکه ملی است. در تاریکی مطلقِ شرایط؛ یک بار دیگر هم اینجا بوده‌ایم، جایی که فوتبال ایران بابت دخالت سیاست در ورزش تعلیق شد. این بار بعید است اتفاق مشابهی رخ دهد اما انتظار می‌رود وزارت در یکی دو سال باقی مانده دوره تاج بیش از پیش به سنگ‌اندازی (بخوانید عدم تخصیص بودجه) ادامه دهد.

ایران، روزهای خوبی را از سر نمی‌گذراند. با چالش‌های ناشناخته بسیاری روبرو هستیم. اجلاس صلح و امنیت در خاورمیانه که انتظار می‌رود نتیجه‌ آن فشار بیشتر به ایران باشد به زودی در ورشوی لهستان برگزار خواهد شد. چیزی که به نظر می‌آید، این است که حداقل نتیجه این اجلاس، کم شدن صادرات نفتی ایران خواهد شد. در حالی که خبری از هیچ، جز تلخی در آخرین صحبت‌های کارلوس کی روش نبود؛ دورنما، دورنمایی نیست که یک مربی درجه یک را برای هدایت تیم ملی ایران راضی کند. نسبت به وقتی که مرد پرتغالی پا به این مرز و بوم گذاشت، چهار برابر پول بی‌ارزش‌تری داریم و هیچ اتفاق بزرگی در زمینه بهبود سیستم مدیریت فوتبال رخ نداده است. اگر دو میلیون یورویی که کی روش در قراردادی که با آن راهی جام جهانی شد را تناسب با جهش ارزش فعلی ارز ببندیم، به 500 هزار یورو می‌رسیم. مارچلو لیپی بابت مربیگری تیم ملی چین سالیانه 18 میلیون پوند دریافت می‌کرد.

حتی اگر بگوییم در شرایط پیش‌رو فوتبال همچنان اولویت خواهد بود، این پرسش تلنگر می‌زند که با کدام پول؟ آیا در شرایط جنگ اقتصادی می‌شود شخصی درجه یک را راضی به حضور کرد؟ کدام مربی حاضر است آخرین صحبت‌های کارلوس کی روش را بخواند و باز راه ایران را در پیش بگیرد؟ یک بار دیگر آن صحبت‌ها را با کنار گذاشتن تمام دانسته‌های خود از فرم زندگی در ایران بخوانید. خود را جای هرکدام از مربیانی که مدنظرتان است بگذارید و آن را بخوانید. لورن بلان با سابقه قهرمانی جهان به عنوان بازیکن و هدایت پاری سن ژرمن باشید و آن را بخوانید. اسلاون بیلیچ سرمربی محبوب من است؛ او حالا دو سه ماهی می‌شود که سرمربی الاتحاد است و یک برد طی یازده بازی کسب کرده اما او برای مثال سه میلیون پوند سالیانه از وست هم دریافت می‌کرد. البته او، حاضر بود با دستمزد بسیار کمتر، پیش از آن سرمربی کشورش باشد اما آیا این اصل ارزشِ مربیگری در سطح ملی، در مورد کشوری هزاران کیلومتر آن سو تر صدق می‌کند؟

همه ما، مردمی که در منطقه‌ای دور از اتفاقات اصلی فوتبال زندگی می‌کنیم، با اسم‌ها زندگی کرده‌ایم. همانطور که در قطر دوره‌ای به اسم‌هایی مانند باتیستوتا یا رائول نیاز داشتند، در ایالات متحده سراغ بکن باوئر، کرایوف و دیوید بکام می‌رفتند، هندی‌ها برای مارکو ماتراتزی، روبرتو کارلوس و رابرت پیرس سر و دست می‌شکنند و در چین هم یانیک کاراسکو، گراتزیانو پله و کارلوس توز مردم را به وجد می‌آورند، یا نمی‌آورند. انگار اگر اسم یک مربی خارجی را نشناسیم، یا خاطره‌ای محدود و حاوی شکست از او به یاد داشته باشیم، پس او هیچ است و به کار نمی‌آید. عاشق اسم‌های بزرگ و دهان‌پرکن هستیم. فدراسیون فوتبال هم که حیات خود را از پیدا کردن اسمی بزرگ و قایم شدن پشت آن می‌گیرد، همین رویکرد را دارد. روحیه‌ای مانند چیزی که ژاپنی‌ها به نفع رشد فوتبال انجام دادند، در ایران یافت نخواهد شد. آن‌ها کسانی بودند که آرسن ونگر را پیش از انگلیسی‌ها شناختند و دانستند او می‌تواند فیلسوف دوره‌ی گذار از سنتی به مدرن باشد. در تاریخ فوتبال ژاپن از لحظه‌ای به عنوان انقلاب یاد می‌شود. در حالی که سال 1989 آن‌ها حتی نمی‌توانستند دیداری دوستانه با مالزی ترتیب دهند؛ شخصی به نام تام بایر که فوتبالیستی نه چندان معروف اما دانش آموخته فوتبال در ایالات متحده بود استخدام شد. وظیفه او، ساخت نسل آینده بود. کار را روی کودکان زیر دوازده سال متمرکز کرد. به زعم او، یادگیری اصولی به سنینی در همان حدود مربوط بود. او تا سال 2007 که خود را بازنشست کرد، شصت هزار مدرسه فوتبال طبق اصولی که می‌خواست دایر کرده بود. جی لیگ، سال 1993 شروع به کار کرد، آن‌ها پنج سال بعد در اولین جام جهانی خود حاضر شده و 4 سال بعد میزبان آن بودند.

خبری از منجی نخواهد بود، چه زیدان و چه مورینیو؛ بیایید برای لحظه‌ای به گزینه بعدی فکر کنیم

بیخیالِ اینکه اینجا، دنیای دلالان است. بیخیالِ اینکه کسانی که تصمیمات فوتبال را می‌گیرند، حتی به اندازه یک کاربر هجده ساله سایت طرفداری سررشته از آن ندارند، عوضش تفنگ‌ها را خوب می‌شناسند. قصد، پرداختن به این موضوع هم نیست. حقیقت این است که فوتبال و کشور ایران، در حال حاضر توانایی استخدام مربی خارجی درجه یک را ندارد، درجه دو هم همینطور. یازده ماه پیش شاید داشت؛ در دوره محترم شمردن برجام بودیم، قیمت ارز مدت زیادی ثابت مانده مانده بود و کارلوس کی روش آن حرف‌ها که رسواکننده‌ی راس هرم ورزش بود را نزده بود. حقیقت این است که به نظر فوتبال ایران با ضعف‌هایی که در زمینه درآمدزایی و حتی نقد کردن پاداش‌ها دارد، حتی حالا نمی‌تواند قرارداد کی روش را تمدید کند.

پیش از این در مورد فوتبال قطر (از کشوری کوچک وابسته به نفت... - تغییرهایی که میزبانی جام جهانی به وجود می آورد... - برای جام جهانی آماده خواهیم بود... - ژاوی هرناندز وارد می شود) چیزهایی نوشته بودم، از ژاپن هم صحبت شد، حالا بیایید سراغ انگلستان برویم. فوتبال انگلستان نیز کمابیش شبیه به ایران، از زمانی که فوتبال از دوره سنتی پیش از دهه نود فاصله گرفت، در تربیت مربی به مشکل خورد. تنها 4 تیم از 20 تیم لیگ برتر انگلیس مربی بومی دارند (در لیگ برتر ایران این عدد 12 است)، آخرین مرتبه که یک انگلیسی به عنوان مربی قهرمان لیگ انگلستان شده به سال 1992 بازمی‌گردد (در ایران سه سال پیش) و قطعا ما وضعیت بدتری در زمینه استعداد جذب مربی خارجی درجه یک با توجه به وضعیت اقتصادی و اجتماعی موجود داریم. انگلیسی‌ها در دوره کشف در سطح ملی سراغ گزینه‌هایی مانند اسون گوران اریکسون و کاپلو رفتند و از صدر تا ذیل‌های باشگاه‌های انگلیسی، در هر سطحی که بودند هجوم خارجی‌ها اتفاق افتاد. از مشکلاتی که این بین به وجود آمد، مشکلی تفاوت فرهنگی بود. اریکسون جنجال‌های عجیبی به وجود آورد و کاپلو در حالی که درک نمی‌کرد چرا جان تری باید به خاطر ادا کردن چیزهایی نژادپرستانه به آنتوان فردیناند از کاپیتانی ملی خلع شود، عطای سرمربیگری را با دستمزد خوبی که داشت، به لقایش بخشید. آن‌ها در این سال‌ها گزینه‌های بدی نیز از بین هموطنان خود استخدام کردند اما نهایتا سراغ گرت ساوتگیت رفتند که تجربه خاصی در زمینه مربیگری نداشت. اتحادیه فوتبال انگلستان نیز بی نقص‌ترین در جهان نیست و حتی سیری صعودی در دهه‌های اخیر مانند ژاپن و قطر نداشته است. با این حال انگلیسی‌ها به این نتیجه رسیدند که وام گرفتن مربی موفق خارجی در سطح سرمربی تیم ملی، نمی‌تواند ایرادهای فوتبال داخلی را مرتفع کند. آن‌ها در ذهن خود به این سوال جواب دادند که مربی ملی با توجه به روزهای معدودی که تحت عنوان فیفادی بازیکنانی بیست و چند ساله را در اختیار دارد، چه تغییری می‌تواند به وجود بیاورد؟ گرت ساوتگیت توانست بعد از 28 سال انگلستان را به نیمه نهایی جام جهانی برساند و در لیگ ملت‌های اروپا بالاتر از اسپانیا و کرواسی صدرنشین شود.

آیا از مربی‌ای که با شوک فرهنگی به مراتب وسیع‌تر در ایران روبرو می‌شود و دیگر به سطح یک تعلق ندارد، می‌شود انتظار داشت که دست به معجزه بزند؟ آیا جایگاه فعلی تیم ملی ایران، چه خوب یا بد، برآمده از دل لیگ و بازیکنانی نیست که از سطوح پایه تربیت آن‌ها -چه در موردِ علیرضا جهانبخش و چه در موردِ سردار آزمون، چه در مورد علیرضا بیرانوند چه در مورد محمدرضا خانزاده- توسط مربیان بومی شکل گرفته است؟ آیا می‌شود به طور کامل از مربیان بومی دست شست اما از بازیکنان بومی انتظار کارهایی ماورایی داشت؟ آیا از حضور دستیار فرگوسن در ایران، چیزی به عنوان دانش دستگیر مربیان بومی شده است؟ آیا بهتر نیست در صورت استخدام مربیان خارجی بادانش، از آن‌ها در سطوح پایه استفاده کرد؟

در شرایط دودستگی، بهتر است سراغ گزینه‌هایی که بر این دودستگی می‌افزایند نرویم. بازگشت برانکو ایوانکوویچ به تیم ملی، به نظر این روزها هیچکس را خوشحال نخواهد کرد و او از سمتی در صورت تداوم حضور در جایگاه کنونی خود می‌تواند بهترین کارایی را داشته باشد. احتمالا حالا لحظه آه کشیدن است. یا اینکه سراغ گزینه‌ای جوان و تحصیل کرده برویم و آن رفتارهای سابق در قبال مربیان بومی را نشان ندهیم. به او هم هشت سال زمان بدهیم یا اگر اولین بازی را با شکست به پایان برد، او را با حیا کن، رها کن راهی نکنیم. در حالی که دو سال تا اولین بازی مهم فاصله داریم، آیا می‌شود مدام به تجربه بسیار کوتاه‌مدت علی دایی و امیر قلعه نویی فکر نکنیم؟ برای مثال سراغ وحید هاشیمان برویم که چند سالی می‌شود بالاترین مدارک مربیگری را به دست آورده است و چه بسا منتظر یک شانس خوب باشد. او شخصیت محکمی دارد که شاید بیشتر از چشم‌های آبی به کار این روزهای درخت به خاک غلتیده فوتبال ایران بیاید.


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دیکته شب کلاس اول دبستان