هیچ علاقه‌ای نباید مقدم بر علاقه به امام زمان(عج) شود


یک استاد اخلاق با بیان اینکه نباید تعلقی مقدم بر...
یک استاد اخلاق با بیان اینکه نباید تعلقی مقدم بر تعلق به امام داشته باشیم، گفت: یکی از چیزهای مهمی که انسان را از ولی خدا جدا می کند و در این زمان می تواند انسان را از امام زمان(عج) جدا کند، تعلقات است.

به گزارش خبرنگار گروه مهدویت و غدیر خبرگزاری شبستان: حجت الاسلام «مسعود عالی» در ادامه سلسله مباحث اخلاقی-اعتقادی خود با عنوان «نباید تعلقی مقدم بر تعلق به امام داشته باشیم» سخنرانی کرد و ابعاد دیگری از امام شناسی و وظایف پیروان واقعی در برابر امام معصوم(ع) را بیان و بخشی هایی از سیر تاریخی این مساله را بررسی کرد.

در ادامه متن این سخنان تقدیم حضورتان می شود:

حجت الاسلام «مسعود عالی» طی سخنانی اظهار کرد: یکی از چیزهای مهمی که انسان را از ولی خدا جدا می کند و در این زمان می تواند انسان را از امام زمان(عج) جدا کند، تعلقات است، این امر سبب می شود که انسان در هر زمان به امام معصوم(ع) کمک ندهد آن هم وقتی که پای کار و بحران پیش بیاید چون علاقه و تعلقات بر علاقه او به امام معصوم(ع) مقدم شده اند.

این استاد اخلاق تصریح کرد: هیچ علاقه ای نباید بر علاقه به ولیّ خدا مقدم شود، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) وقتی به سمت کوفه می رفت با لشکر کوچک اش به یکی از محبین اهل بیت(ع) به نام «طرماح بن عدی طائی» برخورد کرد که از کوفه بیرون آمده بود. او شخصی بود که در زمان حضرت امیر(ع) به شجاعت شناخته می شد تا حدی که به گونه ای در برخورد با معاویه او را عاجز کرده بود، در عین حال شاعر اهل بیت(ع) هم بود.

وی ادامه داد: طرماح با امام حسین(ع) ملاقات کرد اما طرماح امروز طرماح دیروز نبود، چرب و شیرین دنیا تغییرش داده بود، او در مواجهه با حضرت(ع) و در پاسخ به این سوال که از کوفه چه خبر؟ به امام(ع) پاسخ داد: به سمت کوفه نیا، عبیدالله بن زیاد کوفه را گرفته و اجازه نمی دهد که حتی یک نفر به کمکت بیاید، اگر می خواهی جایی بروی به یمن برو و من آنجا 10هزار شمشیرزن برایت آماده می کنم. حضرت(ع) جواب داد: هرچه که خدا بخواهد همان می شود. طرماح نیز گفت: من مقداری جنس برای زن و بچه خود خریداری کرده ام، می روم آنها را به دست شان برسانم و بعد برمی گردم و به تو ملحق می شوم. او در حالی که می دید لشکر «حر» امام حسین(ع) را محاصره کرده و حضرت سیدالشهداء(ع) با خطر فاصله ای ندارد برگشت تا آذوقه را به دست خانواده اش برساند و سوال این است که آیا خون زن و بچه تو از خون خانواده امام حسین(ع) رنگین تر بود که رفتی و امام حسین(ع) را تنها گذاشتی؟

حجت الاسلام عالی تاکید کرد: امام حسین(ع) بعد از شنیدن سخنان طرماح فرمود: «برو اما دیر نیا»، او رفت اما تا برود سمت یمن و آذوقه را برساند بسیار زمان برد و هنگام برگشت سربازان ابن زیاد جلویش را گرفتند و سوال کردند کجا می روی؟ جنگ تمام شد و سر حسین(ع) و یارانش را از کربلا می برند، دیر رسیدی. علاقه به خانواده و رسیدگی به آنها مقدس است اما نباید مقدم به علاقه به ولی خدا شود.

این پژوهشگر سیره اهل بیت(ع) اضافه کرد: در این میان آدم هایی با سرنوشت های متفاوت هم بودند، امام حسین(ع) روز دوم محرم به کربلا رسید، زمانی که بعد از آن هر روز از کوفه به لشکر عمر سعد اضافه می شد، دختر امام حسین(ع) سوال کرد که ما لشکر نداریم و همه آن طرف می روند. حضرت(ع) پاسخ دادند: لشکر ما در پیش است. بعد نامه ای به دو خط به «حبیب بن مظاهر» نوشتند که ای حبیب اگر می خواهی به فرزند پیامبر(ص) کمک کنی بسم الله، این نامه را پیک به کوفه برد و مخفیگاه حبیب را یافته و پیام را به او داد در حالی که ابن زیاد به دنبال بزرگان شیعه می گشت. حبیب آدم شناخته شده ای بود. اما او بعد از خواندن نامه آن را روی چشم گذاشت و از مخفیگاهش خارج شد و زمانی که بیرون آمد «مسلم بن عوسجه» دوست دوران نوجوانی اش را دید. از او سوال کرد کجا می روی؟ پاسخ داد: حمام. حبیب گفت بیا برویم امام حسین(ع) ما را دعوت کرده است و آن دو بی آنکه به منزل خبر بدهند، راهی کربلا شدند. اگر مثل طرماح می خواستند حرکت کنند، نمی رسیدند.

حجت الاسلام عالی در پایان خاطرنشان کرد: ناگهان یاران امام حسین(ع) متوجه گردوخاکی از دور شدند و دیدند که حبیب و به همراه مسلم و تنی چند از افراد دیگر می آیند، در این هنگام امام حسین(ع) رو به دخترش کرد و فرمود: لشکر ما هم در حال آمدن است. این چنین بود که آنها تعلق به امام را مقدم بر علایق خود قرار دادند.

پایان پیام/248
روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید