سنجاقک تنها...


سنجاقک تنها...

آنگاه که چشمه ها گریه می کرد حباب ها می شکست سنجاقک تنها کنار چشمه بالهایش را به آغوش کشید ترس داشت.. از دوباره صبح شدن از وحشت آدم ها در خلوت تنهایی اش امشب... بالهایش را چنان به همشاعر:فاطمه یوسفی

آنگاه که چشمه ها گریه می کرد
حباب ها می شکست
سنجاقک تنها
کنار چشمه
بالهایش را به آغوش کشید
ترس داشت..
از دوباره صبح شدن
از وحشت آدم ها
در خلوت تنهایی اش
امشب...
بالهایش را چنان
به هم فشرد
اکنون....
حباب ها دیگر نمی شکند
صورت چشمه خیس آب است
او تا آخر دنیا
پرواز نخواهد کرد...

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود کتاب کار دیکته شب اول ابتدایی - کتاب گاج