دیدگاه مولوی به کربلا«عاشورا»امام حسین


دیدگاه مولوی به کربلا«عاشورا» وامام حسین(ع) مذهب و آیین مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، همواره در طول تاریخ مورد بحث و جدل قرار گرفته‌است و می‌گیرد. این موضوع شاید به خاطر پیچیدگی‌های شخصیت و تفکر مولوی و حب و بغض‌های موجود پیرامون او باشد، که  پیچیده و حل نشدنی به نظر می‌رسد. «گریه بر سیدالشهدا» ازنگاه مولوی: مولوی در اوایل دفتر ششم مثنوی، داستانی...

دیدگاه مولوی به کربلا«عاشورا» وامام حسین(ع)

مذهب و آیین مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، همواره در طول تاریخ مورد بحث و جدل قرار گرفته‌است و می‌گیرد. این موضوع شاید به خاطر پیچیدگی‌های شخصیت و تفکر مولوی و حب و بغض‌های موجود پیرامون او باشد، که پیچیده و حل نشدنی به نظر می‌رسد.

«گریه بر سیدالشهدا» ازنگاه مولوی:

مولوی در اوایل دفتر ششم مثنوی، داستانی تعریف می‌کند که در روز عاشورا،‌ در شهر شیعه نشین حلب:

روز عاشورا همه اهل حلب/ باب انطاکیه اندر تا به شب

گرد آید مرد و زن جمعی عظیم/ ماتم آن خاندان دارد مقیم

ناله و نوحه کنند اندر بکا/ شیعه، عاشورا برای کربلا

بشمرند آن ظلمها و امتحان / کز یزید و شمر دید آن خاندان

شاعری غریب به شهر می‌رسد و متعجب می‌شود که چه اتفاقی افتاده است که مردم چنین عزاداری می‌کنند و شروع به پرس و جو می‌کند و چنین پاسخ می‌شنود:

روز عاشورا نمی‌دانی که هست / ماتم جانی که از قرنی بِه است

پیش مؤمن کی بود این غصه خوار / قدر عشق گوش، عشق گوشوار*

پیش مؤمن ماتم آن پاک‌ روح / شهره‌‌تر باشد ز صد طوفان نوح

*منظور از «گوش »حضرت پیامبر(ص) و «گوشواره »امام حسین(ع) است.

شاعر هم که این جواب، برایش سنگین آمده بود می‌گوید:

گفت آری لیک کو دور یزید / کی بُدست این غم چه دیر اینجا رسید

چشم کوران آن خسارت را بدید / گوش کرّان آن حکایت را شنید

خفته بودستید تا اکنون شما / که کنون جامه دریدید از عزا

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان / زانک بد مرگیست این خواب گران

روح سلطانی ز زندانی بجست / جامه چه درانیم و چون خاییم دست

چونک ایشان خسرو دین بوده‌اند / وقت شادی شد چو بشکستند بند

یعنی که امام‌حسین(ع) با شهادت به وصال محبوبش رسید و این جای عزاداری ندارد بلکه شما باید بروید به حال خودتان گریه کنید که در خواب غفلت به سر می‌برید.

این بیان مولانا، حساسیت‌ها و مخالفت‌های زیادی را ایجاد کرده‌است. بسیاری معتقدند مولوی به طور کلی با عزاداری بر امام حسین(ع)‌ مخالف است و عاشورا را روز شادی و نه غم و اندوه می‌داند

و اخیرا هم برخی به اصطلاح روشنفکران با استناد به سخن او بر عزاداری‌های مردم در ایام محرم خرده می گیرند.

کار بعضا تا جایی پیش‌رفته که برخی مولوی را از مخالفین اهل بیت می‌نامند و او را ناصبی می‌دانند.

نظر مولوی درباره اهل بیت(ع) ،علی الخصوص« امام حسین» چیست؟

ای پسِ سوءالقضا حسن‌القضا…

علی(ع) در تاریخ اسلام همواره یک شاخص بوده‌است. مرزهای تفکرات و مذاهب اسلامی اغلب بر سر محبت و ولایت ایشان ترسیم شده‌اند و اگر می‌خواهیم عقیده کسی را درباره اهل بیت بدانیم، بهتر از ارادت به علی(ع) مدرکی نخواهیم داشت.

مولوی در وصف علی(ع) چنین می‌سراید:

ای علی که جمله عقل و دیده‌ای/ شمّه‌ای واگو از آنچ دیده‌ای

تیغ حلمت جان ما را چاک کرد/ آب علمت خاک ما را پاک کرد

باز گو‌ای بازِ عرش خوش‌شکار /تا چه دیدی این زمان از کردگار

چشم تو ادراک غیب آموخته/ چشمهای حاضران بر دوخته

آن یکی ماهی همی‌بیند عیان/ وان یکی تاریک می‌بیند جهان

راز بگشا‌ای علی مرتضی /ای پس از سؤ القضا حسن القضا

یا تو واگو آنچ عقلت یافتست/ یا بگویم آنچ برمن تافتست

این ارادت تا جایی پیش می‌رود که مولوی چنین می‌سراید:

در دایره وجود موجود علیست/ اندر دو جهان مقصد و مقصود علیست

گر خانه اعتقاد ویران نشدی/ من فاش بگفتمی که معبود علیست

از این دست اشعار در نسخه‌های مختلف دیوان شمس و مثنوی او فراوان است. هرچند از این اشعار نمی‌توان درباره مذهب مولوی نظر قاطعی داد، به خصوص که اشعاری هم در وصف خلفای راشدین از او باقی‌مانده‌است ولی به قطع می‌توان گفت که مولوی از دوست‌داران و محبان اهل بیت عصمت و طهارت است و اتهام ناصبی بودن به او نمی‌چسبد!

کجایید ای شهیدان خداییمولوی

مولوی در وصف امام حسین‌(ع) هم بسیار سروده است. شعر معروفی که در هیئت‌ها و عزاداری‌های ماه محرم بسیار می‌خوانیمش از غزلیات مولاناست که سروده:

کجایید ای شهیدان خدایی/ بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک روحان عاشق/ پرنده‌تر ز مرغان هوایی

کجایید ای شهان آسمانی/ بدانسته فلک را درگشایی

کجایید ای ز جان و جا رهیده/ کسی مر عقل را گوید کجایی

کجایید ای در زندان شکسته/ بداده وام داران را رهایی

کجایید ای در مخزن گشاده/ کجایید ای نوای بی‌نوایی

او همچنین در اشعار خود نسبت به «تبری از دشمنان اهل بیت» هم بی‌توجه نبوده است .

در «داستانی که یک فرد ظالم، سیدی از آل رسول را آزار می‌داده» چنین می‌گوید:

با شریف آن کرد مرد ملتجی/ که کند با آل یاسین، خارجی

تا چه کین دارند دایم دیو و غول/ چون یزید و شمر با آل رسول

مولوی شاعری عارف‌مسلک است و عرفان هم همه شور است و شهود! عاشورا هم شورانگیز‌ترین و پرشهودترین واقعه تاریخ بشریت است و عارف اگر عارف باشد هیچگاه از توجه به آن غافل نخواهد بود و مولانا هم از قافله شور و شعور حسینی به قدر توان توشه برداشته‌است و با وجود اینکه از نظر تاریخی به نظر می‌رسد در میان شیعیان زندگی نکرده‌است ولی عاشورا را در اشعارش گرامی داشته‌است.

عاشورا روز غم یا سُرور؟!

در خبر است از شب عاشورا که امام حسین(ع) از حضرت قاسم پرسیدند:«قاسم جان مرگ از دید تو چگونه است؟»

حضرت قاسم پاسخ دادند:«شیرین‌تر از عسل» و گفته‌اند که وقتی امام حسین(ع) منازل بهشتی اصحاب را به ایشان نشان‌دادند و مرگ را پلی برای وصول به این نعمت‌ها خواندند، اصحاب از شوق آن به استقبال شهادت می‌شتافتند.

اما از سوی دیگر هم در روایات و اخبار زیادی،‌ غم و اندوه فراوانی برای اهل بیت در این ایام ذکر شده‌است،‌به طوری که یاد و نام کربلا و عاشورا اشک را از دیده مبارک اهل بیت جاری می‌کرده‌است.

همچنین معصومین به شیعیان فرموده‌اند:

«محرم ماه حزن و اندوه و گریستن بر مصیبت اهل بیت است

اما این «حزن و سرور» چگونه جمع می‌شود؟!

بزرگان گفته‌اند که کربلا واقعه‌ایست دو بعدی که بخشی از آن مربوط به دنیا و وقایع اجتماعی است که تمامش رنج و اندوه اهل بیت عصمت و طهارت و هتک حرمت آنان توسط امت جدشان است. بر این مصائب باید خون گریست که چرا

امت رسول خدا ۵۰ سال بعد از رحلتش به قدری در انحطاط و فساد غوطه‌ور می‌شوند که با سید جوانان بهشت و حرم رسول خدا این‌گونه برخورد می‌شود و یزیدی که وحی را دروغ می‌خواند به خلافت مسلمین می‌رسد؟

اما بُعد دیگرش همه عشق بازی مشتاقان وصل الهی با معشوق حقیقی است که به فرموده علی(ع)، دنیا زندان مؤمن است و حقیقتا برای پرنده مشتاق پرواز در آسمان بی‌کران چه چیزی شیرین‌تر از آزادی است؟!

«سید ابن طاووس» عالم معروف شیعی، در مقتل معروف خود «لهوف»، می‌گوید:

اگر روایات معصومین که امر به عزاداری در عاشورا کرده‌اند نبود،‌ جایی برای عزاداری وجود نداشت بلکه باید شاد بود، چرا که عاشقی به معشوقش رسیده است.

مولوی هم چنین نظری را بیان می‌کند، هرچند که حرفی از روایات معصومین نزده‌است.

قضاوت درباره این‌که مولوی، در اشعارش خواسته به کلی عزاداری بر حسین(ع) را نفی کند و یا انتقادی به ضعف عزاداران حسینی در فهم عمق عاشورا کرده است، کار ساده‌ای نیست ولی لااقل به طور قطع می‌شود گفت که ملای رومی، از محبین اهل بیت بوده است./۰۸ مهر ۱۳۹۶خبرگزاری دانشجو

***

سابت ابن عربی اینگونه می نویسد:

جلال الدین مولوی بلخی نیز از این قافله عقب نمانده و اشعاری در این باب سروده است.

جلال الدین بلخی در دفتر سوم مثنوی به سرزمین کربلا و رفتن به آنجا اشاره می‌کند

و در دفتر ششم در قالب حکایتی به ترسیم عزدارای امام حسین پرداخته

و سپس آن را به نقد کشیده است. برای بررسی این اشعار سزاوار است نخست اشاره ای به متن این اشعار داشته باشیم. جلال الدین در دفتر ششم چنین سروده است :

روز عاشورا همه اهل حلبباب انطاکیه اندر تا به شب

گرد آید مرد و زن جمعى عظیم … ماتم آن خاندان دارد مقیم‏

ناله و نوحه کند اندر بکا … شیعه عاشورا براى کربلا

بشمرند آن ظلمها و امتحان … کز یزید و شمر دید آن خاندان‏

نعره ‏هاشان مى‏رود در ویل و وشت … پر همى‏ گردد همه صحرا و دشت‏

یک غریبى شاعرى از ره رسید … روز عاشورا و آن افغان شنید

شهر را بگذاشت و آن سو راى کرد … قصد جستجوى آن هیهاى کرد

پرس پرسان مى‏شد اندر افتقاد … چیست این غم بر که این ماتم فتاد

این رئیس زفت باشد که بمرد … این چنین مجمع نباشد کار خرد

نام او و القاب او شرحم دهید … که غریبم من شما اهل دهید

چیست نام و پیشه و اوصاف او … تا بگویم مرثیه ز الطاف او

مرثیه سازم که مرد شاعرم … تا از اینجا برگ و لالنگى برم‏

آن یکى گفتش که هى دیوانه‏اى … تو نه‏اى شیعه عدوى خانه‏اى‏

روز عاشورا نمى‏دانى که هست … ماتم جانى که از قرنى به است‏

پیش مومن کى بود این غصه خوار … قدر عشق گوش عشق گوشوار

پیش مومن ماتم آن پاک روح … شهره‏تر باشد ز صد طوفان نوح‏

نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعه‏ ى حلب‏

گفت آرى لیک کو دور یزید … کى بدست این غم چه دیر اینجا رسید

چشم کوران آن خسارت را بدید … گوش کران آن حکایت را شنید

خفته بودستید تا اکنون شما … که کنون جامه دریدیت از عزا

پس عزا بر خود کنید اى خفتگان … ز انکه بد مرگى است این خواب گران‏

روح سلطانى ز زندانى بجست … جامه چه دْرانیم و چون خاییم دست‏

چون که ایشان خسرو دین بوده ‏اند … وقت شادى شد چو بشکستند بند

سوى شادُروان دولت تاختند … کنده و زنجیر را انداختند

روز ملک است و گش و شاهنشهى … گر تو یک ذره از ایشان آگهى‏

ور نه‏اى آگه برو بر خود گرى … ز انکه در انکار نقل و محشرى‏

بر دل و دین خرابت نوحه کن … که نمى‏بیند جز این خاک کهن‏

ور همى ‏بیند چرا نبود دلیل … پشت دار و جان سپار و چشم سیر

در رخت کو از مى دین فرخى … گر بدیدى بحر کو کف سخى‏

آن که جو دید آب را نکند دریغ … خاصه آن کاو دید آن دریا و میغ [۱]‏

جلال الدین در دفتر سوم اشعار دیگری سروده و می گوید:

هین مدو گستاخ در دشت بلاهین مرو کورانه اندر کربلا

که ز موی و استخوان هالکان می نیابد راه پای سالکان [۲]

برخی پژوهشگران شعر دیگری نیز در این باره از جلال الدین نقل کرده اند که گفته است:

کورکورانه مرو در کربلاتا نیفتی چون حسین اندر بلا [۳]

البته این بیت در نسخه نیکلسون یافت نشد و گویا در نسخه‌های دیگر مثنوی موجود بوده یا به احتمال دیگر این بیت همان ابیات موجود در دفتر سوم است نه اینکه بیت جداگانه ای باشد اما در نسخه های گوناگون به صورت متفاوت نقل شده است.

«ملا هادی سبزواری» دراین باره می‌نویسد: «هین مرو کورانه اندر کربلا : مخفف کرب و بلا که مطلق زمین خوفناک باشد و از بعض نسخ نقل کرده اند که تا نیفتى چون حسین اندر بلا» [۴]

مضامین و یافته های اشعار مذکور :

متن اشعار کاملا واضح است و به جهت رعایت اختصار از شرح آن صرف نظر می‌کنیم، اما از مجموع این اشعار سه نکته استفاده می‌‌شود که اندیشه جلال الدین درباره واقعه عاشورا را ترسیم می‌کند:

۱- واقعه عاشورا صرفا یک حادثه ی تاریخی است که اساسا دوران آن گذشته و امروز دیگر سخن از یزید نیست؛

گفت آرى لیک کو دور یزید کى بد‏ست این غم چه دیر اینجا رسید

چشم کوران آن خسارت را بدیدگوش کران آن حکایت را شنید

۲- کسانی که عمری برای امام حسین علیه السلام عزاداری کرده اند در خواب غفلت به سر برده اند و حقیقت عاشورا را نفهمیده اند؛

خفته بود‏ستید تا اکنون شماکه کنون جامه دریدیت از عزا

پس عزا بر خود کنید اى خفتگانزانکه بد مرگى است این خواب گران‏

۳- روز عاشورا روز جشن و شادی است چون در این روز خسرو دین(امام حسین علیه السلام) از بند دنیا رهیده و به خدا پیوسته است؛

روح سلطانى ز زندانى بجستجامه چه دْرانیم و چون خاییم دست

چون که ایشان خسرو دین بوده ‏اند … وقت شادى شد چو بشکستند بند

سوى شادُروان دولت تاختند … کنده و زنجیر را انداختند

روز ملک است و گش و شاهنشهىگر تو یک ذره از ایشان آگهى‏

۴- زیارت شهدای کربلا و رفتن به بارگاه سیدالشهداء خیره سری و گستاخی است زیرا آنچه از ایشان به جا مانده (اگر به جا مانده باشد) مو و استخوانی بیش نیست و زیارت این استخوانها سالک را به سر منزل مقصود نمی رساند.

هین مدو گستاخ در دشت بلاهین مرو کورانه اندر کربلا

که زموی و استخوان هالکان … می نیابد راه پای سالکان

۵ – و از بیت ذیل، بر فرض صحت انتساب آن، چنین برداشت می شود که امام حسین علیه السلام نا آگاهانه و بدون هر گونه دوراندیشی به سمت کربلا خارج شدند و به تعبیر جلال الدین این حرکت کورکورانه انجام گرفته! لذا ما نباید مانند او عمل کنیم؛

کورکورانه مرو در کربلا تا نیفتی چون حسین اندر بلا

بررسی و نظر :

مطلب نخست مولوی که عاشورا را صرفا یک واقعه تاریخی قلمداد کرده است، بسیار عجیب است و درنگ بسیاری را می‌طلبد. اساسا آیا عاشورا ریشه ای مذهبی و اعتقادی دارد یا اینکه صرفا یک رخداد تاریخی است؟

آیا با گذشت تاریخ دیگر عزاداری و گریه بر سیدالشهداء لزومی نخواهد داشت؟

با توجه به مطالبی که در ادامه خواهد آمد روشن می‌شود که ائمه اهل بیت عاشورا را صرفا یک واقعه تاریخی ندانسته اند بلکه برای این روز به اعمال دینی زیادی سفارش فرموده اند و هیچگاه نفرمودند «کو دور یزید؟»، بلکه همچنان بر پاسداشت این واقعه همت می گماردند.

دیدگاه مولوی به کربلا«عاشورا»امام حسین

علامه جعفری در نقد و شرح خود بر مثنوی مولوی، با اعتراض بر مضامین اشعار مولوی درباره تخطئه عزاداری شیعیان در روز عاشورا، موارد متعالی و معنوی بسیاری را به طور مشروح بیان می کند. مواردی که مولوی می توانست با الهام گرفتن از وقایع کربلا در قالب شعر پیاده کند. ایشان در این زمینه می نویسد:

« آن چه که جلال الدین با نظر به چشم انداز کارى که در باره انسانیت ( هیومانیسم ) محض ، یا انسانى – الهى ، پیش گرفته بود ، مى توانست از داستان کربلا بهره بردارى کند ، مطالب زیر را که شمه اى از عناصر و واحدهاى داستان مزبور (تاریخ واقعه کربلا) است ، مطرح نموده و حقایق فراوانى را از واقعیتهاى قطعى نه از قصه هاى تمثیلى و ثابت نشده به فرهنگ مطلوب بشرى عرضه کند» سپس ایشان مفصلا مواردی را در چندین صفحه ذکر می کند که برای مطالعه آنها می توانید به آدرسی که در پاورقی درج شده مراجعه کنید. [۶]

علامه محمدتقی جعفری در ادامه به شدت بر مولوی اعتراض کرده و می نویسد:

«اگر گذشتن و انقراض حادثه ی کربلا بتواند دلیلى به عدم لزوم یادبود آن داستان باشد، حتى جلال الدین هم نمى تواند بگوید تنها به حال خود گریه کنید، زیرا چنانکه داستان خونین کربلا گذشته و به سلسلهء ابدیت پیوسته است هم چنین تبهکارى ها وگنه کارى هاى ما نیز به حکم

هر نفس نو مى‌شود دنیا و مابى‌خبر از نو شدن اندر بقا

عمر همچون جوى نو نو مى‌رسد … مستمرى مى‌نماید در جسد

گذشته و به پشت پرده‌ی طبیعت خزیده است، دیگر جایى براى گریه نمى ماند. اگر بگویید: گریه توام با توبه و بازگشت، کثافتها و لجنهاى روح را شستشو مى‌دهید، مى‌گوییم: گریه بر داستان نینوا نیز کثافتها و لجنهایى را که به روى انسان و انسانیت با دست تبهکاران کشیده مى‌شود، شستشو مى‌کند و مى‌گوید: روى انسان را پاک نگه بدارید… جلال الدین دو موضوع فرد و اجتماع را در این داستان بهم مخلوط نموده و به نتیجهء نادرستى رسیده است» [۷]

شمس تبریزی «نکوهش گریه بر امام حسین »

نکته دوم و سوم اشعار یاد شده که مستقیما به عزاداری برای امام حسین پرداخته و آن را به سخریه گرفته و روز عاشورا را روز شادی قلمداد می‌کند، بسیار عجیب تر از مطلب نخست است. و البته این تنها مولوی نیست که به واقعه عاشورا اینگونه می نگرد بلکه سخن مولوی ریشه در عقاید انحرافی تصوف دارد.

شمس تبریزى (استاد مولوی) نیز گریه بر خاندان عصمت و طهارت را به استهزا می گرفته و مولوی نیز از او تبعیت کرده است. شمس مى‏ گوید: «”خجندى” بر خاندان پیامبر مى ‏گریست، ما بر وی مى ‏گریستیم، یکی به خدا پیوست، بر وی مى ‏گرید…!» [۸]

شمس در جای دیگر می گوید: «خجندی می گوید که مصیبت خاندان می دارم! مصیبت خود را فراموش کرده است.» (مقالات شمس، صفحه۳۴۱)

این‏جا باید گفت: پس باید – العیاذ بالله – بر حال عرش و کرسی و لوح و قلم و زمین و آسمان که همه بر حسین علیه السلام گریستند، بلکه باید بر حال پیامبر و امیرالمؤمنین صلوات للّه‏ علیهما و آلهما و… هم گریه نمود که حتی قبل از واقعه جگرگداز عاشورا بر حسین‏شان گریستند، و زمین و زمان را به سوختن و گداختن فرمان راندند، و عالم را در سوگ آن جانِ جانان به اندوه و ماتم ابدی نشاندند!

باید از کسانی که مى ‏کوشند بدیهیات را انکار کرده، و شمس و مولوی را شیعیانِ اهل تقیه و مدارا معرفی کنند، پرسید که: آیا در همان شرایطی که “شمس خجندى” بى ‏پروا بر شهید مظلوم کربلا گریه مى‏ کرد، تقیه ی شمس و مولوی اقتضا مى‏ کرد که به اجتهاد در مقابل نصوص بی حد و حصر برخیزند، و سوگواری بر امام شهیدان را استهزاء کنند؟[۹] در هر حال اندیشه جلال الدین در این اشعار کاملا روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد.

دیدگاه «عبدالقادر گیلانی »درباره عزاداری امام حسین(ع)در روز عاشورا

عبدالقادر گیلانی (قطب اعظم و سرسلسله فرقه صوفیه قادریه) نیز درباره عزاداری در روز عاشورا همین باور را ابراز کرده است؛ عبدالقادر گیلانی پس از بیان اشکالی که شیعیان درباره روزه روز عاشورا و سرور این روز بر اهل تسنن مطرح می کنند، چنین پاسخ می‌دهد:

قد طعن قوم على من صام هذا الیوم العظیم وما ورد فیه من التعظیم وزعموا أنّه لا یجوز صیامه لأجل قتل الحسین بن علی رضى اللّه عنهما فیه. وقالوا: ینبغی أن تکون المصیبه فیه عامّهً لجمیع الناس لفقده فیه، و أنتم تتّخذونه یوم فرح وسرور … هذا القائل خاطئ و مذهبه قبیح فاسد لأن الله تعالی اختار لسبط نبیه صلی الله علیه (و آله) و سلم الشهاده فی اشرف الأیام و أعظمها و أجلها و اوقعها عنده… و لو جاز أن نتخذ یوم موته [یوم‏] مصیبه لکان یوم الإثنین أولى بذلک، إذ قبض اللّه تعالى نبیه [محمدا] صلّى اللّه علیه و سلّم فیه، و کذلک أبو بکر الصدیق رضی اللّه عنه قبض فیه.‏.. کذلک یوم عاشوراء لا یتخذ یوم مصیبه، و لأن یوم عاشوراء إن اتخذ یوم مصیبه لیس بأولى من أن یتخذ یوم فرح و سرور.[۱۰]

ترجمه: قومی (شیعیان) به روزه گرفتن و بزرگداشت روز عاشورا ایراد گرفته اند و گمان کرده اند به خاطر قتل امام حسین رضی الله عنه در این روز، روزه گرفتن جایز نیست و گفته اند به خاطر شهادت ایشان باید در این روز هر ساله عزاداری کرد و طعنه می زنند که

شما این روز را روز فرح و شادی قرار می دهید

«کسی که قائل به این حرف باشد خطا کار است و مذهبش قبیح است» زیرا خداوند خواسته است به خاطر قرار دادن شهادت سبط نبی صلوات الله علیه و سلم در این روز مبارک بر مقام ایشان بیفزاید و او را به مقام خلفای راشدین برساند…

اگر بنا باشد روز مرگ (سیدالشهدا) را روز ماتم قرار دهیم روز دوشنبه سزاوارتر به این کار است زیرا در این روز خدا جان پیامبرش محمد و همچنین ابوبکر را گرفت…

روز عاشورا روز مصیبت نیست زیرا عزای این روز شایسته تر از شادی و سرور نیست.

حاشیه: ابن عربی و تبرک جستن به روز عاشورا با پیروی از بنی امیه

پیش تر و در مطالب قبل اشاره شد که ابن عربی به کرّات و به انحاء مختلف، به شرافت، فضیلت و برکت روز عاشورا تاکید می کند و آن را در زمره ایامی چون ماه مبارک رمضان، شبهای قدر، روز عرفه و… قرار می دهد و روایاتی را از اسلاف خود در فضیلت و استحباب روزه این روز ذکر می کند.

آیا شعر کجائید ای شهیدان خدایی از مولوی است؟

اما در ادامه بررسی دیدگاه مولوی باید گفت که برخی با تکیه بر ابیات زیر که منتسب به وی است، تلاش می کنند تا دیدگاه او درباره عزاداری امام حسین علیه السلام را تعدیل کنند:

کجایید اى شهیدان خدایى … بلاجویان دشت کربلایى‏

کجایید اى سبک ‏روحان عاشق … پرنده تر ز مرغان هوایى‏

کجایید اى شهان آسمانى … بدانسته فلک را درگشایى‏ … [۱۱]

این ابیات در کتاب دیوان کبیر شمس با تصحیح بدیع الزمان فروزانفر آمده است.‌ لازم به ذکر است که دیوان شمس به دلیل حجمِ گسترده آن و مشوّش بودنِ نسخِ موجود از آن، هنوز متنِ کاملاً قابلِ اعتمادی از جهتِ تصحیح ندارد. فروزان فر، ده نسخه خطی را در تصحیح دیوان شمس به کار گرفته است. بر اساس فهرست توصیفی فروزانفر – که در مقدمه ی جلد اول دیوان کبیر آمده – می توان دریافت که وی نسخه ی «فذ» یعنی نسخه ی قونیه مورخ ۷۷۰ را به دلیل این که کامل ترین نسخ است و تعداد اشعار آن از همه بیشتر، در استنساخ مبنای کار»[۱۲] قرار داده است. بنابراین اساس کار، حجیم ترین نسخه است، نه معتبر ترین آن.

نقد استاد مینوی بر تصحیح دیوان شمس بدیع الزمان فروزانفر

استاد مجتبی مینوی در مقاله ی «لزوم اهتمام در چاپ کردن کتاب مولانا به طریق تصحیح انتقادی»، دیوان تصحیح شده توسط فروزانفر را در ترازوی انتقاد گذاشته است.

یکی از ایرادهایی که فروزانفر در مقدمه ی خود، بر دیوان شمس چاپ لکنهو وارد می کند این است که «در اشعار اصلی، حذف و اضافات ناروا راه یافته و عده ی بسیاری از غزلیات دیگران، در ضمن اشعار اصلی آمده است»[۱۳]، بنابراین در حین مطالعه ی این چاپ در سال ۱۳۱۲ «هر غزلی را که دور از مشرب صافی تصوف و فقر مولانا می شناخت، به علامتی مشخص می نمود.»[۱۴] پس فروزانفر کاملا بر این امر وقوف داشته است که در دیوان شمس، اشعار دخیل بسیاری وارد شده است؛ همان نظری که مینوی نیز بر آن است:

«…غزل سازی به روال غزل های مولانا در سرزمین روم در میان درویش های مولوی و اولاد و احفاد مولانا متداول شده بود و دو برابر دیوان غزلیاتی که از مولوی مانده است (دیوان کبیر یا دیوان شمس تبریزی) غزلیاتی است که دیگران ساخته و در آنها به شیوه ی مولوی، نام شمس تبریزی را گنجانده اند.» [۱۵]

بر این اساس، هر دو استاد، اذعان دارند که غزل های بسیاری از دیگران، وارد دیوان مولوی و به نام او شده است. این کار در تاریخ ادب فارسی، بی سابقه نیست؛ چرا که بسیاری از افراد ناشناخته، بدین وسیله آثار خود را زنده نگاه می داشته اند و یا گاه کاتبان بی اطلاع به دلیل نزدیکی اشعار، شعری را در دیوانی می گنجانیده اند. در بعضی موارد نیز خود کاتبان، اشعاری بر نظم و نسق دیوانی که کتابت می کرده اند، می سرودند و بدان می افزودند.

استاد مینوی در ادامه، طریقه ی دست یابی استاد فروزانفر را به نسخ، شرح می دهد و کار او را چنین نقد می کند:

«مرحوم فروزانفر، وقتی که در صدد چاپ کردن دیوان شمس تبریزی برآمد، از مردی موسوم به فریدون نافذ اوزلق که مدیر مؤسسه ی تاریخ طب در دانشگاه انقره است، خواهش کرد عکس نسخه ای را برای او بفرستد. فریدون نافذ عکس بزرگترین مجموعه ای از این غزلیات را که می توانست بیابد، گرفته فرستاد [یعنی همان نسخه ی «فذ» ]… بنده عکس سه نسخه ی بسیار معتبر از دیوان شمس از سه کتابخانه ی ترکیه فراهم آورده به طهران فرستادم. نسخه ای از قونیه، نسخه ای از افیون قره حصار و نسخه ای از کتابخانه ی اسعد افندی از استانبول. دو ثلث از غزل هایی که در نسخه ی عکسی فریدون نافذ بود، در این سه نسخه اصلا نیست. رمز این سه نسخه در چاپ مرحوم فروزانفر، قو، قح و عد است و اگر در مجلدات ده گانه ی این کتاب نظر بیندازید و مأخذ غزل ها را که در حاشیه ی پای صفحه ذکر کرده است بخوانید، خواهید دید که بیش تر غزل های مندرج در این دیوان کبیر را قو، قح و عد ندارد. یعنی که از مولانا نیست؛ به دلیل این که سه نسخه ی معتبر قدیم آنها را ندارد. ترجمه ای که آقای گلپینارلی از غزلیات مولانا به ترکی کرده است، از روی نسخه ی اسعد افندی بوده و بنابراین در آن ترجمه هم دو ثلث این غزل ها نیست. نسخه ی چستربیتی که یکی دیگر از مآخذ مرحوم فروزانفر بوده است نیز از همان نسخه های “اوعى و اجمع بوده و بنابراین دارای مبلغ زیادی غزلهای الحاقی مردود و مشکوک فیه است. مرحوم فروزانفر چون آن همه غزل را از روی آن نسخه ی اولی که به دستش رسیده بوده است، توسط آقایان یزدگردی و کریمان نویسانیده بوده، دیگر نخواسته است از آنها چشم بپوشد؛ آنها را با نسخه های دیگر مقابله کرده و ماخذ آنها را در حواشی ذکر کرده است که باز همین کار لااقل این فایده را دارد که از روی آن، ما بدانیم کدام غزلها مورد شک و تردید یا به کلی مردود است.» [۱۶]

در نتیجه بدون مشاهده و بررسی حواشی جناب فروزانفر، نمی توان به تمامی اشعار این چاپ از دیوان شمس، اعتنا و اعتماد نمود و به اشعار آن استناد کرد. از همین روی به یکی از کتابخانه های بزرگ مراجعه کردیم تا با بررسی تعلیقات جناب فروزانفر، مشخص شود که اشعار مذکور(کجائید ای شهیدان خدایی)، در نسخ معتبر خطی دیوان شمس موجود بوده است، یا از جمله اشعاری است که بعد ها به دیوان مولوی افزوده شده است؟

نتیجه بررسی ها این بود که اشعار مورد بحث(کجائید ای شهیدان خدایی)، در نسخه های معتبر و قدیمی قو(نسخه موزه قونیه که از روی نسخ دست اول استنساخ شده است)، قح(نسخه کتابخانه گدک احمد پاشا) و عد(نسخه کتابخانه اسعد افندی در سلیمانیه که از روی نسخ دست اول استنساخ شده است) وجود ندارد[۱۷]، و به قول استاد دکتر مینوی، انتساب آن به مولوی مردود است و نمی توان از این اشعار برای تحلیل دیدگاه های مولوی بهره جست. تصاویر مربوطه در ادامه درج شده است.

دیدگاه مولوی به کربلا«عاشورا»امام حسین

دیدگاه مولوی به کربلا«عاشورا»امام حسین

حاشیه: یکی دیگر از اشعاری که برخی از صوفیان شیعه برای اثبات تشیع مولوی از آن استفاده می کنند، ابیاتی است که طلیعه آنها اینچنین است:

ای شاه شاهان جهان الله مولانا علی .. ای نور چشم عاشقان الله مولانا علی… الی آخر

و

ای مرغ خوش الحان بخوان الله مولانا علی … تسبیح خود کن بر زبان الّله مولانا علی… الی آخر

جالب است که این اشعار حتی در نسخه فروزانفر (که حدود دو سوم اشعار آن در نسخه های قدیمی و معتبر نیست) هم وجود ندارد. عجیب است که برخی چگونه برای اثبات تشیع مولوی به آن استناد می کنند. [۱۸]/منبع:ابن عربی

پاورقی

[۱] مولوی، مثنوى، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏، تهران‏، ۱۳۷۳، چاپ اول‏، ص ۸۴۶

[۲] مولوی، مثنوى، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏، تهران‏، ۱۳۷۳، چاپ اول‏، ص ۳۳۴

[۳] خیراتیه، ج۲، ص۴۵ به نقل از نقدی بر مثنوی، ص ۲۲۲ نقل شده که در بعضی از نسخ مثنوی این بیت موجود است.

[۴] ملا هادی سبزواری، شرح مثنوی، سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامى، ۱۳۷۴ ش، ج۲، ص ۴۸

[۶] محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى جلال الدین محمد مولوى، انتشارات اسلامی، تهران، ۱۳۵۳ ش، ج ۱۳، ص ۳۰۷

[۷] محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى جلال الدین محمد مولوى، انتشارات اسلامی، تهران، ۱۳۵۳ ش، ج ۱۳، ص ۳۱۸

[۸] شمس تبریزی، مقالات، تحصیح احمد خوشنویس (عماد)، زهره، تهران، ۱۳۴۹، ص ۲۷۱

[۹] یا اینکه خود را از سیده کائنات زهرای اطهر علیها السلام ، برتر دانسته، او را “زاهده بى‏ معرفت” بدانند و خود را “عارف واصل”؟! آیا حتی سنی مذهبان به خود اجازه می دهند که چنین جسارتی به ساحت قدس و طهارت والا ولیه‏ اللّه‏ عظمای خداوند، فاطمه صدیقه علیها السلام نمایند؟

[۱۰] عبدالقادر گیلانی، الغنیه لطالبی طریق الحق، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۷ م، ج۲، ص۹۳

[۱۱] مولوی، دیوان کبیر شمس‏، مصحح: بدیع الزمان فروزانفر، طلایه، تهران‏، ۱۳۸۴، چاپ اول،‏ ص ۱۰۰۴، غزل شماره ۲۷۰۷

[۱۲] مولوی، کلیات شمس، مقدمه ی فروزانفر، امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۳: یج

[۱۳] مولوی، کلیات شمس(نسخه قونیه)، تصحیح توفیق هـ سبحانی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، ۱۳۸۶، ۲جلد

[۱۴] مولوی، کلیات شمس(نسخه قونیه)، تصحیح توفیق هـ سبحانی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، ۱۳۸۶، ۲جلد

[۱۵] مینوی، لزوم اهتمام در چاپ کردن کتاب مولانا به طریق تصحیح انتقادی، مجله آینه ی میراث،۱۳۸۱، سال۵، شماره۱، ص۹۲

[۱۶] مینوی، لزوم اهتمام در چاپ کردن کتاب مولانا به طریق تصحیح انتقادی، مجله آینه ی میراث،۱۳۸۱، سال۵، شماره۱، صص۹۲ و۹۳

[۱۷] مولوی، کلیات شمس(دیوان کبیر)، با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان فروزانفر، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۶۳، چاپ سوم، جلد۶، صص ۵۶ و ۵۷، غزل شماره ۲۷۰۷

[۱۸] البته قرائن دیگری نیز وجود دارد که نشان می دهد این شعر از مولوی نیست و بعد ها توسط صوفیان شیعه به دیوان او افزوده شده است. مثلا مولوی خودش را در این شعر، ملای رومی خطاب نموده در حالیکه به اقرار مولوی پژوهان، این لقب پس از قرن ۹ استفاده میشده و پیش از آن سابقه نداشته است.

***

«حجت الاسلام قادرفاضلی» پژوهشگر و شاگرد علامه جعفری :

«کورکورانه نرو در کربلا/ تا نیفتی چون حسین اندر بلا»شعر«مولوی» نیست

دیدگاه مولوی به کربلا«عاشورا»امام حسین

فاضلی درموردمولوی چنین می گوید:

اگر کسی از ابتدا تا انتهای مثنوی و دیوان شمس را خوانده باشد، متوجه می‌‌شود که مولوی نه تنها علیه امام حسین(ع) و قضیه کربلا چیزی نگفته، بلکه تأیید هم کرده است. منتها برخی از انسان‌های بی‌انصاف که می‌خواهند به اهداف خود برسند، یکی از شعرهای مولوی را تحریف کرده‌اند و جاهایی از شعر او را زده‌اند و جاهایی را اضافه کرده‌اند و به مولوی نسبت داده‌اند که به گوش من نیز رسیده است.

مثلاً می‌گویند که مولوی می‌گوید: «کورکورانه نرو در کربلا/ تا نیفتی چون حسین اندر بلا»، شما اگر کل مثنوی و دیوان شمس را زیر و رو کنید این بیت را پیدا نمی‌‌کنید و معلوم است این دروغی است که ساخته‌اند.

این بیت کذب محض است. اصلا واژه کورکورانه، ادبیات مولوی نیست و آن زمان واژه «کورکورانه» نبوده و استفاده نمی‌شده و از واژه «کورانه» استفاده می‌شده که در نسخه‌شناسی‌ها هم موجود است و کاملا مشخص است که این بیت بعدها جعل شده و به مولوی نسبت داده شده است.

مولانا شبیه این بیت، چیز دیگری گفته منتها آدم‌های مریض‌القلب تحریف کردند. مولانا کلاً در کل مثنوی در دو جا این مطلب را نسبتاً مشروح بیان کرده که یکی دفتر سوم و دیگری دفتر ششم است. در دفتر سوم، در اصل می‌گوید: «هین مدو گستاخ در دشت بلا / هین مران کورانه اندر کربلا» مولانا می‌خواهد بگوید وقتی انسان می‌خواهد در یک وادی پر خطر قدم بگذارد، باید آگاهانه برود. اگر انسان بخواهد در وادی که سرتاسر بلاست و خطرش زیاد است، کورکورانه برود گرفتار می‌شود و اجرش نیز از بین می‌رود.

در تاریخ داریم صدها نفر همراه امام حسین (ع) راه افتادند و به این خیال بودند که ایشان می‌خواهد حکومت کند و اینها هم دور و بر ایشان بپلکند و به چیزی برسند. بعد که آرام آرام دیدند نه اینجا بوی خون می‌آید، اکثریت برگشتند و اقلیت هفتاد و اندی نفر ماندند.

مولوی می‌گوید:

که ز موی و استخوان هالکان / می نیابد راه پای سالکان

جمله‌ راه استخوان و موی و پی / بس که تیغ قهر لاشی کرد شی

مولوی می‌گوید اینجا جایی است که انسان‌هایی که در اینجا فدایی شدند انقدر زیادند که تو جای پا پیدا نمی‌کنی تا روی زمین بگذاری. همه جا گوشت و پوست و استخوان و خون انسانهایی است که در این راه به هلاکت رسیدند و جانشان را فدا کردند. تو باید بفهمی به یک همچنین جایی می‌روی و باید آن بصیرت لازم را به دست آوری.

اگر بخواهی کور کورانه بروی مثل آن چندصد نفری می‌شوی که راه افتادند و وسط راه برگشتند. اما اگر آگاهانه بروی و این فدا شدن و تکه تکه شدن را به جان بخری، هیچگاه بر نمی‌‌گردی کمااینکه برنگشته‌‌اند. در دفتر سوم این ماجرا را می‌گوید.

قسمتی ازمصاحبه فاضلی:«فاضلی» درس خارج فلسفه و عرفان را نزد حضرات آیات حسن زاده آملی و جوادی آملی و مصباح یزدی گذراند. پس از آن هشت سال در تهران در محضر علامه جعفری شاگردی کرد و پس بازگشت به قم مشغول تألیفات شد،وس دارای تألیفات متعددی است./۲۷آذر۱۳۹۲خبرگزاری فارس.

***

محمد بن علی بن ملک‌داد تبریزی ملقب به شمس‌الدین یا شمس تبریزی (متولد ۵۸۲ – متوفی ۶۴۵ هجری قمری) از صوفیان ایرانی مسلمان مشهور سده هفتم هجری است-قبرش در«خوی»است.

مولانا جلال الدین محمد بلخی «مولوی»: در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ متولد شد. پدر او مولانا محمدبن حسین خطیبی است که به بهاء الدین ولد معروف شده است،به او « سلطان العلماء »می گفتند

دیدگاه مولوی به کربلا«عاشورا»امام حسین

وفات مولوی درسال ۶۲۸ هجری قمری بود و در دیار «قونیه»ترکیه به خاک سپرده شد.

عشق وارادت شمس تبریزی به مولانا در حدود سال ۶۴۲ هجری قمری اتفاق افتاد وفرودوفراز (هجران و وصل) چنان او را واله وشیدا کرد که درس و وعظ را کنار گذاشت .موجب شکوفایی طبع شعراوشد.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه گوناگون

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


معما / زیر 10 ثانیه نسبت فامیلی ما رو حدس بزنید !!