می توان....


می توان....

می توان سهمی نداشت...زیر این چرخ کبود...تا قلب کوچکی...نا امیدی را زدود می توان در حاشیه..دید زد بر دایره..کار صدها نقطه کرد..خارج از این دایره می توان در محفل..شاعران خسته بود..بهر لبخندی ملیح..قطعهشاعر:زهرا اله دادی

می توان سهمی نداشت...زیر این چرخ کبود...تا قلب کوچکی...نا امیدی را زدود
می توان در حاشیه..دید زد بر دایره..کار صدها نقطه کرد..خارج از این دایره
می توان در محفل..شاعران خسته بود..بهر لبخندی ملیح..قطعه ای، بیتی سرود
می توان با قطره ها..جمع شد، مواج شد..محکم و توفنده بود..دشمن مرداب شد
می توان بی رنگ بود..در میان رنگها...ساده بود و ساده زیست..در کنار ننگها
می توان با مهره ها..خوب بازی کرد و باخت..یا به کیش کوچکی..بر دل شطرنج تاخت
می توان عمری دراز..عاشقی دوگانه بود.. لحظه ای رو سوی یار..ساعتی بیگانه بود
می توان در هست ها.. نیست شد، نابود شد..یا که روز مرگ عشق..بی سبب چون احمقان خشنود شد.. می توان خون خورد و دید.......

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ساخت کاردستی ورزشی برای کودکان با روش های ساده و راحت