غسل تعمید جنایتکار با آب جادویی شعر و ادب


... از تفاله های حزب دموکراتیک گله ای نیست. اینها بعد از چهل سال هنوز هم در مجالس خصوصی شان از "انقلاب شکوهمند ثور" می گویند... و بر کشتار های شان مباهات میکنند... و فکر نکنم تا صد سال دیگر هم به این حقیقت برسند که کشتن انسان گناه است... و...

... از تفاله های حزب دموکراتیک گله ای نیست. اینها بعد از چهل سال هنوز هم در مجالس خصوصی شان از "انقلاب شکوهمند ثور" می گویند... و بر کشتار های شان مباهات میکنند... و فکر نکنم تا صد سال دیگر هم به این حقیقت برسند که کشتن انسان گناه است... و حزب دموکراتیک جنایت کرده است... اما در برابر مردم و اذهان عامه با آسمان و ریسمان کردن ها تمام "الا و بلا" را به کردن " حفیظ الله " می اندازند!!. جناب حفیظ الله که یک تنه هم انقلاب کرد، هم هشتاد هزار "اشرار" را زندانی و اعدام کرد... حالا مرده و باقی رفقا موسیچه های بیگناه بودند و هستند که جز دموکراسی و همدیگر پذیری چیزی نمی خواستند و نمی خواهند و "اولی الامر" مسلمین جناب صبغت الله ایشان را عفو کرد.

در این اواخر یک روایت جدیدی را کشف کرده اند که گویا انقلاب هفت ثور "پلان انگلیس ها" بوده و روس ها به گواهی یک جنرال روس که یکی از رفقا با وی صحبت خصوصی داشته گفته که شوروی اصلا از پلان کودتا خبر نداشت! انگلیس ها گویا مشاورین روسی را در شکنجه گاه های اگسا و خاد استخدام کرده بودند!... این لاطائلات که گویا از یک منبع واحد فورمله گردیده این روز ها در دهان همه تفاله های حزب افتاده است... از این ها که بگذریم...

گله از دوستان است...
حافظه تاریخی بعضی از هموطنان بسیار ضعیف است!
گور های دسته جمعی، اعدام هزاران هزار انسان بیگناه بدون محاکمه، کشتار خونین دگر اندیشان... در برابر اشعار سلیمان لایق برای شان چنان کوچک می نماید که تو گویی وی موسیچه ٔ بیگناه بوده و زندگیش به شعر گویی سپری شده... گویی این دوستان در بام "تسامح" بالا شده و چنان مستانه بر دهل "همدیگر پذیری" و "فرهنگ پروری" میکوبند که از آن طرف بام پرت میشوند... جنایتکار حزب دموکراتیک به خاطر اشعارش با یک طلسم جادویی شخصیت برازنده میگردد... اینکه شاعر میتواند جنایتکار هم باشد در مخیله شان هم نمیگردد.

اگر شعر به تنهایی معیار سنجش شخصیت افراد میبود، شاه شجاع یکی بهترین شخصیت های کشور میبود.
برای این "سینه چاکان" شعر سلیمان لایق که گویا کشتار انسان ها را در یک کفه ی ترازو میگذارند و شعرش را در کفه دیگر و سنگینی کفه اشعارش را می بینند، اینک یک شعر این ... بوقلمون را که در وصف امین و کودتا ننگین ثور سروده برای دوستان میگذارم. تا مایه عبرت باشد برای شبه روشنفکرانی که حافظه تاریخی شان را از دست داده اند.

«شعری از سلیمان لایق در وصف رفقا (تره کی و امین)
نامه ای از زندان به پیشوا!

ای ز یُمنت خاکِ بیجان، جملگی جان گشته است
کلبه ای تاریک دهقانان، چراغان گشته است

از نبردِ حزب پیشاهنگ و اردوی جوان
زیر فرمان « امین»، کشور گلستان گشته است

گر«امین» فاتح شد، از شاگردی و مِهرِ تو شد
او به ملت گفت: کارش از تو سامان گشته است

این جهان، این کرهٔ خاکی ، چنین هرگز ندید
این چنین مشکل که با عقلِ تو، آسان گشته است

کارگر را از تو در کشور، غرور و افتخار
خان و خاین از تو مرعوب و هراسان گشته است

آن که می غُرید بر روی غریب و بینــوا
رفته در یک گوشه از ترسِ تو، پنهان گشته است

ظالم و استمگر و خونخوار و جلادانِ دِه
در کفِ تیغ تو ، با وجدان و انسان گشته است

بزرگر بی توشه را، پروردگار و، توشه دِه
نا امید و بی زمین ، دارای پلوان گشته است

خصم گر منکر بوَد، از معجزاتِ هفت ثور !
او تهی از جوهر مردی و وجدان گشته است

روشن از شمعِ تو شد، ویرانهٔ تارِ قرون
هر طرف بینی که مِهر «نور» تابان گشته است

دستگاه جَور دولت، آله ی استمگران
از قدومت یار و دمسازِ ضعیفان گشته است

تودهٔ زحمتکشِ این مرز بومِ باستان
از دل و جان انقلابت را ، ثنا خوان گشته است

از شعارِ نان و کالا، خانه و دست و سواد
غمگسارِ قرن ها خندان و رقصان گشته است

زنده بادا پیشوایِ داهی زحمت کشان !
این شعار مرد و زن، در خاکِ افغان گشته است

( لایق) من نیست در عصر تو زندانی شوم
شاعر از سوء تفاهم، مات و حیران گشته است»
سلیمان لایق

رشید رستمی


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید


ویژگی های افراد دو جنسه یا همان ترانس ها چگونه است ؟