ناردونه


ناردونه

بوی پاییزی گرفته این چهارشنبه‌ی تنهای‌ام، محو جان دادن نور خورشیدی شده‌ام که مثل جان من بی‌رمق‌ست! پارسال بود، چهل و یک ساعت عمر با قطاری بی‌مقصد و بلیط یکطرفه رفت رفت رو در رو چشمشاعر:خاطره خیوه

بوی پاییزی گرفته
این چهارشنبه‌ی تنهای‌ام،

محو جان دادن نور خورشیدی شده‌ام
که مثل جان من بی‌رمق‌ست!

پارسال بود،
چهل و یک ساعت عمر
با قطاری بی‌مقصد و بلیط یکطرفه
رفت رفت

رو در رو
چشم در چشم
بنگ بنگ
شلیک میکردی تو،
با دستان و کلماتی زیبا و
نقش وصال میزدی تابلوی دل من را

امروز اما،
در کافه‌ی تنهایی خود
من مانده‌ام و آتش سیگار‌ی در دست و
جای خالی سلوچی که
بر زانوانِ اندوهم سنگینی می‌کند

با زخمی عمیق،
چشم دوخته ای شده‌ام به در
که یک دریا تو را دوست دارد


خوش آمدی پاییز جان
دل‌خوشیم به بوی عطر ناردونه و سمفونی عاشقانه‌ی خش خش برگهای رنگین تو
خوش آمدی




فیلم عروسی زن دو شوهره همه را ناراحت کرد ! / کجا داریم می ریم !؟