زن
نمی دانم از ابتدا،
داستان زن را که می نوشته است !؟
که امروز حکایت این است و،
دیروز در جگر تاریخ ماندگار
رابعه بود و پروین و ستوده ها
زن در نهایت امر،
خفته در شکوفه ی تاریخ آدماست .
زن سیلاب اشک های نریخته ی مردان است
جسارت چشم های وامانده در مسیر زندگی است
زن جا مانده در میان بازوها
خدایی خود را کنون نفس می کشد به قفس
داستان زن به هرج و مرج رفته است
داستان سه زن خدای کهن،
به استثمار
به احتضار
که با گلوله و با اسید
تا پای رسانه کشیده است
نمی دانم از ابتدا
داستان زن را که می نوشته است
دیروز حکایت آن بود و،
امروز حکایت این
16/8/1393
نمی دانم از ابتدا،
داستان زن را که می نوشته است !؟
که امروز حکایت این است و،
دیروز در جگر تاریخ ماندگار
رابعه بود و پروین و ستوده ها
زن در نهایت امر،
خفته در شکوفه ی تاریخ آدماست .
زن سیلاب اشک های نریخته ی مردان است
جسارت چشم های وامانده در مسیر زندگی است
زن جا مانده در میان بازوها
خدایی خود را کنون نفس می کشد به قفس
داستان زن به هرج و مرج رفته است
داستان سه زن خدای کهن،
به استثمار
به احتضار
که با گلوله و با اسید
تا پای رسانه کشیده است
نمی دانم از ابتدا
داستان زن را که می نوشته است
دیروز حکایت آن بود و،
امروز حکایت این
16/8/1393