دوست


زورق ذوق من امشب به روی دوست رهاست 
تو مپندار که شوقم به لقای تو خطا...
زورق ذوق من امشب به روی دوست رهاست تو مپندار که شوقم به لقای تو خطا ست عطر گرم تو چو برخاست هوا عاطر شد گر که این عطر رود بر در دبگر، نه رواست من که بر کوی تو بنشسته و دستم به دعا است گر تو ردمشاعر:محمد-علی زرندی
زورق ذوق من امشب به روی دوست رهاست
تو مپندار که شوقم به لقای تو خطا ست
عطر گرم تو چو برخاست هوا عاطر شد
گر که این عطر رود بر در دبگر، نه رواست
من که بر کوی تو بنشسته و دستم به دعا است
گر تو ردم کنی از خانه خود، عین جفاست
از جفای تو من عمریست که حیرت زده ام
تو نگاهی بکن ای دوست،نگاه تو دوا ست
شانه ام پر تب و تاب است، تو دستی بر زن
دست تو بر تن این خسته جان رفته، شفا ست