رگبار در بهاران


رگبار در بهاران

وه چه بوی علفی پیچیده ، نم نم باران صفای سبزه داشت بو و عطر سنبل ونیلوفر یاس سپید در فضای بوستان پیچیده بود ، لیک دست حادثه بو و عطر گل ها را به یکباره ربود نم نم باران هم دیگر نبود خشمشاعر:بهرام معینی

وه چه بوی علفی پیچیده ،
نم نم باران صفای سبزه داشت
بو و عطر سنبل ونیلوفر یاس سپید
در فضای بوستان
پیچیده بود ،
لیک دست حادثه
بو و عطر گل ها را به یکباره ربود
نم نم باران هم دیگر نبود
خشم ابره تیره
واخم آلوده وسرد
در فضای اسمان پیچیده
با حالتی غران وخشم
ارامش را هم می ربود
نم نم بارانی دیگر نبود
تا بدون چتر با ارامش
قدم بر داریم ،
خواب نازغنچه ها
عطر باران ،
بوی خاک،
رایحه آن همه گل های فشنگ
در بوستان دیگر چه سود !
پای کو بی های سنبل عطر پونه
بوی پیچک های رنگی در بهاران
عبور می کند از لابلای علف ها
نیز باطراوت
بشوق دیدن یار
ولی هنوز کسی ایستاده
به زیر درختان منتظر
ز شدت رگباروریزش باران
این نعره از ابر است ،
ودر تنفس تنهایی
واسمان قیر گون
باید ساخت !
موسم دلگیری است
در این فصل بهار
که پر شده به یک باره
باد وطوفان وشدت رگبار
جانم دگر امد به لب ،
خورشید کی سر میزند
تا با کاروان یاد تو
تا شب بسویت پر کشم
ترسم که اخر عشق تو
برکشدم تا مرز جنون!
بهرام معینی (داریان ) بهار ۹۵






دار دنیا