مادر، مرا تنگ در آغوش بکش و عطوفت دستانت را بر جانم تزریق کن، من با تو جوانه زدهام، با تو پر گشودهام؛ اما هنوز همچون طفلی صغیر هواخواه مهر و نوازش تو هستم.
آری هنوز کودکم، هنوز بزرگ نشدهام پس نزن قلب مرا از محبت و عشق وجودت، سیرابم کن از شراب آغوشت تا محبت را نشخوار همیشگی ذهنم کنم.
تو که میخندی خوشحال و سرمستم، تو که میخندی بوی بهشت عطرآگین میکند این کوی و برزن را، با تو همه چیز خوب است و ساز زندگی هم کوک. از تمام دلتنگیها از تمام اشکها و شکایتها که بگذریم لبخند تو فریاد میزند که من خوشبختترینم، من مادری دارم به صلابت کوه، به لطافت گل، به قداست بهشت و به فداکاری شمع که ذرهذره وجودش را بر من تابید.
مادر چه کلمه سهل و ممتنعی، چه کلمه مقدسی و چه مفهوم زیبایی، چگونه تو را وصف کنم که تو در وصف نگنجی! حضورت برکت است و جلوه پرنور نگاه حقتعالی به بندگانش. تو به تعداد همه روزهای گذشته صبوری به تعداد همه روزهای آینده دلواپسی، تو به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه بیداری و من چگونه میتوانم تو را ستایش نکنم؟
بهانه نمیخواهم برای بوسیدن خستگی دستهایی که عمری بهپای بالیدن من چروک شد، برای در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همهسالهای دلتنگیام بود، چراکه تو ربالنوع زیبایی و عظمتی.
حال که مجالی یافتم برای نوشتن از آن اسوه فاطمی حال دلم خوب است، یعنی هرروزم با او خوب است. مادرم را میگویم، اویی که شیره جانش را بر من بخشید تا چنین عرض اندام کنم و استخوان بترکانم، بزرگ شوم و ببالم از حضورش و پشتم گرم باشد به محبتش.
از کودکیام میگوید، از اشک شوق بیمثالش وقتی که برای اولین بار نام مقدسش را بر زبانم جاری کردم و شاید هم آن زمان درکی از عظمت نامش نداشتم!
او در وصف دنیای زیبای مادرانههایش چنین گفت: مادر بودن یعنی سیر نشدن از عشق ورزیدن، یعنی با هرلحظه خوشحالی فرزندت هزار برابر خوشحال باشی. باید اینقدر رشد کنی و از خودگذشته شوی تا بیداریهای شبانه باوجود همه خستگیها برایت ملالآور نباشد.
زمانی که مادر میشوی، مسئولی در برابر هر رفتار و گفتار فرزندت، این تویی که باید خوب زیستن و خوب بودن را به او دیکته کنی.
باید بتوانی محافظ و پشتیبان، نظم دهنده و دوست فرزند خود شوی، انسانی از خودگذشته که باید خیلی از خواستهها و نیازهای خود را برای خواستهها و نیازهای فرزندانش قربانی کند. یک مادر سخت تلاش میکند تا مطمئن شود فرزندان او از لحاظ تحصیل و مهارت، تواناییهای لازم را دارند تا بتوانند انسانهای کارآمدی باشند.
مادر بودن شاید سخت ترین و ارزشمندترین شغلی است که یک خانم میتواند در کل زندگیاش تجربه کند.
به خودت که میآیی میبینی بهیکباره چقدر تغییر کردی، زمانی برای تو لذتها و شیرینیهای زندگی تعریف دیگری داشته ولی اکنون خوشحالی تو گره میخورد به خوشحالی فرزندت.
اگر میوه جانت ناراحت باشد تو صد برابر بیشتر از او ناراحت میشوی، جانت به جانش وصل میشود. اگر بیمار شود دردش را تو میکشی و میخواهی به هر طریقی مرهمی شوی بر جان تبدارش.
مادر شدن یک موهبت الهی است که اگر نصیبت شد بدان که خوشبختترینی و اگر هم نشد بدان که مصلحت خداوند در این بوده است و چهبسا که ما درک درستی از حکمت خداوند نمیتوانیم داشتباشیم.
لحظهای که فرزند متولد میشود، تحمل و صبر مادر در حال امتحان شدن است. فرقی نمیکند آنها چهکاری میکنند یا چه چیزی میگویند، یک مادر فرزندش را بدون قید و شرط دوست دارد. کودکانی که عشق بدون قید و شرط از مادرانشان میگیرند، بعدها در زندگی نمیتوانند زیر بار عشقی که قید و شرط دارد بروند.
اما مسئولیتهای یک مادر تنها در اینها خلاصه نمیشود، مادر باید صبور باشد و بتواند اول برای فرزند خود دوست و رفیق جلوه کند و محرم اسرارش شود.
آموزش قوانین مهم زندگی به فرزند، همچون احساس همدلی و قبول کردن مسئولیت اعمال خود از مهمترین تکلیف یک مادر است، درواقع همچنان که فرزند وی رشد میکند در معرض یورش افکار و عقاید و ارزشهای متفاوت دوستان، فیلمهای سینمایی، اینترنت، تلویزیون و رسانهها قرار میگیرند که باید مادر همچون معلمی دلسوز و رفیقی صمیمی هدایتگر فرزندش باشد و بتواند ارتباطی سهل و خوب با وی برقرار کند.
یک مادر فرزند خود را برای پیدا کردن اهداف و ارزشهای خود در زندگی و اهمیت دانش و تحصیل و رفتار درست راهنمایی و کمک میکند و نظم و مهارتی که برای زندگی در خانه، مدرسه یا محل کار لازم است را آموزش میدهد.
بچهها در یک سن بخصوص باقی نمیمانند، بزرگ میشوند و بهتبع آن مشکلات و دغدغههای مربوط به آنها نیز بزرگتر میشود.
در عصر حاضر و در نسلی که نوجوانان و جوانان الآن قرار دارند به خاطر مقاومت و غروری که البته مقتضی سن آنهاست، ممکن است اختلافنظر بین خود و والدینشان ایجاد شود و درواقع میخواهند استقلال خود را ثابت کنند و بعضاً نگرانیهای مادران را نادیده بگیرند و به این نگرانیها برچسب محدودیت و دخالت بزنند.
خیلی از مادرها میگویند تا مادر نشوی درک صحیحی از رفتارهای یک مادر نمیتوانی داشته باشی که بهراستی هم سخنی بجاست، چراکه تفاوت میان نسلی که در این بین وجود دارد حرفهای هر دو طرف را برای هم نامفهوم جلوه میدهد؛ اما با اندکی زیرکی و تغییر نوع رفتار میتوان در دل آنها نفوذ کرد و با زبان خودشان با آنها همصحبت شد تا عطوفت و پاکطینتی وجودی خود را از پس نقاب قهر و تعصب بیجا نمایان کنند.
فرزند میوه جان مادرش است و در بیخبریها گویی یکتکه از وجودش از وی جدا شده و نبودش غم و اندوه را بر جان مادر تزریق میکند و همین که فرزندش را ببیند دردش تسکین پیدا کرده و حال دلش خوب میشود.
مادر بودن عاشقی کردن است و برای حرکت در این مسیر باید از جان مایه گذاشت و عاشق بود، عشقی بیکران که نمیتوان با هیچ منفعتی آن را تاخت زد. سایهاش مستدام باد، معشوقهای به نام مادر که با دعایش دنیای آدمی را تکان میدهد.
انتهای پیام