وقایع نگاری کوتاهی از ترانه سرای منزوی


وقایع نگاری کوتاهی از ترانه سرای منزوی

رساله درباره‌ی نادر فارابی رساله پژوهشی در وقایع‌نگاری نادر فارابی است که در سال ۱۳۹۰ به شکلی ناگهانی ناپدید شد.

مصطفی مستور بعد از انتشار آخرین اثر داستانی اش با نام «سه گزارش کوتاه درباره‌ی نوید و نگار» که در سال ۱۳۹۰ منتشر شده بود، رمان کوتاه «رساله درباره‌ی نادر فارابی» را تحویل نشرچشمه داده است.

«رساله درباره‌ی نادر فارابی» رساله پژوهشی کوتاهی است در وقایع‌نگاری ترانه‌سرای منزوی، نادر فارابی که غروب هفدهم دی‌ماه ۱۳۹۰ به شکلی ناگهانی ناپدید شد.

مستور درباره محتوای این رساله در مقدمه اثرش نوشته است: «این رساله از سه بخش و یک تکمله تشکیل شده است؛ بخش‌هایی که به‌رغم تفاوت‌های سبکی‌شان، می‌توانند مکمل یکدیگر و در نتیجه عناصر تشکیل‌دهندهٔ کلیت واحدی باشند.

وقایع نگاری کوتاهی از ترانه سرای منزوی

بخش اول، گزارش فشرده‌ای است درباره نادر فارابی که خسرو روزی، دوست و همکار او در مدرسه درختی، پس از تحقیقاتی نسبتا طولانی دربارهٔ نادر نوشته است. این‌جا لازم است تاکید کنم این بخش، با هر میزان از تسامح در تعریف معیار‌های بیوگرافی، هرگز نباید نوعی زندگی‌نامه‌نویسی محسوب شود؛ نه‌تن‌ها به این دلیل که عمیقا فاقد انسجام روایی است، بلکه از این نظر که به لحاظ روش پژوهش، محتوای یادداشت‌ها و البته کیفیت نثر و زبان نیز با هر نوع فرم بیوگرافی تفاوتی بنیادی دارد. این بخش، در بهترین حالت، کوششی است برای نوعی وقایع‌نگاری دربارهٔ مردی که اگر بشود او را در چند کلمه توصیف کرد، باید گفت به شکلی طبیعی غیرمنتظره، نامقید، حساس و ساده بود. در واقع با تکیه بر همین ویژگی‌ها است که این بخش از رساله را می‌توان در مجموع همچون کولاژی از وقایع نامربوط توصیف کرد؛ وقایعی که تنها دلیل همنشینی‌شان، پیوندشان با نادر فارابی است. در حقیقت، احتمالا هیچ ربط منطقی میان این وقایع وجود ندارد.

به‌نظر می‌رسد مسیر زندگی نادر فارابی، مانند مسیر سقوط برگی از درخت، نامتعین و غیرقابل‌پیش‌بینی بوده است. بااین‌حال، همواره این امکان وجود دارد که بازخوانی چندبارهٔ این وقایع و کوشش برای فهم پیوند‌های پنهان میان آن‌ها، برای آن‌ها که کولاژ را کمی بیشتر از هنر می‌دانند، روزنه‌ای به سوی درک این مسیر بگشاید.

بخش دوم، چنان که خواهید دید، نگاه کوتاهی است بر روز‌های نادر فارابی در مدرسهٔ درختی که براساس برخی نقل‌قول‌های روایت‌شده از او و یا خاطراتی که دیگران درباره‌اش گفته‌اند ــ و البته دریافت‌های شخصی‌ام ــ نوشته‌ام. در نوشتن این بخش از خسرو روزی و ناصر ادهم، دوست نزدیک نادر، کمک‌های زیادی گرفته‌ام که لازم است همین جا از هر دو این عزیزان سپاس‌گزاری کنم.

بخش سوم، دست‌نوشته‌ای است از نادر که ظاهرا در فاصلهٔ زمانی پس از خروجش از درختی و پیش از ناپدید شدنش نوشته است. این دست‌نوشته را خسرو روزی با خوش‌شانسی محض در زیرزمینی در اقدسیه ــ جایی که نادر زندگی می‌کرد ــ پیدا کرده بود و فکر می‌کنم این رساله بدون این دست‌نوشته چیزی کم داشت.»

در این کتاب مخاطب از ابتدای روایت به دلیل ویژگی نوشتاری مستور با مرموزی خاصی رو به رو می‌شود که به دلیل اشاره جزئی و نگاه ریز بین نویسنده به سوژه باعث شده بیش از یک روایت با بیوگرافی یک فرد حساس نسبت به اتفاقات دنیای پیرامونش مواجه شویم.

این کتاب از عجیب‌ترین وجوه ذهنی یک انسان صحبت می‌کند و تا انتهای آن مخاطب را همراه خود می‌برد تا مخاطب جواب سوال هایش را پیدا کند، در قسمت‌هایی از روایت فرد می‌تواند خود را جای نادر فارابی گذاشته و با او احساس نزدیکی کند، اما در قسمتی از روایت زندگی فارابی نمی‌توان دلیل بخشی کار‌های این شخص درک کرد، این فراز و فرود در یک داستان سبب جذابیت و مبهم شدن روایت آن شده است‌

آدم‌های مصطفی مستور در یک مرزبندی قاطع و مطلق تقسیم میشوند به: آدم‌های کاملا تاریک و آدم‌های کاملا روشن، تاریک‌های او در جایگاهی سمبلیک - ناظم مدرسه- بر مسند قدرت اند، و روشن‌های او در کنشی جالب، در دو سوی بردار آگاهی قرار دارند؛ یا از فرط ناآگاهی معصوم اند - مستور آن‌ها را ساده، خوب، بی پرسش از هستی- قلمداد میکند یا از فرط آگاهی و تفکر درباره جهان در مرز پوچی اند. جهان داستانی او جدال این دو نیرو است. نادر فارابی شخصیت کتاب جدید مصطفی مستور یک از نفس افتاده دیگر است، یک به پایان خط رسیده که در یاس‌های فلسفی درباره چیستی اتفاقات هستی، با آدم‌های کتاب‌های قبلی نویسنده اشتراک دارد، نادر فارابی با مجموعه‌ای از برداشت‌های کمابیش اگزیستانسیالیستی که از شرایط موجود به نفع یک آرمان و ایده آل گم شده گلایه‌مند است، از دست خود نیز خسته است و نمیداند تکلیفش چیست و با وجود خود در هستی چه باید بکند؟

رمان بر پایه سه تم اصلی بنا شده است؛ تبعیض، غیبت، عدالت راس این مثلث یعنی عدالت بغض فروخورده مستور است که زمانی در یک بیمارستان روانی ظهور میکند و اینجا در مدرسه درختی. این که همه کامیابی و ناکامی بشر وابسته است به چند گرم فسفر و مغز بیشتر یا کمتر داشتن که یکی را کودن میکند و رفوزه و روزمره و دیگری را نابغه و رفاهمند و موفق.

شواهد این تبعیض و پرسش جدی درباره عدالت جهان در جای جای آثار مستور با خشم باقی است، نوک پیکان این خشم سوی انسان است حتی وقتی مکررا دنبال صاحاب این دنیا میگردد و میگوید هر جا یک صاحابی دارد، رستوران، پمپ بنزین… هر یک صاحابی دارند، صاحاب این دنیا کیست؟ در واقع انسان را متولی بی لیاقتی برای آنچه در جهان به او سپرده شده، میداند. به این دلیل او بهترین متن ادبی سال را انشای ساده یک دانش آموز میداند نه جوایز ادبی که خود نیز در چرخه آن قرار دارد.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

کاش دنیا مثل دیواری بود که پشت داشت و میشد رفت پشت آن ایستاد، کاش دنیا در خروجی شد که میشد از آن بیرون زد و رفت توی حیاط پشتی آن و دراز کشید و خوابید یا در بی خیالی محض دست‌ها را توی جیب گذاشت و سوت زد و یا در تنهایی مطلق نشست و سیگار کشید و قهوه خورد. کاش میشد دنیا را، منظورم این است همه‌ی دنیا را، همه‌ی دنیا را با ستاره‌ها و کهشکان‌ها و آسمان و زمین هایش، مثل قالی لوله کرد و کنار گذاشت.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جملات و متن تبریک روز معلم به خواهرزاده و برادرزاده 1401 + عکس نوشته و پروفایل