مرد نبرد


مرد نبرد

زهرا,نرو ز غم,پسرت پیر می شود گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود حیدر اگر چه مرد نبرد است او ولی بغض غمت,شبانه گلوگیر می شود زینب,حسین را ز تنت دور می کند در خلوتش,ز درد زمین گیر می شود حیدر که بعد...

زهرا,نرو ز غم,پسرت پیر می شود
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
حیدر اگر چه مرد نبرد است او ولی
بغض غمت,شبانه گلوگیر می شود
زینب,حسین را ز تنت دور می کند
در خلوتش,ز درد زمین گیر می شود
حیدر که بعد تو, نتوانست سر کند
با کیسه ای طعام,سرازیر می شود
یک مرد هم که با غم تو خو گرفته است
از بخشِشَش کریم,نمک گیر می شود
بر هر که در زند به در خانه اش,حسن
از حُسن او ,ز غیر حَسن سیر می شود
عیّار گرچه خود نتوانست درک کند




بیزاری