مادر


مادر

دلم برای نگاهت چه تنگ است... غمگینم .. مادر تو را میگویم.. تویی که قوت قلبی و راحت جانم.. یکم تو عاشقانه سرم را به دوش میگیر؟... چه خسته ام و چه دلگیر.. نشان راه میخواهم... تو,, ای چراغ...

دلم برای نگاهت چه تنگ است...

غمگینم ..

مادر تو را میگویم..

تویی که قوت قلبی و راحت جانم..

یکم تو عاشقانه سرم را به دوش میگیر؟...

چه خسته ام و چه دلگیر..

نشان راه میخواهم...

تو,, ای چراغ تابانم...

امید هرشب و هر روز من توی مادر..

نگاه میخواهم....

به سجده ای که به شام و سحر روی مادر..
خسته ام....

خسته ی خسته...

قرارمیخواهم..

بگیر دست مرا..

همچو کودکی مادر ...

دوباره پای بر زمین کوبم.‌.

مداد میخواهم..

مدادی از جنس سکوت..

از دیار دور..

ولی مداد بهانه است..

دست تو را میخواهم....

فدای تو چه عاشقانه دوستم داری..

و چه بی بهانه مهربانی..

مادر دل تنگم..

نگاهم کن..

نگاه میخواهم..

شاعر رسول (سلطان)



برقصیم