کاوه آهنگر


کاوه آهنگر

کاوه آهنگر ز ظلم و ستم ها, تا قتل عام ز مغز جوانان, برای سرو شام از آسمان ایران روشنایی رفت که اهریمنی , نشسته بر تخت بشد کم کم جوان و نوجوانان که مغزشان میشد خوراک ماران روزگار به کام اهریمن...

کاوه آهنگر
ز ظلم و ستم ها, تا قتل عام
ز مغز جوانان, برای سرو شام

از آسمان ایران روشنایی رفت
که اهریمنی , نشسته بر تخت

بشد کم کم جوان و نوجوانان
که مغزشان میشد خوراک ماران

روزگار به کام اهریمن بگذشت
که حکمرانی کند بر کوه و دشت

بزد پُتک آهنگری بر نهل کفش
نَقش بست کاویانی درفش

به پا خواست به دادخواهی
که براندازد ضحاک را ز شاهی

بزد پُتکش بر فرق سَر ناپاک
بریخت بر زمین خون ضحاک

طلوع کرد خورشید میان ابر سیاه
فریدون پاک,نشست بر تخت شاه

نامت ای کاوه آهنگر, بماند جاودان
در این خاک دور باد دست ضحاکان زمان



ردّ پا