تاراج


تاراج

آرزویم را پَراندی خانه ات آباد باد مرغ سعد خانه ام از من براندی آن دلت شاداب باد فرش بی مهری بزیرم تو نشاندی سایه ات روی حریم خانه ات پُر بار باد تا نهایت در درون این دلم خنجر نشاندی آفرینا ؛...

آرزویم را پَراندی خانه ات آباد باد
مرغ سعد خانه ام از من براندی
آن دلت شاداب باد
فرش بی مهری بزیرم تو نشاندی
سایه ات روی حریم خانه ات پُر بار باد
تا نهایت در درون این دلم خنجر نشاندی
آفرینا ؛ اَحسنا
خُلق و خویَت تا ابدها مستدام جاوید باد
آفرینا اَحسنا بَر من که گویم هرچقدر طعنه به تو
گوش گیری حرف من
گوش دگر آزاد باد
شاد باد ,آزاد باد, آن خانه ات روی سرت آوار باد
گر کلامم را به طعنه هم نمیگیری بدان
ای دریغا؛این کلامم بر تو همچون باد باد
تا خدا هست و من و تو همچنان این را بدان
خانه ات همچون شعورت بی دلیل تاراج باد
سایه ی روی سرت هستم همیشه جاودان
این را بدان
تا نخواهی دست برداری زِمن
میکنم کاری همه گویند به تو, بر آن حیایت شرم باد
میکنم اینبار با طعنه کلامم مختصر
از خدا خواهم درون خانه ات آباد باد

خزررسولی 1395



مزار