خشم مترسک


خشم مترسک

تو را دوست دارم به اندازه ی مترسک و کلاغ ها انگشتان مترسک را دیدم که پر کلاغ های مزرعه را جدا می کرد من دلهره ی کلاغ ها را می شناسم و خشم مترسک را من در گندمزار نفس می کشم من هوای پیچیده ایی که عطر...

تو را دوست دارم به اندازه ی مترسک و کلاغ ها
انگشتان مترسک را دیدم که پر کلاغ های مزرعه را جدا می کرد
من دلهره ی کلاغ ها را می شناسم
و خشم مترسک را
من در گندمزار نفس می کشم

من هوای پیچیده ایی که عطر خاک را بین گندم ها می کشاند را دوست دارم
این را نه تو می دانی نه کلاغ ها و نه مترسک
دیگر تو را دوست ندارم
تو ترس می شوی دلهره وتشویش می شوی
تو پاییزی در برگ می شوی
تو حال وهوای درد می شوی
من در گندمزار نفس می کشم
و کلاغ ها پرواز
و مترسک ایستاده به خواب رفته
و تو ....



رویا