بی خواب..


بی خواب..

شبهای زیادی است که بی خواب تو هستم فرمانبر فرمان و ز اصحاب تو هستم مفتون کسی نیست دلم تا که تو باشی آماده ی مرگ ته گرداب تو هستم این سینه ستمگیر شد و خانه‌ بر انداز بر خیز و بسوزان که ز اقراب تو...

شبهای زیادی است که بی خواب تو هستم
فرمانبر فرمان و ز اصحاب تو هستم
مفتون کسی نیست دلم تا که تو باشی
آماده ی مرگ ته گرداب تو هستم
این سینه ستمگیر شد و خانه‌ بر انداز
بر خیز و بسوزان که ز اقراب تو هستم
میل متناوب شده این باختن اما
من منتظر فرصت کمیاب تو هستم
آواره ی معنای نگاه نگرانت
ویرانه ی رنگ لب و سرخاب تو هستم
رسم ادبم گشته فراموش و پریشان
در مبحث هر روزه ی آداب تو هستم
خود باخته ای شعله نوازم ته دوزخ
ترسیده از آن لحظه ی ارعاب تو هستم
یک لحظه بیا خوب نظر کن که درینجا
من صید فریبنده ی جذاب تو هستم
وامانده ی واماندگی این دل ماتم
احساس غریبی است که بی تاب تو هستم
فریاد خفیفی ته حلقوم سعید است
حرفی که چرا سوژه ی هر قاب تو هستم


سعید آریا 5 آذر 402



باران