بیقراری


بیقراری

با تو همیشه عاشقِ شب زنده داری ام بی تـــــو دلم گرفته و در حال زاری ام بانو غزال ناز نگاهت بــه دل نشست با رفتنت ببین زده ای زخم کـــاری ام وقتی کـــه نیستی دلِ من زار می زند انگار در درونِ قفس می...

با تو همیشه عاشقِ شب زنده داری ام
بی تـــــو دلم گرفته و در حال زاری ام

بانو غزال ناز نگاهت بــه دل نشست
با رفتنت ببین زده ای زخم کـــاری ام

وقتی کـــه نیستی دلِ من زار می زند
انگار در درونِ قفس می گــــذاری ام

خورشید آسمانِ دلم چشم ناز توست
بـــــر من بتاب تشنهٔ انـــوارِ یاری ام

حالم خراب و لحظه به لحظه خراب تر
جانم بیا که خستهٔ چشم انتظاری ام

عمریست چشم دوخته ام سوی در بیا
تا کی بــــه حال دلهره وارم سپاری ام

شاهیـن شوق پـــر زده از آشیانه اش
دیگر نمانــده طاقتِ لحظه شماری ام






بی حاصلی