هنوز صیت کلامش....


هنوز صیت کلامش حدیث جان دارد ز سرزمین رهایی دو صد نشان دارد هنوز در غم...
هنوز صیت کلامش حدیث جان دارد ز سرزمین رهایی دو صد نشان دارد هنوز در غم خون خفتگان این بستان حدیث خون به ناحق ارغوان دارد شگفت آنکه به صد گونه زخم تا تاری خدنگ حادثه صد گونه بر کمان...
هنوز صیت کلامش حدیث جان دارد
ز سرزمین رهایی دو صد نشان دارد

هنوز در غم خون خفتگان این بستان
حدیث خون به ناحق ارغوان دارد

شگفت آنکه به صد گونه زخم تا تاری
خدنگ حادثه صد گونه بر کمان دارد

ندیده‌ایم به عالم به موج خیز بلا
حدیث واهمه از بحر بیکران دارد

به پاس همت جان بر کفان آرش کیش
چراغ قافله در راه رهروان دارد

ز روز واقعه در فتنه خیز خردادی
هزار نکته ی ناگفته بر زبان دارد

چه روزها به سر آورده‌ایم تا روزی
یکی دلی به غم شام کاروان دارد

خوش آن حریف موافق به روز میدانم
به کربلای جهانم سر سنان دارد

نفیر کیست سروشا به دور خاموشی
چنین حکایت یاران خسته جان دارد

صیت: آوازه
خدنگ: تیر