فاسق: نمایشنامه ای در یک پرده


فاسق: نمایشنامه ای در یک پرده

تابستان خانه ای مجزا در نزدیکی ویندزور. صحنه شامل دو قسمت است. اتاق نشیمن در سمت راست با سالن کوچک و درب جلویی در امتداد مرکز اتاق خواب و بالکن، در یک طبقه سمت چپ، پلکان کوچکی به سمت درب اتاق خواب وجود دارد آشپزخانه پشت صحنه ، سمت راست میزی با...

تابستان خانه ای مجزا در نزدیکی ویندزور.
صحنه شامل دو قسمت است. اتاق نشیمن در سمت راست با سالن کوچک و درب جلویی در امتداد مرکز اتاق خواب و بالکن، در یک طبقه سمت چپ، پلکان کوچکی به سمت درب اتاق خواب وجود دارد آشپزخانه پشت صحنه ، سمت راست میزی با پوششی مخملی دراز، مقابل دیوار سمت چپ اتاق نشیمن مرکز صحنه قرار دارد. در سالن کوچک گنجه ای وجود دارد. اثاثیه راحت و با سلیقه اند.
سارا زیرسیگاریها را در اتاق نشیمن خالی و گردگیری می کند. صبح است. او لباسی بدون چروک و موقر پوشیده است. ریچارد از حمام وارد اتاق خواب می شود. از پشت صحنه سمت چپ از گنجه سالن کیف دستی اش را بر می دارد، به طرف سارا میرود، گونه اش را می بوسد. برای لحظه ای لبخند زنان به او نگاه می کند. سارا لبخند میزند.

ریچارد: (با خوش رویی) فاسقت امشب میاد؟
سارا: اوهوم.
ریچارد: چه ساعتی؟
سارا: سه
ریچارد: قراره برید بیرون یا تو خونه میمونین؟
سارا: اوه... فکر کنم تو خونه بمونیم.
ریچارد: فکر میکردم میخوای باهاش بری نمایشگاه.
سارا: میخواستم آره... ولی فکر کنم ترجیح بدم با اون امروز تو خونه بمونم.
ریچارد: اوهوم. خب باید برم.
(به سالن می رود و کلاه لگنی اش را می پوشد.)
ریچارد: فکر می کنی واسه مدت زیادی بمونه؟
سارا: اوهوم...
ریچارد: پس حول و حوش ... شش.
سارا: آره
ریچارد: بعد از ظهر دلپذیری داشته باشی.
سارا: اوهوم...
ریچارد: بای بای.
سارا: خداحافظ...


بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

چگونه سوانح هوایی سرنوشت سیاسی کشورها را تغییر داد؟