کجا به روی تو ما را.....


کجا به روی تو ما را هوای گلشن بود واز آستان تو ما را حدیث رفتن بود به بام...
کجا به روی تو ما را هوای گلشن بود واز آستان تو ما را حدیث رفتن بود به بام جلوه چه کردی که دیده در عالم چنان به نقش تو حیران آفریدن بود دل رمیده ی ما را ندیده کس به جهان که جز به زلف تو در...
کجا به روی تو ما را هوای گلشن بود
واز آستان تو ما را حدیث رفتن بود

به بام جلوه چه کردی که دیده در عالم
چنان به نقش تو حیران آفریدن بود

دل رمیده ی ما را ندیده کس به جهان
که جز به زلف تو در فکر آرمیدن بود

فکند بخت نگونم به بیستون بلا
چه جای شکوه ز شیرین لبان ارمن بود

نه من ز جور خزان زمانه پژمردم
که هر دمش سر یغمای سرو و سوسن بود

به سایه‌ سار سهی سرو این چمن چه نشاط
که در تطاول بستان نه جای خفتن بود

نیامدی به تسلای حال سوته دلان
که وقت مرهم و تیمار و سرکشیدن بود

مباد در دل دوران چنین خراب فراق
نصیب کس نشود طالعی که با من بود

به جان زنده دلان صد چو عالمم به جهان
به کار دوست نه در حدّ مشتی ارزن بود