یار5
چرا از من گرفتی فاصله یار نباشی عمر من بی حاصله یار شدم آوارهی کوه و بیابان منم جا ماندهای از قافله یار ندارم من خبر از کوی یارم نباشد هیچ اثر از روی یارم شکسته بال پرواز سیاوش که پر گیرم دوباره...
چرا از من گرفتی فاصله یار
نباشی عمر من بی حاصله یار
شدم آوارهی کوه و بیابان
منم جا ماندهای از قافله یار
ندارم من خبر از کوی یارم
نباشد هیچ اثر از روی یارم
شکسته بال پرواز سیاوش
که پر گیرم دوباره سوی یارم
نگاه بر قلب عاشق بی امان کن
سخن با این دل بسته زبان کن
مکن ظلمی دگر بهر عذابش
بی رحمی به یار نگران کن
ولم رفتُ دلم رفت، دلبرم رفت
هوای عاشقی هم از سرم رفت
سیاوش غیر تو یاری ندارد
چو مجنونم که لیلی از برم رفت
با نگاهت بر دلم جان میدهی
بوی یار و بوی جانان میدهی
شکر ایزد بر دلم جاری بود
لا اقل تو بوی انسان میدهی
اگر غمهای عالم گیر بیارم
دمار از روزگارش در بیارم
دوپایش تا به زانو میکنم خرد
به یک لحظه نیاید سوی یارم
نزارید از غم یارم بمیرم
نزارید با دل زارم بمیرم
بگویید دلبر نازم بیاید
سرم بر دامن یارم بمیرم
دلمن پیلهای دیگر ندارد
به سینه کینهای دیگر ندارد
بجز مهر و وفا بر جمع یاران
دل من شیوهای دیگر ندارد
دو چشمات دل نشینِ ای ول من
خیالت همنشینِ محفل من
سیاوش یار و غمخواری ندارد
به یادت شب نشینِ این دل من
دلم بهر دلش پرواز می کرد
سفر بر کوی یار آغاز میکرد
حواسش بود تماما پیش دلبر
ولی دلبر برایش ناز میکرد
زهجر یار دلم زیر و زبر شد
ندانسته جوانیم هدر شد
بسی زحمت به پای او کشیدم
فلک حال دلم بد بود بتر شد
بیا باد شمال سمت من زار
بیار برمن ز عطر و بوی دلدار
ببخش برمن زخاک کوی دلبر
کنم نور دوچشمم تحفه ی یار
همیشه شاد و مرغوبم کنارت
کمی عالی تر از خوبم کنارت
مکن ترک سیاوش یار جونی
طلوعی بی غروبم در کنارت
چرا بختم ز خو بیزار نمیشه
چرا خوابیده و بیدار نمیشه
شدم پیر نیامد یار و دلدار
چرا یارم پی دیدار نمیشه
چرا سنگدل شدو یارم نیومد
چنان تنگدل شدم یارم نیومد
شکسته این دل امیدو وارم
به غم منزل شدو یارم نیومد
غریبی بی پناهم در دل شب
بودآوای دل ای یارو ای رب
سیاوش درد غربت بس گرونه
که دارد ارمغان سوزوغم و تب
دو چشمانم بود وقف نگاهت
چگونه من کنم وصف نگاهت
بیا با مهربانی یار جونی
کنم با بوسه ای صرف نگاهت
سیروس مظفری( سیاوش)
نباشی عمر من بی حاصله یار
شدم آوارهی کوه و بیابان
منم جا ماندهای از قافله یار
ندارم من خبر از کوی یارم
نباشد هیچ اثر از روی یارم
شکسته بال پرواز سیاوش
که پر گیرم دوباره سوی یارم
نگاه بر قلب عاشق بی امان کن
سخن با این دل بسته زبان کن
مکن ظلمی دگر بهر عذابش
بی رحمی به یار نگران کن
ولم رفتُ دلم رفت، دلبرم رفت
هوای عاشقی هم از سرم رفت
سیاوش غیر تو یاری ندارد
چو مجنونم که لیلی از برم رفت
با نگاهت بر دلم جان میدهی
بوی یار و بوی جانان میدهی
شکر ایزد بر دلم جاری بود
لا اقل تو بوی انسان میدهی
اگر غمهای عالم گیر بیارم
دمار از روزگارش در بیارم
دوپایش تا به زانو میکنم خرد
به یک لحظه نیاید سوی یارم
نزارید از غم یارم بمیرم
نزارید با دل زارم بمیرم
بگویید دلبر نازم بیاید
سرم بر دامن یارم بمیرم
دلمن پیلهای دیگر ندارد
به سینه کینهای دیگر ندارد
بجز مهر و وفا بر جمع یاران
دل من شیوهای دیگر ندارد
دو چشمات دل نشینِ ای ول من
خیالت همنشینِ محفل من
سیاوش یار و غمخواری ندارد
به یادت شب نشینِ این دل من
دلم بهر دلش پرواز می کرد
سفر بر کوی یار آغاز میکرد
حواسش بود تماما پیش دلبر
ولی دلبر برایش ناز میکرد
زهجر یار دلم زیر و زبر شد
ندانسته جوانیم هدر شد
بسی زحمت به پای او کشیدم
فلک حال دلم بد بود بتر شد
بیا باد شمال سمت من زار
بیار برمن ز عطر و بوی دلدار
ببخش برمن زخاک کوی دلبر
کنم نور دوچشمم تحفه ی یار
همیشه شاد و مرغوبم کنارت
کمی عالی تر از خوبم کنارت
مکن ترک سیاوش یار جونی
طلوعی بی غروبم در کنارت
چرا بختم ز خو بیزار نمیشه
چرا خوابیده و بیدار نمیشه
شدم پیر نیامد یار و دلدار
چرا یارم پی دیدار نمیشه
چرا سنگدل شدو یارم نیومد
چنان تنگدل شدم یارم نیومد
شکسته این دل امیدو وارم
به غم منزل شدو یارم نیومد
غریبی بی پناهم در دل شب
بودآوای دل ای یارو ای رب
سیاوش درد غربت بس گرونه
که دارد ارمغان سوزوغم و تب
دو چشمانم بود وقف نگاهت
چگونه من کنم وصف نگاهت
بیا با مهربانی یار جونی
کنم با بوسه ای صرف نگاهت
سیروس مظفری( سیاوش)