شب وصل


شب وصل

شب وصل شب وصل علی با کردگار است دلم را داغ غم‌ها بی شمار است ببین ای مسجد کوفه خطر را به اطرافت نما امشب نظر را الا ای مسجد کوفه تو امشب چرا افسرده احوالی چو زینب چرا ای مسجد کوفه غمینی ؟ تو...

شب وصل
شب وصل علی با کردگار است
دلم را داغ غم‌ها بی شمار است
ببین ای مسجد کوفه خطر را
به اطرافت نما امشب نظر را
الا ای مسجد کوفه تو امشب
چرا افسرده احوالی چو زینب
چرا ای مسجد کوفه غمینی ؟
تو امشب میزبان شاه دینی
چرا ای مسجد کوفه غریبی
به سینه داری اسرار عجیبی
بیا بشکن تو مُهر بی زبانی
بگو اسرار با من آنچه دانی
ببین یک سو یتیمی زار و خسته
دو چشمش بسته بر درهای بسته
یتیم دیگری با آه و زاری
کند بهر وصالش بیقراری
یتیمی دامن مادر گرفته
و چشمی در غم بابا ، نخفته
بگو با من تو اسرار دل خویش
بنه مرهم تو بر زخم دل ریش
چرا امشب دلت را غم گرفته
فضای شهر را ماتم گرفته
چرا شیر خدا تنهای تنهاست
مهیا بهر قتلش از چه روبا(ه) ست
علی آنشب به دیدار همه رفت
سراغ لاله های فاطمه رفت
دل دختر به دیدار پدر شاد
ولی بابا ز مادر می‌کند یاد
تو گویی لحظه فصل است نزدیک
علی را لحظه وصل است نزدیک
چو سفره شد مهیا بهر افطار
نگه کرد باب خود را آن دل افکار
علی گفتا کجا دیدی تو دختر
دو نوع باشد غذایم رنج پرور
نمک را خواست بردارد که بابا
بگفتا شیر را بردار حالا
گهی بیرون می شد او به ناگاه
نگاهی بر زمین میکرد و بر ماه
به لب انا الیه راجعون داشت
و دختر زین مصیبت چشم خون داشت
به پایش مرغکان افتان و نالان
چنین گفتند ای شاه دل وجان
مرو مسجد عدویت در کمین است
مرو مسجد که زینب دلغمین است
بگفتا دخترم ای جان بابا
نما آزاد بابا مرغکان را
علی شیر خدا آهسته میراند
در و دیوار هم باغصه می خواند
مرو مسجد عدویت در کمین است
مرو مسجد که زینب دلغمین است
چو وارد شد به مسجد آن شه دین
عدو را دید خفته ست به تکمین
چنین فرمود ای ابن مرادی
وفا کن با من آن قولی که دادی
سپس مولا اذانی گفت زیبا
که مثلش گوش کس نشیده حالا
چو بست قامت به قد قامت خدارا
قیامت کرد مولا حال ما را
به سجده چون سر خود برد مولا
عدو آورد شمشیرش به بالا
مزن ظالم که مولا در نماز است
مزن ظالم که حیدر چاره ساز است
چو بر فرق علی شمشیر ملجم
فرود آمد جهانی رفت در غم
در آن حالت گل آلاله بشکست
علی فُزت و رب الکعبه می گفت
بگفتا هاتفی کشتند علی را
علی آن مظهر سر ولی را
به فرق مرتضی شمشیر کین زد
نه بر حیدر که بر اسلام و دین زد
زبس خون رفت از مولای کوفه
بشد محراب و منبر پر شکوفه
دل شیعه به پیچ و تاب افتاد
علی در دامن محراب افتاد
زمین لرزید و گریان آسمان شد
بهار دین و هم قرآن خزان شد
علی در خون خود غلطید یاران
جدا شد باء بسم الله زقرآن
چو دیدند فرق حیدر را شکستند
همه مردم نماز خود شکستند

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فیلم/ استقبال از ضیافت شام کاخ سفید با تظاهرات ضداسرائیلی