در بهار می آیی


در بهار می آیی

گفته بودی، در بهار می آیی سر زده چون باران؛ به وقت شِکفتن اولین شکوفه به وقت بوییدن خاک، در حول و حوش قد کشیدن ِبیدهای جوان گفته بودی می آیی و در کوچه باغ های خاطره می گردیم و به برگهای شقایق...

گفته بودی، در بهار می آیی
سر زده چون باران؛

به وقت شِکفتن اولین شکوفه
به وقت بوییدن خاک،
در حول و حوش قد کشیدن ِبیدهای جوان

گفته بودی می آیی
و در کوچه باغ های خاطره می گردیم
و به برگهای شقایق تفالی می زنیم،

گفته بودی ،قرارمان زیر بلندترین شاخه ی درختان سنجد،
آنجا که شکوفه ها فقط شعر می دهند،
من شعر می بافم و تو شعر می شوی

و دامنم نمناکِ از بوی علف،
و تَنِمان بوی چمن فشرده را خواهد داد،
قرارمان بود به دیده بوسی و عشق ،

گفته بودی در بهار می آیی،
رج به رج ،دلم را در سیر و سرکه جوشانده ام
و بر گیسوان خیسِ معطرم ،
سنبله هایِ کوچک سنجاق کرده ام،
و بلند بالا به انتظار ایستاده ام..

به گمانم اول بار، در بهار بود که عشق
به خانه ام آمد..
و ایوان خانه ام لبریز عطر بهارنارنج شد،

و اینک سبزه و شکوفه و باران همه هستند

می دانم در این بهار می آیی،
و دستانم از این شوق سبز می شوند

می آیی در لحظه شکفتن سیب ها ،

و من به تلاوت چشمانت می نشینم
و جهانِ من الی احسن الحال می شود..


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


متن دیکته شب کلاس دوم ابتدایی برای همه درس ها