رویای وصال


رویای وصال

امروز به رویا گل نازم دیدم چشمان فریبا، رخ آن دلبر زیبا دیدم لب بر لب او یک نفس از این همه عمر زیبایی و اسرار جهان تا به ثریا دیدم بغض در سینه و اشکم ره دیده بسته در دلم شور نواییست که خود...

امروز به رویا گل نازم دیدم
چشمان فریبا، رخ آن دلبر زیبا دیدم
لب بر لب او یک نفس از این همه عمر
زیبایی و اسرار جهان تا به ثریا دیدم
بغض در سینه و اشکم ره دیده بسته
در دلم شور نواییست که خود میدیدم
بعد از عمری که ز هجران رخش پیر شدم
شاعر غمزده محفل عشاق شدم
شهد شیرین وصالش که به جانم میریخت
آنقدر مست که دیوانه چو فرهاد شدم
چون چشم گشودم همه جا رنگ گل ریحان بود
قدحم پر می کامم به جهان بود که بیدار شدم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


متن برای فارغ التحصیلی پیش دبستانی