چرا دیگر از دیدن سریال‌های «نون. خ» و «زیرخاکی» نمی‌خندیم


چرا دیگر از دیدن سریال‌های «نون. خ» و «زیرخاکی» نمی‌خندیم

چرا سریال‌های کمدی تلویزیونی مثل «نون. خ» یا «زیرخاکی» امسال موفق نبودند و نتوانستند تماشاگرانش را بخندانند؟ جدا از فیلمنامه ضعیف این آثار که در همه نقدهابه آن پرداخته شده، علت ماهوی و بنیادین ضعف این سریال‌ها را باید در نگاه‌شان به پدیده خنده جست‌وجو کرد.

حتما برای‌تان پیش آمده که در محفل و مجلسی جدی ـــ و حتی بگذارید بگوییم عبوس ـــ حاضر باشید که به هر دلیلی نباید بخندید؛ یعنی در آنجا خندیدن از نظر اخلاقی، عملی نادرست تلقی می‌شده است، اما ناگهان خنده به زیر پوست‌تان خزیده و عضلات صورت‌تان را چنان به هر سو کشیده که چاره‌ای جز خندیدن نداشته‌اید. به احتمال زیاد در این وضعیت سعی کرده‌اید با پرت‌کردن فکرتان از موضوعی که شما را به خنده می‌اندازد یا با فشار زبان به سقف دهان‌تان یا مَکِش قشر درونی چپ و راست لپ‌تان یا با منقبض کردن عضلات صورت‌تان جلوی خنده‌تان را بگیرید. بماند که در چنین موقعیتی چهره آدم چقدر خنده‌دار و مسخره می‌شود و حتی ممکن است به سوءتفاهم بیشتری دامن بزند. خندیدن خصلتی انسانی است و نمی‌توان کسی را به دلیل خندیدن سرزنش کرد. خنده را می‌توان مثل سلاحی شخصی یا رویکردی فردی در مقابله با مشکلات به‌کار گرفت، اما پرواضح است که هر موضوعی مسبب خنده نمی‌شود. این نکته‌ای است که فیلمنامه‌نویسان سریال‌ها و فیلم‌های ایرانی از آن غافل‌اند.

آنری برگسون (متولد ۱۸ اکتبر ۱۸۵۹ ـ درگذشته ۴ ژانویه سال ۱۹۴۱)، فیلسوف نامدار فرانسوی، رساله‌ای موجز و مختصر در باب خنده دارد که به فارسی هم ترجمه شده است. برگسون در این اثر کم‌حجم، اما بدیع و عمیق، سه خصلت اصلی برای خنده برمی‌شمرد. اول اینکه خنده خصلتی انسانی است. اگر شیء یا حیوانی و به‌طور کلی هر پدیده‌ای انسان را به خندیدن وادارد، به اعتقاد برگسون، به دلیل رفتار یا حالت انسانی آن است. از این منظر، انسان صرفا جانداری نیست که می‌خندد بلکه جانداری است که می‌خنداند و اگر ما به چیزی (اعم از جاندار یا غیرجاندار) می‌خندیم، حتما به سبب شباهتش به انسان یا تأثیر انسان بر آن است. ویژگی دومی که برگسون، آن را با خنده ملازم می‌داند، بی‌احساسی است. منظور برگسون از بی‌احساسی، متاثر نشدن است؛ نوعی برخورد عاری از احساس و از سر شعور و منطق برای خندیدن به موضوعی لازم است. اگر ما از زمین‌خوردن چاپلین یا سقوط باستر کیتون متاثر شویم، توانایی خندیدن به موقعیت آن‌ها را از دست می‌دهیم؛ پس برخورد سرد و منطقی با پدیده‌ای احساسی و غیرمنطقی است که ما را به خنده می‌اندازد. نکته سوم، مسری‌بودن خنده است. برگسون برای خنده، نقشی اجتماعی قائل است و معتقد است که خنده به نوعی تفاهم و اشتراک نیاز دارد. در واقع خنده به درک متقابلی نیاز دارد تا گروهی از افراد را درگیر کند. از دید برگسون، خنده حاصل غفلت است و نوعی مجازات اجتماعی برای شخصِ غافل محسوب می‌شود. کسی که به هر دلیلی در اجتماع، موجبات خنده دیگران را فراهم می‌سازد، غفلتی کرده که او را از وضعی طبیعی که مورد پذیرش اجتماع است خارج کرده و به موضوع خنده سایرین بدل کرده است.

جدا از آشنایی با تکنیک‌های فیلمنامه‌نویسی و نگارش سریال‌های تلویزیونی، توجه به این ۳ خصلت خنده در نگارش یک فیلمنامه موفق برای سینما یا تلویزیون بسیار مهم است. نویسنده‌ای که هیچ تلقی‌ای از این خصلت‌ها ندارد مدام دست به دامن کلیشه‌ها برای خنداندن مخاطب می‌شود و در آخر هم ناکام می‌ماند. بخشی از علت شکست دو سریال کمدی نوروز و ماه رمضان امسال را باید در این ناآشنایی جست‌وجو کرد.


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


متن درباره دختر ؛ جملات کوتاه و طولانی در مورد دختر قوی و دختر بودن