رخ ماه


رخ ماه

مَه به گرفتار رخُ رخ به گرفتار دلست دل بتپد به شاهرگُ رگ دوخته بر مَه ست این همه های و هوی من مست، خیال و خوی من گر فکند به من همی آن مَهِ بی سبوی من

مَه به گرفتار رخُ
رخ به گرفتار دلست
دل بتپد به شاهرگُ
رگ دوخته بر مَه ست

این همه های و هوی من
مست، خیال و خوی من
گر فکند به من همی
آن مَهِ بی سبوی من



لبهای تشنه ی دنیا