قبول دارین خاطرات دهه (50-40) اشک آدمو درمیارن / شما یاد چی افتادی !؟
عکس های دهه (50-40) با آدم حرف میزنن / ما خیلی وقته که دیگه بچه نیستیم...
ما دیگه اون نوجوونای قدیم نیستیم که با شنیدن سینوس و کسینوس خندمون بگیره؛ بزرگ شدیم نه!؟
بچه کوچیکا بهمون میگن خاله، عمو...
قدمون چند هوا بلندتر شده؛ دیگه دستمون به کابینت بلندای آشپزخونه میرسه.
پامون به گازو کلاچ بعضیامون رفتن پِیِ سیگار بعضیامونم نه.
دیدن غم و غصشون دود کردنی نیست نشستن خوردنش.
ما دیگه روزای برفی لیز نمیخوریم؛ نه که زمین یخ نزده باشهها، فقط یاد گرفتیم با احتیاط قدم برداریم تا با مُخ نریم تو زمین.
قلبامون چیشد راستی!؟
بعضیامون دل شکستن؛ بعضیامون دل شکستهان؛ بعضیامون دلباخته و بعضیامون دلتنگ؛ ما خیلی وقته که دیگه بچه نیستیم.
ولی پیر شدیم یا بزرگ؟
اینه که جای بحث داره.