غزل خوان نگاهت گشتهام من
اسیر اشک و آهت گشته ام من
رقیبان را بگو با طعنه و ناز
قتیل روی ماهت گشته ام من
خطا از من نبود اما چگونه
زمین گیر گناهت گشته ام من
ز درگاهت مرانم چون که عمری
مقیم بارگاهت گشته ام من
زمن رنجیدی و گفتی که بازم
به نا امیدی پناهت گشته ام من