تکرار تراژدی تلخ تاریخ؛ قانون جنگ یا قانون جنگل؟


تکرار تراژدی تلخ تاریخ؛ قانون جنگ یا قانون جنگل؟

اقتصادنیوز: بعد از پایان جنگ جهانی دوم، قدرت‌های پیروز برای جلوگیری از تکرار تراژدی این نبرد خونین، مفادی را در قاب قانون جنگ ترسیم کردند؛ مصوباتی که امروز بزرگ‌ترین قربانیان جنگ‌ها در خاورمیانه و اوکراین هستند.

به گزارش اقتصادنیوز، حمله حماس به اسرائیل و پاسخ اسرائیل به آن برای غیرنظامیان فاجعه‌ای انسانی رقم زد. در جریان حملات هوایی و زمینی اسرائیل به غزه تا مارس 2024 بیش از 30 هزار نفر کشته شدند که تخمین زده می شود دو سوم آنها زن و کودک بوده‌اند.

حمله اسرائیل همچنین حدود دو میلیون نفر (بیش از 85 درصد از جمعیت غزه) را آواره کرده است. بیش از یک میلیون نفر در معرض خطر گرسنگی قرار دارند و حدود 150 هزار ساختمان غیرنظامی تخریب شده است. امروزه هیچ بیمارستان کاربردی در شمال غزه باقی نمانده است. حقوق بشردوستانه بین‌المللی که به عنوان قانون جنگ یا قانون درگیری مسلحانه نیز شناخته می‌شود، قرار است غیرنظامیان را از بدترین مصیبت‌های درگیری نجات دهد. هدف این مجموعه قانون همیشه روشن بوده: غیرنظامیانی که در جنگ شرکت نمی‌کنند، سزاوار این هستند که از آسیب محافظت شوند و از دسترسی بدون مانع به کمک های بشردوستانه برخوردار شوند. اما در جنگ اسرائیل و حماس، این قانون شکست خورد. در همین راستا نشریه فارن افرز یادداشتی را منتشر کرده و ترجمه اقتصاد نیوز از آن، در ادامه آمده است.

قربانی اصلی جنگ

درگیری در غزه نمونه‌ای جدی از شکست قانون جنگ است. این آخرین جنگ از یک سلسله جنگ‌های طولانی در سال‌های پس از 11 سپتامبر است؛ از «جنگ علیه تروریسم» به رهبری ایالات متحده گرفته تا جنگ داخلی سوریه و جنگ روسیه در اوکراین که حفاظت از غیرنظامیان در جریانشان نادیده گرفته شده است.

این سابقه تلخ، ممکن است وسوسه‌انگیز باشد چرا که این نتیجه حاصل می‌شود که حمایت‌های بشردوستانه‌ای که دولت‌ها پس از جنگ جهانی دوم به سختی تلاش کردند تا در قالب قانون تدوین کنند، امروزه معنای کمی دارد.

با این حال، حتی یک سیستم مخدوش حقوق بشردوستانه بین‌المللی، درگیری را انسانی‌تر کرده است. در واقع، با وجود تمام تجاوزات مکرر، وجود این حمایت‌های قانونی فشار مستمری را بر متخاصمین جهت محدود کردن تلفات غیرنظامیان، ایجاد مناطق امن برای غیرنظامیان و اجازه دسترسی بشردوستانه به آنها ایجاد کرده است؛ حتی با علم به اینکه اگر چنین نکنند، با عواقب بین المللی مواجه خواهند شد.

پس از وحشت حاصله از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده و متحدانش کنوانسیون ژنو، چهار معاهده سال 1949 را که قوانین دقیقی برای هدایت جنگ را تعریف می کرد، تنظیم کردند. حالا در شرایطی که قوانین جنگ به شکلی جدی مورد آزمایش قرار می گیرند، ایالات متحده – بازیگری که به طور مشخص در سال های پس از 11 سپتامبر به تضعیف مفاد قانونی کمک کرد - باید اکنون برای تجدید و تقویت این قوانین اقدام کند.

قانون جنگ به سان یک معامله است. سربازان یک کشور مستقل می‌توانند به طور قانونی در درگیری‌های مسلحانه کشته شوند. در برابر، مصونیتی به آنها اعطا می‌شود که به آنها اجازه می‌دهد مرتکب اعمالی شوند که در شرایط متفاوت احتمالاً جرم تلقی می‌شود.

محدودیت‌هایی وجود دارد که در طول تاریخ کم نظیر بوده است. هوگو گروتیوس، دیپلمات هلندی اوایل قرن هفدهم که «پدر حقوق بین‌الملل» خوانده می‌شود، در این باره نوشت که سربازان باید از اقداماتی چون استفاده از سم، کشتن با فریب (مثلاً پس از تسلیم شدن) و تجاوز منع شوند. در چارچوب باور گروتیوس، این سه گزاره باید محدود می شد. در همین راستا، بردگی، شکنجه، غارت و اعدام زندانیان همگی مجاز بود. کشتار عمدی غیرنظامیان غیرمسلح از جمله زنان و کودکان نیز همینطور بود. اگرچه معاهدات معدودی بر اجرای جنگ در آن زمان حکومت می کرد، کشورهای اروپای غربی به طور گسترده ای این قوانین را به عنوان حقوق بین الملل عرفی پذیرفتند.

تکرار تراژدی تلخ تاریخ؛ قانون جنگ یا قانون جنگل؟

گذار از قانون جنگل

به گفته گروتیوس، سربازان اجازه نداشتند که غیرنظامیان را هر زمان که دوست دارند قتل عام کنند. آنها از نظر قانونی مجاز بودند اقدامات لازم را برای اجرای حقوقی که دشمن آنها را نقض کرده انجام دهند و نه بیشتر. اگر کشتن زنان و کودکان باعث پیشرفت جنگ نمی شد، انجام آن توجیهی نداشت. با این حال، اگر کشتار بی‌معنای غیرنظامیان بی‌گناه از نظر فنی طبق قوانین بین‌المللی در آن زمان غیرقانونی بود، کسانی که این کشتار را مرتکب شدند پاسخگو نبودند. گروتیوس مشاهده کرد که چنین اعمالی را می‌توان «با مصونیت از مجازات انجام داد».

فقدان راه حل قانونی برای حملات به غیرنظامیان تنها در اواسط قرن هجدهم مورد توجه قرار گرفت، زمانی که کشورها به تدریج اصل تمایز را اتخاذ کردند؛ گزاره‌ای که سربازان را ملزم می‌کند بین جنگجویان و غیرنظامیان تمایز قائل شوند.

قوانین حاکم بر جنگ در طول قرن نوزدهم به تدریج تکامل یافتند. اولین کنوانسیون ژنو که در سال 1864 امضا شد، حمله به بیمارستان ها، پرسنل پزشکی و بیماران آنها را ممنوع کرد. اعلامیه 1868 سن پترزبورگ استفاده از مهمات کوچک متلاشی کننده، انفجاری یا آتش زا را ممنوع کرد.

کنوانسیون‌های 1899 و 1907 لاهه که توسط اکثر قدرت‌های جهانی در آن زمان به تصویب رسید، حمله به شهرها و ساختمان‌هایی را که توسط نیروهای نظامی دفاع نمی‌شدند، ممنوع کرد. آنها همچنین غارت، اعدام اسیران جنگی و مجبور کردن غیرنظامیان به سوگند وفاداری با یک قدرت خارجی را ممنوع کردند.

اما کشورهایی که درگیر جنگ بودند، تلاش کردند تا چگونگی اجرای این قوانین را بیابند. راه حل آنها به طور کلی تلافی جویانه بود: اگر یک دشمن قوانین جنگ را در ک عملیات نظامی نقض کند، کشور مقابل با نقض قوانین به شکلی متقابل پاسخ می دهد. اغلب، انتقام‌جویی‌ها بر روی اسیران جنگی انجام می‌شد و آنها به راحتی می‌توانستند قربانی شوند. اما غیرنظامیان نیز از حملات در امان نبودند. در طول جنگ های ناپلئونی، هنگامی که چریک های اسپانیایی در سال 1808 به یک ستون فرانسوی در دره سیل اسپانیا حمله کردند، فرمانده فرانسوی، ژنرال لویی هانری لویسون، به سربازانش دستور داد که حومه شهر را به آتش بکشند.


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

شیمیل ها چه افرادی هستند؟