دارالشفا


دارالشفا

اَلسَّلامُ عَلَیکِ یٰا فاطِمَةَ المَعصومَه (دارالشفا) اگر داری هزاران درد بی‌درمان، بیا اینجا که با اذن خدا باشد طبیب دردها اینجا اگرچه هست پنهان مرقد خیرالنسا ، اما به‌شوق مرقد آن بانوی عظما ، بیا...

اَلسَّلامُ عَلَیکِ یٰا فاطِمَةَ المَعصومَه

(دارالشفا)

اگر داری هزاران درد بی‌درمان، بیا اینجا
که با اذن خدا باشد طبیب دردها اینجا

اگرچه هست پنهان مرقد خیرالنسا ، اما
به‌شوق مرقد آن بانوی عظما ، بیا اینجا

مزار حضرت معصومه‌ی قم را زیارت کن
که باشد جلوه‌ای از مرقد خیرالنسا اینجا

دعاهایت اجابت می‌شود در این حرم زیرا
که خفته ، اخت سلطان سریر ارتضا اینجا

دلِ درمانده و غمدیده‌ی خود را مداوا کن
که بی‌شک هست هم دارو و هم دارالشفا اینجا

بنوش از آب سقاخانه‌‌اش در صحن آیینه
که می‌باشد یقیناً چشمه‌ی آب بقا اینجا

ببوس این بارگاه و رفعت آن را تماشا کن
که باشد بوسه‌گاه مرتضی و مصطفی اینجا

دلِ خود را گرهْ زن بر ضریح این حرم با عشق
که دل را می‌کُند از بند این دنیا ، رها اینجا

دو رکعت با خلوص دل، نماز عشق برپا کن
به بالاسر، که تا بینی به چشم دل، خدا اینجا

نمی‌ماند به‌جا ، کاخی همیشه جاودان اما
بقا را می‌توان بینی در این دار فنا ، اینجا

مِس زنگاری دل را جلا ، نَه ... بل طلا دارد
به اکسیری که بر دل می‌زند این کیمیا اینجا

مشو غرّه به مال و جاه و... قلبت را مصفا کن
ندارد فرق زیرا در نظر ، شاه و گدا اینجا

نه تنها این حرم در قم ندارد مثل و همتایی
که هم شأن است حتی با مقام اولیا اینجا

نه تنها اهل قم بالد به خود، از شأن این بانو
که می‌بالد به‌خود زین خواهری، حتی رضا اینجا

به غیر از شهر خود ، هر آشنا باشد غریب اما
تفاوت نیست بین هر غریب و آشنا اینجا

چنانکه شهر قم را عُشّ آل مصطفی خوانند
بنازد شیعه بر این بارگاهِ باصفا ، اینجا

خوشا چشمی که دل، بندد به دیدار حریم او
چو اهل قم ، که گردیده به گنبد ، مبتلا اینجا

خوشا آنکس که عادت کرده تا آید به‌گوش او
مناجات و اذان از مأذن ِ گلدسته‌ها اینجا

خوشا آنکس که سر را می‌گذارد بر حریم او
بدون ادعا و عاری از روی و ریا اینجا

چو می‌بوسد ضریح باصفایش را به صدق دل
زیارت کرده گویی مرقد شمس الضحا اینجا

شفاعت می‌کند چون شیعیان را در صف محشر
چگونه می‌توان دل کَند، از صحن و سرا اینجا

اگر گم کرده‌ای راه خودت را از سر غفلت
بیا در این حرم، زیرا که باشد رهنما اینجا

گنهکاری ، اگر حتی دمی آید به این درگاه
شود شرمنده‌ی کردار، بی‌چون و چرا اینجا

دخیل مِهر می‌بندد ضریح زرنگارش را
که بخشیده شود از جرم و عِصیان و خطا اینجا

خلاصه دست خالی رد نمی‌گردیم ازین درگاه
اگر از صدق‌ دل‌، آریم‌ روی‌ التجا اینجا 1

دل زنگاری‌ات را پهن کن در این حرم زیرا
که پای زائرانش ، می‌دهد آن را جلا اینجا

مَشامِ جان، معطّر کن ز جام (ساقی) کوثر
اگر خواهی شوی مست از شراب جانفزا اینجا

سید محمدرضا شمس (ساقی)



نفس