توت فرنگی


توت فرنگی

قلبم مانند توت فرنگی.. بزرگ‌و درشت و عیان چون گل رز سرخِ اتشین و اهل زندگی... پر از شراره های خورشید نمیدانم چه زمان خدا بر این قلب تابید اما سرش کلاه نرفته با طراوت خود را تافته کلاه سبز...

قلبم مانند توت فرنگی..

بزرگ‌و درشت و عیان

چون گل رز

سرخِ اتشین و اهل زندگی...


پر از شراره های خورشید

نمیدانم چه زمان خدا بر این قلب تابید


اما سرش کلاه نرفته
با طراوت خود را تافته

کلاه سبز شعور

سایبان این قلب صبور

این دل را خیلی هاخورده اند..

نمرده اند همه ی آنها زنده اند

هم با شعور و
هم‌بی شعور....
آشنا و غریبه و نزدیک و دور....

با شعور ها این توت فرنگی را خوردند و حذ بردند

بی شعور ها هم خوردند و این قلب را آزردند...

هنوز هم قلبم مانند توت فرنگی..

با هیچکس نداشت و ندارد جنگی...

افسوس از بی شعور ها و صد حیف...

چه توت فرنگی زیبا و قشنگی

و افسوس از کم خردان..
چه شعور کوتاه و چه شعورِ تنگی.. .

مهتاب پرشاد توت فرنگی

دفتر مهواژه
سایت شعر نو



دلتنگی