خیام تر از خودم .........


خیام تر از خودم .........

خیام تر از خودم . . . . . . . . . و زندگی می شویم چون از شادی ِ هستن مان تمام فاصله های ساخته شده را تکانده ایم و هست را در اکنون و اینجا کامل نمی شویم همچون هیچ، با احساسی که تقدس را به...

خیام تر از خودم






. . . . . . . . . و
زندگی می شویم
چون از شادی ِ هستن مان
تمام فاصله های ساخته شده را
تکانده ایم
و هست را
در اکنون و اینجا
کامل نمی شویم

همچون هیچ،
با احساسی که
تقدس را
به چالش می کشد
کمی از دیوانگی ِ خاص را
به بُعد ِ دیگر می بریم
تا بیداری ِ تاریک اش
دیگر از مقدسات نباشد

هر اتفاق
چونان برایمان مهم است
که رقص هایمان
برای افتادنش نمی ایستند

بی هیچ پرسشی
هر لحظه
پاسخ می گیریم
از بس خود را خود پذیرفته ایم
و تمدن مان را
بدوی تر از
رقص ِ هستی
به باد داده ایم

با بی مانندی مان
که روشن ترین اشارت
به همانندی ماست
فلسفه ی باستانی ِ انگور را
می نوشیم
و زندگی را که
رازی برای زیستن است
فقط زندگی می کنیم

اکنون
چونان خود را
به خاطر سپرده ایم
که بی هیچ شکی
او می نویسد که
من است
و من می خوانم که
خیام ام . . . . . . . . .






پی نوشت :

همزمانی ِ زاد روز ِ خیام
و خودم . . . . . . . . .



او