مار خوش خط و خال
کج می روی و خوب می دانم که می لنگی زخمی آن توهین و الفاظ پر از ننگی قبلا کمی غیرت کنار گردنت جا داشت الان ولی نامردی و از پشت می جنگی افسوس از چشمان من که خوب می دیدند نفرین به تو که برکه ی نقاشی و...
کج می روی و خوب می دانم که می لنگی
زخمی آن توهین و الفاظ پر از ننگی
قبلا کمی غیرت کنار گردنت جا داشت
الان ولی نامردی و از پشت می جنگی
افسوس از چشمان من که خوب می دیدند
نفرین به تو که برکه ی نقاشی و رنگی
هرلحظه پای روزهای خستگی ماندم
هر لحظه می انداختی از گوشه ای سنگی
هرگز ندانستم که ماری...خوش خط و خالی
هرگز نگفتم چون لباسی بر تنم ...تنگی
دیوانه بودم، رنج دادم ذهن پاکم را
هرگز ندانستم که تو آن ناهماهنگی ......
زخمی آن توهین و الفاظ پر از ننگی
قبلا کمی غیرت کنار گردنت جا داشت
الان ولی نامردی و از پشت می جنگی
افسوس از چشمان من که خوب می دیدند
نفرین به تو که برکه ی نقاشی و رنگی
هرلحظه پای روزهای خستگی ماندم
هر لحظه می انداختی از گوشه ای سنگی
هرگز ندانستم که ماری...خوش خط و خالی
هرگز نگفتم چون لباسی بر تنم ...تنگی
دیوانه بودم، رنج دادم ذهن پاکم را
هرگز ندانستم که تو آن ناهماهنگی ......