در عطش یار


در عطش یار

چندیست بی‌قرارم و گشتم هوایی‌ات تو شهرزاد قصه و من هم فدایی‌ات در حسرت لبان تو عمری نشسته‌ام یک کام می‌دهی ز لب استوایی‌ات؟ سر لوحهٔ تمام غزل های عاشقی چشمان دلربایت و مهرِ خدایی‌ات جان و دل و وجود...

چندیست بی‌قرارم و گشتم هوایی‌ات
تو شهرزاد قصه و من هم فدایی‌ات

در حسرت لبان تو عمری نشسته‌ام
یک کام می‌دهی ز لب استوایی‌ات؟

سر لوحهٔ تمام غزل های عاشقی
چشمان دلربایت و مهرِ خدایی‌ات

جان و دل و وجود من و کل هستی‌ام
تسخیر چنگ و سلطه و فرمانروایی‌ات

گویی که مردم و همه افلاکیان به صف
غرق نگاه و محو دو زلف طلایی‌ات

کیهان کلهر و شجریان و ناظری
محو صدای دلکش و موسیقیایی‌ات

با ناز و صد کرشمه دل از من ربوده‌ای
احسنت و آفرین به تو و دلربایی‌ات

امشب به صرف بوسه داغی دل مرا
آتش بزن، تو با دو لب کیمیایی ات



فرصت زندگی