جاز خشک


جاز خشک

آباد نشد این سرزمین خورشید جان سوزش هنوزهم میسوزاند تنم برسینه ام خنجر زدن تا انتهای استخوان آب هلیل را می برند فریاد جازهم بی صداست بار دگر میروم تا آخر تالاب خشک در خاطر من مگذرد ابی قلیل از...

آباد نشد این سرزمین
خورشید جان سوزش هنوزهم
میسوزاند تنم
برسینه ام خنجر زدن تا انتهای استخوان
آب هلیل را می برند
فریاد جازهم بی صداست
بار دگر میروم تا آخر تالاب خشک
در خاطر من مگذرد ابی قلیل از این دیار
گنجشک های بی زبان
درشادین باردگر آب هلیل آمده
ای کاش بدادنن میرد باردگر فصل بهار

احسان شاهی



چشمه امید