عود وُ کُندور وُ مه ...


عود  وُ کُندور  وُ مه ...

این بافتنی با دست هایِ توگرم است وَ پوشیدنِ مه ، شانۀ حریر می خواهد خاطره ای رویِ پیراهنِ ساده اَم راه می رود وسوسه ای درانگشتِ صبحِ ماشه می چرخد شال گردن ها ؟ به معراجِ اندوه می روند وَ ما ،...


این بافتنی با دست هایِ توگرم است
وَ پوشیدنِ مه ، شانۀ حریر می خواهد
خاطره ای
رویِ پیراهنِ ساده اَم راه می رود
وسوسه ای
درانگشتِ صبحِ ماشه می چرخد
شال گردن ها ؟
به معراجِ اندوه می روند
وَ ما ، دنبالِ صدایِ گَلِ یاسی می گردیم
که در قطره هایِ اشک
خورشید را دیده است

در شب هایِ ، عود وُ کندور وُ مه
اندوهِ این جهان ... طول می کشد
وَ میخ هایِ قاب هایِ قدیمی از دیوار می افتد
صدایِ اضطراب ، از آمبولانس هایِ جوان می آید
وَشورِ شکفتن درچشم ها می سوزد
شاپرکی تنهاست
سکوتی عاشقانه ...
تنهاییِ خودرا درآینه می بیند ...



ناصرخانی
30 2 1403







زایشگاه علی علیه السلام