راه


راه

شامی دگر، در داغ و تب، اندوه را آتش زدم جانم میانِ ماه بود، من ماه را آتش زدم در غربت ناپاکی ام، زلفش گریبان دار بود آمد به سر، جانی دگر، جامِ سیه آتش زدم در سوگِ راز آلودِ شب، نامش به رویا بوسه...

شامی دگر، در داغ و تب، اندوه را آتش زدم
جانم میانِ ماه بود، من ماه را آتش زدم

در غربت ناپاکی ام، زلفش گریبان دار بود
آمد به سر، جانی دگر، جامِ سیه آتش زدم

در سوگِ راز آلودِ شب، نامش به رویا بوسه زد
یادش میانه دار شد، من خواب را آتش زدم

در پایشِ راهی دگر، یاری فراوان تاب بود
در مرمرِ پیشانی اش، من راه را آتش زدم



لحظه‌ی دیدار