نامه zwnj;ای به مالک


نامه zwnj;ای به مالک

‌مالک، ببخشید که مزاحم شما می شوم، ‌این بازدیدی‌ست کمی غریب، ‌من دیدم، نور را از پنجره های طبقه‌ی شما، ‌و باز است در، خوابیده‌ست پیش‌تر نگهبان، ‌مستأجرانِ جدید مهمانی گرفته‌ند، ‌آنها مست هستند،...

‌مالک، ببخشید که مزاحم شما می شوم،
‌این بازدیدی‌ست کمی غریب،
‌من دیدم، نور را از پنجره های طبقه‌ی شما،
‌و باز است در، خوابیده‌ست پیش‌تر نگهبان،
‌مستأجرانِ جدید مهمانی گرفته‌ند،
‌آنها مست هستند،
‌فریاد می زنند که شما یک افسانه هستید،

‌اما من روزی را که به اینجا نقل مکان کردم به یاد دارم،
‌و من فقط خوشحالم که شما زنده هستید...

‌مالک، من هم از پیش دوستانم می آمدم،
‌به چیزهای خودم فکر می کردم؛
‌آنها در این خانه های جدید زندگی می کنند،
‌و از مُسکن و مَسکن خود به طور کودکانه راضی هستند،
‌اما من گوشه‌ی دودی خودم را به یاد می آورم:
‌چراغی در پنجره،
‌گنبدی با صلیب

‌و من مانند یک شب برفی در کره‌ی شیشه‌ای روشن هستم،‌
‌و به جادوگری آنها می خندم...

‌مالک، بله من زندگی عجیبی دارم،
‌و مدیر ساختمان من را دوست ندارد،
‌خدمتکاران شما ممکن است افراد مهربانی باشند،
‌اما آنها به من حتی گل هم نمی دهند،
‌و من مثل مهمانی افتخاری از کنار آنها رد می شوم،
و ‌اگرچه فقط یک گوشه اجاره کرده ام،

‌اما مالک، ببخشید جسارت می کنم،
‌من در خانه شما اضافی نیستم...

‌مالک، بله، من هم مثل همه گریه نمی کنم،
‌اما من با هر چه که دارم گریه می کنم،
‌مالک، خب، ایمان من ضعیف است،
‌اما من خبر خوشی شنیده‌ام،
‌مالک، بله، من از پایه بد هستم،
‌و احتمالاً یک شاعر بد،

‌اما مالک، وقتی می خواهی بنوشی،
‌به حرفِ من فکر کن...




آواز ماندگار؛ تمرین آواز استاد محمدرضا شجریان با همایون در 9 سالگی/ بنازم به این صدا ک...