پیله


از سوی تو هر دم به طریقی خبر آمد عاشق شو و برخیز که وقتِ سفر آمد امواجِ...
از سوی تو هر دم به طریقی خبر آمد عاشق شو و برخیز که وقتِ سفر آمد امواجِ خروشنده‌ی دریات که دیدم افتاد به دل رعشه و بیم از خطر آمد افسوس مردّد شدم آنقدر که تردید عاصی شد و با صد گِلِه کُفرش به در...
از سوی تو هر دم به طریقی خبر آمد
عاشق شو و برخیز که وقتِ سفر آمد

امواجِ خروشنده‌ی دریات که دیدم
افتاد به دل رعشه و بیم از خطر آمد

افسوس مردّد شدم آنقدر که تردید
عاصی شد و با صد گِلِه کُفرش به در آمد

بر دیده و بر گوشِ دلم پرده کشیدم
پیغامِ مسیحاییِ تو بی اثر آمد

از برگِ درختانِ هوس هرچه که خوردم
راضی نشدم، نوبتِ برگی دگر آمد

در محبسِ عصیان چو شدم پیر و زمین گیر
از روزنه‌ای یادِ تو‌اَم در نظر آمد

در خرمنِ پوچی و تباهی بزد آتش
آهی که از اعماقِ دل و از جگر آمد

پروانه‌ات آخر نشدم شمعِ فروزان
در پیله‌ی خود ماندم و عمرم به سر آمد


حمید گیوه چیان




بیشترین بازدید یک ساعت گذشته